1
چراغ خانه را روشن کنید، آواز بگذارید
کسی دارد می آید، لای در را باز بگذارید
بیفشانید آبی بر حیاط و یادتان باشد
که در بالای مجلس چهار بالش ناز بگذارید
بجنبید و بیندازید نقلی در دهان غم
به پا خیزید و در دستان شادی ساز بگذارید
الا دلهای تمرین کرده دور از او پریدن را
از اینجا تا رسیدنْگاه او پرواز بگذارید
بیاید، بیشتر گل می دهد بیشْانتظاران را
اگر دل کنده اید از این صبوری باز بگذارید
نگاهش راهزن بسیار دارد من که می ترسم
مگر در رهگذار چشم او سرباز بگذارید!
2
نام تو را زیاد شنیدیم، در حسرت مرام تو مانده
ای اولی که سکه مردی، تا همچنان به نام تو مانده
تو واژهای به ژرفی دریا، تو مشکلی به هیئت آسان
ای تا همیشه بحر قلمها، در بحر عین و لام تو مانده
ای عاشقان برای پرستش، تا بوده بعد حق به تو مدیون
ای شاعران برای سرودن، تا هست زیر وام تو مانده
عقل آسمان اینهمه عاقل، در پله نخست تو عاجز
عشق افتخار آنهمه مجنون، زنجیری مدام تو مانده
هم ماه در حضور تو کودک، هم مهر در رکاب تو تاریک
هم روز در مسیر تو لنگان، هم شب در احترام تو مانده
ای هرکه دیده رنگ سلامت، لبخند تو شکسته و زخمی
ای هرکه برده لذت شیرین، همواره تلخکام تو مانده
بعد از چقدر سال که گفتی، بعد از چقدر سال که نشنید
آنک به سوی ظالم و مظلوم، انگشت اتهام تو مانده-
نهجالبلاغه کو که بخوانند؟ نهجالبلاغه کو که بفهمند؟
این گوشها چقدر هراسان، از سیلی کلام تو مانده
بادا که تا هنوز بیفتد اینجا کلاه از سر دنیا
بیچاره او که خیرهسرانه دنبال گرد بام تو مانده
ما هرقدر که خاک تو باشیم، قنبر فقط یکیست،یگانه است
فخر فقط برای تو بودن، در قبضه غلام تو مانده
آه ای تمام! من چه بگویم، بگذار تا تمام شود شعر
گفتم تمام، خوب نگفتم، کو مهدی؟ انتقام تو مانده
3
عمری است تا چیزی نباریده است بر رویم
باران بیاید میشکوفد دست و بازویم
باران بیاید میزنم از خانهام بیرون
در پیش پایش مینشینم شعر میگویم
یک تار مویت یک طرف دنیا همه یک سو
یک تار مویت بال سنگین ترازویم
میخواهم از خود تا سر زلف تو برخیزم
انگار چسبیده است دنیایی به زانویم
از فرط قحطیخوردگی تیزند دندانها
دنبال این مردم نیفتی بره آهویم
4
دائم در امتداد لجنهای بیوضو
سُر میخورند نسل بدنهای بیوضو
زن میشوند دخترکان نجیب، آه
در ارتفاع دیده شدنهای بیوضو
این مردهای سنگی از نطفة ذغال
هستند شیر خوردة زنهای بی وضو
محصول پینههای فراوان دستمان
مفقود شد میان دهنهای بیوضو
دیریست اینکه زنده به گوریم و گفتهای
تا لحظه نشمرند کفنهای بیوضو