شریعة فرات پیشروست و چندهزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنهلب لحظه به لحظه به آب نزدیکتر میشود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخندهای شیرین بر لب. لبخندهای ترکخوردهاش را به خون مینشاند...
همین چند سطر کافیست تا ذهنها «سقای آب و ادب» را تجسم کنند و واژه واژه تا علقمه به پرواز درآیند و اتفاقاتی را مشاهده کنند که قرار است هر بار از دید شخصیتها و وقایع گوناگون بیان شود. یک فصل عباس، عباس ِعلیست، یک فصل عباس ِ امالبنین، فصل دیگر عباس ِ عباس، فصل چهارم عباس ِ سکینه و دیگر عباس ِ مواسات، عباس ِ زینب، عباس ِ ادب، عباس ِ حسین، عباس ِ فرشتگان، عباس ِ فاطمه... تا اینگونه از علی تا فاطمه همه از عباس بگویند.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز