سه دوبیتی از سیدحبیب نظاری
اگر دست من و گنجشکها بود...
10 مهر 1391
13:27 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.4 با 5 رای
1-
خبر از یک بهار آشنا نیست
کسی حتا نمیپرسد: «چرا نیست؟»
اگر دست من و گنجشکها بود...
ولی دست من و گنجشکها نیست
2-
میان این همه فریاد در شهر
نمیپیچد صدای باد در شهر
اگر دست من و گنجشکها بود
درخت از پا نمیافتاد در شهر
3-
صدای جیکجیکی نیست در شب
نمیدانستم اینجا اینقدر شب...
تو و گنجشکهای خستهی شهر
کجا آرام میگیرید هر شب؟
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.