شعری از اسماعیل محمدپور
بازی
09 مهر 1391
22:57 |
0 نظر
|
امتیاز:
3 با 2 رای
دسته ای کوچک بودیم
توپ ها به سمت مان شلیک می شدند
مثل همیشه
هرکس می سوخت
از بازی بیرون می رفت
احمد پر
فریبرز پر
ابراهیم پر
یکی دنبال دیگری پرپر
نوبت به ما رسید
جای گل
توپ ها آتش شدند
وبازی گرمتر
یکی از ما افتاد
یکی دیگر و
آن دیگری هم
ما سوختیم
اما از بازی بیرون نرفتیم
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.