موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
«بزرگوار امامی که فیض رحمت عامش...»

قصیدۀ فریدون توللی برای امام رضا (علیه السلام)

10 خرداد 1394 01:56 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 4 رای
قصیدۀ فریدون توللی برای امام رضا (علیه السلام)

شهرستان ادب: فریدون توللی، شاعر نام‌آشنایی است که همه او را با شعر معروفش «بلم آرام چون قویی سبک‌بار...» می‌شناسند. دفاتر شعر این شاعر شیرازی عبارتند از: التفاصیل، رها، کاروان، نافه، پویه، بازگشت. که منتقدان از خلال این آثار، او را شاعری عاشقانه‌سرا و تصویرگر برشمرده‌اند. توللی در ابتدای کار اگرچه به شدت شیفتۀ نیما و سبک او بود، اما کمی بعد که سبک و سیاق خود را یافت، از منتقدان جدی او شد. اشعار او اگرچه بر شیوۀ نو، اما شدیداً مبتنی بر بنیان‌های استوار شعر کلاسیک است. توللی را بنیانگذار شعر نوی تغزلی می‌دانند. 

دکتر محمدرضا شفیعی‎کدکنی در یادنامۀ توللی دربارۀ او نوشته است: «در بی‌اعتباری داوری‌های ما درباره معاصرانمان همین بس که مطبوعات، مرگ چهره درخشانی همچون فریدون تولّلی را به جرم ناسپاسی‌اش نسبت به نیما یوشیج و به خاطر بی‌اعتقادی‌اش نسبت به استمرار تاریخی شعر نو، با چنان توطئه سکوتی پذیرا شدند که گویی فریدون خود از مادر نزاده است. … فرض کنیم سراینده مجموعه «رها» و مؤلف «التفاصیل» در همان کودتای ۱۳۳۲ کشته شده یا به مرگ طبیعی درگذشته است؛ در این صورت تولّلی آن جوان پرشور سی و اند ساله ناآرام است که مورّخان ادبیات قرن حاضر  به هیچ روی نمی‌توانند پایگاه او را به عنوان یک پیشاهنگ «شعرِ نو» انکار کنند و تأثیر شگفت‌آور «التفاصیل» او را در محافل اجتماعی و سیاسی و ادبیِ آن سال‌ها از یاد ببرند.»

باری، با پیشینه‌ای که از فریدون توللی در ذهن مخاطبان ادبیات است، کمتر کسی تصور می‌کند که او شعری در حال و هوای مذهبی داشته باشد. یکی از شعرهای او که کمتر خوانده شده است، قصیده‌ای است که در مدح شاه خراسان، حضرت امام رضا (علیه السلام) سروده است. این شعر که در حوالی دهۀ چهل سروده شده است در ابیاتی چند رویکردی انتقادی نیز پیدا می‎کند. به مناسبت میلاد امام هشتم، به خوانش این قصیده از فریدون توللی، شاعری که غالباً از او عاشقانه یا شعر نو خوانده‌ایم، می‌پردازیم:


به دیده سرمه کند خاک آستان رضا را
 دلی که مرکب همت کند سمند قضا را

 بزرگوار امامی که فیض رحمت عامش
 به زیر چترِ هدایت گرفته شاه و گدا را

مقیم کویِ وصالش گره ز دل بگشاید
چو برگ غنچه که بیند به خود نسیم صبا را

اگر شکسته دلی، مومیایِ رحمت او جو
 که در خزانۀ او جسته‌ام کلید شفا را

 ز بوریا به سریرت نهد به دست عنایت
نبوید از تو چو با داغ سینه بوی ریا را

 علی جمال ِخدا دید و در نهاد تبارش
 توان معاینه دیدن کمال لطف خدا را

 تو گر رضای رضا جویی از سزای سزا به
که در رضای رضا دیده‌ام سزای سزا را

 به ناخدایی او، هر که دل به موج فنا زد
 به خاک تیره فشاند سبوی آب بقا را

 سخن دراز نگویم که وصف طرۀ لیلی
 به گرد گردن مجنون نهد کمند بلا را

 به کیمیاگری‌اش در نهاد تیرۀ خود بین
نه برق گنبد زرین و بارگاه طلا را

 به یک کرشمه هزاران غمت  ز دل بزداید
 دمی که بر تو گمارد نگاه عقده‌گشا را

 تو را به پوزش آن جان پرگناه تو بخشد
 به گونه‌های تو گر بنگرد سرشک صفا را

 درآ و خاک درش توتیای دیدۀ خود کن
 به پیش آن‌که نیوشی به جان خروش درا را

 تو برگ زردی و  برسان ِ تند باد خزانی
نقیب مرگ  به گوشت زند صفیر صلا را

 دلی که قبله‌گهش خاک آستان رضا شد
 دگر رها نکند آستین قبله‌نما را 

 خطا بود که ضمانش به جان و دل نپذیری
کسی که ضامن جان گشته آهوان ختا را

تو زهر خوشۀ انگور بین و حیلۀ مأمون
 که از زمانه برانداخت راه و رسم  وفا را

 امامِ ما، که روانش خجسته باد، دمادم
 زند خروش که برکن بنای جور و جفا را

 زند خروش که گر کین من به معرکه خواهی
 به کین هر چه ستمگر گشاده دار لوا را

رضا  نه از پی تسلیم خواندت به شهادت
که در عزای شهیدان کشی ز مهلکه پا را

 درین زمانه هزاران رضاست بندیِ مأمون
تو برگشاده به ظالم زبان مدح و ثنا را

 به تیغ تیز گرت دست می‌رسد نپسندد
خدای عز و جل از تو دست عجز و دعا را

 خیانت است خموشانه سر به سجده نهادن
 به گوش مسلم و ترسا رسان خروش  رسا را

 روان عالمی از مار سامری بگدازد
اگر که موسی عمران نهد به گوشه عصا را

 کمر به خدمت ارباب جور و مفسده بستن
 جنایتی است قوی‌پنجگان نیزه‌ربا را

 دلی که قصد ستمگر کند به جوشن ایمان
 دلاورانه به خون شوید آستین قبا را

 لگام خامه نگیرد اگر به چامه فریدون
 سمند فکرت او بشکند حریم ادا را
 
 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • قصیدۀ فریدون توللی برای امام رضا (علیه السلام)
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: