شهرستان ادب: یادداشت زیر روایت داستاننویس جوان آقای مصطفی رضایی است از بازدید آسایشگاه کهریزک داستان نویسان شهرستان ادب.
روزهای آخر امسال دعوت شدیم تا با دوستان موسسه شهرستان ادب به دیدار سالمندان برویم. همراه شدن با جمعی از اهالی ادب و نویسندگان از طرفی، و فرصت دیدار با سالمندان و نشستن پای درد دل و شنیدن قصه شان از طرفی دیگر، برایم تجربه ای ارزشمند بود.
سپس از آسایشگاه مردان هم بازدید کردیم. خیلی ها بیرون در فضای باز نشسته بودند. آنجا هم خیلی ها سر حال بودند و کلی حرف برای گفتن داشتند. آنجا یک مترجم قدیمی پیدا کردیم! و پای صحبتش نشستیم. سپس وارد اتاقی شدیم که یکی استاد فیزیک بود و کنارش مردی بود اهل مطالعه. بالای تختش یک کتابخانه کوچک درست کرده بود. روی آن یک جلد قرآن و مفاتیح، و یک مهر و جانماز کوچک داشت. چند جلد کتاب فلسفی و عرفانی و یک سری کتب داستانی و رمان هم بود. یک جلد هم کتاب جاده جنگ لابلای کتابهایش خودنمایی میکرد و به چشم بچه ها آمد. کلی با او گپ زدیم. اهل مطالعه بود. آدم باسوادی هم بود. درباره خیام و مثنوی و فلسفه و عرفان اسلامی کمی برایمان صحبت کرد. بگذریم...
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز