شهرستان ادب: هفتمین جلسه از سلسله جلسات عصر اثر به نقد و بررسی کتاب «مذاکرات» اثر طبع خانم مریم جعفری آذرمانی اختصاص داشت. در این جلسه، اساتیدی چون مرتضی امیری اسفندقه، حمیدرضا شکارسری و ابراهیم اسماعیلی اراضی این کتاب را نقد کردهاند. این جلسه، چهارشنبه پنجم شهریورماه در محل موسسهی شهرستان ادب برگزار شد.
ابراهیم اسماعیلیاراضی: جعفری آذرمانی، همیشه نامهای خوبی برای آثار خود برمیگزیند.
در ابتدای این برنامه، حسن صنوبری، مجری و کارشناس، پس از توضیحی کوتاه در مورد پیشینهی نشستهای عصر اثر و کتابهایی که پیش از این نقد شدهاند صحبت نموده و به قرائت دو غزل غزل انتخابی خود از این کتاب با مطلعهای زیر پرداخت:
«خدای مهربان ما فقیران خانهای دارد
که میخواهد سه دنگش را برای رهن بگذارد»
«روی بام ایستادهام، فوت میکنم به آسمان
اسم قصّه را گذاشتم: آسمانخراش و دیدبان»
و پس از آن صنوبری از آقای ابراهیم اسماعیلی اراضی دعوت نمود تا سخنان خود را در مورد این کتاب ارائه دهد. اسماعیلی اراضی، در ابتدا ضمن ابراز خوشحالی از حضور در این جلسه، سخنان خود را به این صورت آغاز نمود: «قبل از هر چیزی من باید اشاره کنم که مریم جعفری آذرمانی همیشه به عنوان شاعری شناخته میشود که آگاهانه تلاش کرده است متفاوت باشد و مانند دیگران ننویسد. نکتهی دیگر این است که خانم آذرمانی برای کتابهایشان عناوین خوبی را انتخاب میکنند؛ عناوینی که معمولا وجه رسانهای آن خیلی قابل توجه است و بنا به دلایل خاصی هم در ذهن مخاطب میماند و این خیلی ویژگی خوبی است.»
در شعر فضای عینی و ذهنی نداریم؛ فضای عینیِ خیال و فضای ذهنیِ خیال در شعر داریم.
این ترانهسرا، در ادامهی سخنان خود در خصوص وجوه فنی کتاب اشاره داشت: «نسبت به خیلی از کتابهایی که نشر شانه منتشر کرده است، مذاکرات کتابی شکیلتر و پسندیدنیتر است؛ مگر مشکلی که همیشه کتابهای این نشر دارند و آن صحافی است. در مورد چیزی که من دوست دارم در مورد آن صحبت کنم ترکیب غزل نو است. قطعا اصراری هست که بر روی مجموعههای مختلف این ترکیب ذکر شود. اینکه، این ترکیب مانیفستی دارد یا نه و یا اساسا باید داشته باشد یا نباید، محل پرسش است. در مورد این مجموعه، من باید پیشینهای را بگویم و آن هم این است که از یک جایی در این سرزمین، نیما یوشیجی ظهور میکند، پیشنهادهای تازهای برای شعر میدهد و بعد بر آن مبنا گروههای مختلفی میآیند و پیشنهادات و پارامترهای مختلفی را برجستهتر میکنند. یکی از مسائلی که در این سالها به آن به میزان زیادی پرداخته شده است، شعر عینی و یا شعر ذهنی است. اما اشتباهی این میان اتفاق افتاد و آن این بود که خیلی از افرادی که با این مسئله مواجه میشدند، تصورشان این بود که عینی بودن الزاما به معنای رئال بودن است. در حالیکه آنچیزی که من دریافتم این است که چنین نیست. بحثی که مطرح است این است که قاعدتا ما اگر قائلیم که خیال یکی از عناصر برجسته است و حتی در وهلهی شعر اصلیترین پارامتر است، با رئال و یا واقعی بودن شعر تناقض ایجاد میکند. آنچیزی که من فکر میکنم که به هر حال میشود در اینجا گفت این است که فضای عینی باید در فضای خیال اتفاق بیفتد. در واقع در فضای خیال است که ما فضای ذهنی خیال داریم و یا فضای عینی خیال داریم. در مورد شعر مریم جعفری آذرمانی من میخواهم از اینجا شروع کنم که وی نسبت به خیلی از شاعران روزگار ما، حداقل در حیطهی غزل، خیلی راحتتر و سریعتر به این فضای خیالی دست پیدا میکند. اگر نکتهای در اینجا وجود داشته باشد، این است که آیا در فضای خیال، آن اجرای عینی اتفاق میافتد یا نه و نکتهای که من فکر میکنم در خیلی از کارها میشود به آن اشاره کرد همین است. به طور کلی دو نکته در جاهایی که این فضای عینی ایجاد نمیشود وجود دارد. فضای عینی یعنی چه؟ یعنی آن شبکهای که اولا قرینههایی برای اینکه مخاطب بتواند آن فضا را درک کند به مخاطب بدهیم و ثانیا شبکههای قرینههایی که باید برای مخاطب ایجاد شود، ایجاد شود. در کارهایی مخاطب کمی به زحمت میافتد در این مجموعه، معمولا یکی از این دو و گاهی هم هر دو آنها وجود ندارد. یعنی در اصل آن چیزی که خلا آن دیده میشود این است که آن شبکه شکل نمیگیرد و شاید مثلا شعر یا غزل با انرژی بیشتری شروع میشود و هرچقدر به سمت انتهای کار میرود، این انرژی کمتر میشود و یا اینکه اساسا از فضا دور میشود. نکتهی اصلیای که در اینجا باید به آن توجه کرد که باعث میشود چنین اتفاقی بیفتد، تاکید بسیار زیاد خانم جعفری بر محتواست. یعنی شعر مریم جعفری آذرمانی به شدت محتوا محور است. این محتوا محور بودن اتفاقا نقطهی قوت شعر وی هم هست. اما اینکه آیا این محتوا مزاحمتی ایجاد میکند برای اینکه محتوا بدل شعر بشود، بحثی دیگر است.»
توجه بسیار زیاد به محتوا، سایر عناصر شعر را تحتالشعاع قرار داده است.
این منتقد ادبی، در ادامهی سخنان خود با اشاره به اینکه محتوا محور بودن، میتواند نقطهی ضعفی هم برای شعر شاعر به حساب بیاید، تصریح کرد: «بدی این عادت به پرداخت به محتوا این است که وقتی شاعر نمیتواند محتوای خود را بدل به شعر بکند، شاعر به سمت صراحت رفته و در بعضی موارد ما با شعار و بیانیه در اثر مواجه هستیم. اگر بخواهم کتاب مذاکرات را با کتاب دایره که به تازگی آن را خواندهام مقایسه کنم، این است که در دایره، پررنگ شدن محتوا و رفتن به این سمت که شاعر قدری به بیانیه بپردازد، بیشتر دیده میشود. هر چند که نمونههای زیادی را هم میتوان مثال زد که هم در محتوا بسیار قوت دارند و هم به شعر رسیدهاند. یکی از دلایلی هم که بسامد عاطفه در اشعار مریم جعفری به چشم نمیآید همین است؛ یعنی اینکه محتوا آنقدر خودش را نشان میدهد که سایر عناصر شعر نمیتوانند بروز پیدا کنند. نکتهی دیگری که ما وقتی با غزل مواجه هستیم، باید به آن فکر کنیم این است که چرا غزل؟ آیا وقتی که ما غزل مینویسیم صرفا قرار است از پتانسیل موسیقیایی آن استفاده کنیم یا ظرفیتی ماهیتی هم وجود دارد که ما باید آن را هم در غزل به کار بگیریم؟ اگر که قرار است به جوهره، پیشینه و شناسنامهای که قالب غزل در ماهیت با خودش دارد، قطعا باز جای پرسشهای دیگری هم هست که در غزل وی این اتفاق افتاده است یا خیر؟ اگر این اتفاق کمتر میافتد باز به این خاطر است که انرژیای که بر روی محتوا گذاشته میشود، خیلی زیاد است. برای اینکه من بتوانم مثالی کامل از شعری بزنم که از تمامی جوانب غزل استفاده شده است بیاورم، غزل مشهور خیال خام... و کسی از آن سوی ظلمت مرا رها میکرد حسین منزوی شاید نمونهی عالی آن باشد. منزوی در این زمینه معادلنویسی و معترضهنویسی میکند. من فکر میکنم در بعضی از کارهایی که خانم جعفری به آن توجه کرده است، موفقتر بوده است و این غزلها همان غزلهایی هستند که محتوا در آن به قاعدهتر به کار گرفته شده است. معمولا در ابیات پایانی، نسبت به ابیات آغازین بیشتر دیده میشود که شاعر تنها میخواهد حرف خودش را بزند؛ اگرچه که غزلهایی هم هست که این فاصله در این کمتر است. نکتهای که باید به آن برسیم، این است که در خیلی از غزلها، با توجه به اینکه پدیدهها، پدیدههایی هستند که کمتر در قالب غزل به کار گرفته شدهاند و در نتیجه عدم شکلگیری شبکهی معنایی و عاطفیای که باید در شعر قرار شکل بگیرد، شکل نمیگیرد چون آن پدیدهها تعریف نمیشوند. این را من به جساب این میگذارم که شاید شاعر بیش از حد به مخاطب خود اعتماد میکند و از وی انتظار دارد. این است که فاصلهی ذهن و زبان شکل میگیرد و در نهایت مانع از این میشود که ماجرا منعقد نشود و شکل نگیرد. نکتهای که کمی مخاطب را اذیت میکند این است که میبینم ایشان دقتهای ریزی دارد، اما از این مسائل غافل میشود. قرینههایی که من میگویم در متن وجود ندارد به این دلیل است که مخاطب نمیتواند به آن کاراکتر نزدیک شود و با آن همذاتپنداری کند، وجود ندارد. نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کرد و من فکر میکنم خیلی مهم است، این است که در بعضی از اشعار، نگاهی که وجود دارد، نگاهی کاملا کلاسیک است و تنها چیزی که قرار است فضا را نو کند، واژگان و یا بعضی از تصاویر هستند؛ حتی بعضی از مضمونها را ما در این کتاب با آن مواجه هستیم که کاملا کلاسیک است. در این اشعار ما مشاهده کردهایم که واژگان و تصاویر تغییر میکنند اما نوع نگاه همان نگاه کلاسیک است. مسئله این است که ما به این باور برسیم که قرار است در شعر امروز، با مخاطب خودمان تخاطب داشته باشیم؛ نه اینکه ما بگوییم ما بگوییم و مخاطب ما بشنود و بپذیرد. مخاطب ما، مخاطب پرسشگری است و حق دارد که از چرایی سوال کند. همانطور که در خیلی از موارد، شاعر از خیلی چیزها عدول میکند و این نقطهای است که من فکر میکنم مایهی تمایز نوع نگاه و هستیشناسی جعفری آذرمانی است. اما من فکر میکنم که وی قرار است به نوعی به پاسخی مطلق در مورد پرسشی که خود میکند برسد. مشکل دیگری که من فکر میکنم در این شکل از پایبندی به محتوا ایجاد میشود، این است که شاعر تلاش میکند به هر ترتیبی که هست، مضمونی که مد نظرش است را ارائه دهد. این باعث میشود که کاستیها و لغزشهای زبانی رخ دهد و این کاستیها برای شاعری که سالها است شعر میگوید خوب نیست. نکتهی دیگری که باید اشاره کنم این است که شاعر گاهی برای رسیدن به فضای ذهنیای که مد نظر خودش است، سراغترکیبات مجرد و ملموس میرود. ترکیبات مجرد و ملموسی که در کلیت شعر معمولا توجیه چندانی ندارند.»
نحوۀ پرداختن به فرم در اشعار مریم جعفری آذرمانی تحسینبرانگیز است.
ابراهیم اسماعیلی اراضی، در بخش پایانی سخنان خود، در خصوص ویژگیهای مثبت این مجموعه سخن راند: «یکی از نکاتی که باید به آن اشاره کنم، طنزی است که شاعر در اشعار خود به کار میبرد. طنزی که خیلی از اوقات بیشتر به سمت و سویی میرود که مخاطب را در آن وضعیت دوگانهای که مجبور شود به یکسری از تناقضات قرار میدهد. و این یکی از نقاط قوت این مجموعه است. در بعضی از اشعار، نحوهی پرداختن به فرم، تحسینبرانگیز است. یکی دیگر از محسنات شعر مریم جعفری آذرمانی، نحوهی استفاده از تداعیها است. معمولا تداعیها خیلی خوب کار شعر را پیش میبرند و طبیعی اتفاق میافتند. نکتهی دیگری که من فکر میکنم مهمترین نکته است، این است که واقعا فضاهایی که شاعر این کتاب در غزل وارد آن میشود، به آنها دست پیدا میکند و مینویسد، فضاهای بسیار کمیابی هستند. فضاهایی که من به جرات میتوانم بگویم در کار تعداد کمتری از شاعران دیدهام و شاعر میتواند از تازگی آنها استفاده کند و به درک تازهای از هستی برسد. نکتهی آخر هم این است که من به دغدغهای که جعفری دارد، به عنوان مخاطب احترام میگذارم اما این دغدغه باید بتواند قامت شعر بپوشد و با سایر عناصری که در شعر حضور پیدا میکنند، داد و ستدی داشته باشد. همچنین این شعرها نباید به سمت و سوی ادعا، اعتراف و گاهی حکم صادر کردن منجر شود. من فکر میکنم اگر این یک نکته رعایت شود، قطعا ما با غزلهای خیلی رستگارتری از شعرهای خانم آذرمانی مواجه هستیم.»
حمیدرضا شکارسری: عنصر زیباییشناسی شعر آذرمانی در واقع نمایش تیرگی است به روشنترین شکل آن.
پس از پایان سخنان ابراهیم اسماعیلی اراضی، حمیدرضا شکارسری، شاعر، منتقد و پژوهشگر نقدهای خود را در مورد این کتاب ارائه داد: «در دورانی زندگی میکنیم که همه به نوعی درگیر ضروریتها، بایدها و نبایدهای جهان تکنولوژیک هستند. از این منظر، در این وضعیت، گویا تکثر یک اهمیت و جایگاه ویژهای در این جهان پیدا کرده است. به قول هایدگر، تکنولوژی نیست که در خدمت ماست؛ ظاهرا ما به مثابهی سوژههایی به تکنولوژی خدمت میکنیم. بنابراین روحیات ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، روحیات تکنولوژیک میشود. از مهمترین این روحیهها، اصالت یافتن تکثر است. حال آنکه در دورهی پیش از رونق تکنولوژی، اصالت در تشخص و تفرّد آثار بوده است. در همین حوزهها است که رباعیها، غزلها و شعرهای نو، مدام شبیه به هم منتشر میشوند. حالا، این حاوی ارزش است که وقتی از شعر، نقاشی و ساختههای یک نفر، متمایز از دیگران است. در واقع حرکت خلاف جهت رودخانهی تکثر به گمان امروزه بدل به یک ارزش شده است که امضای صاحب اثر را پای اثر تشخیص داد. اما سوال اینجاست که مبنای تفاوت و تمایز از کجاست؟ زیباییشناسی متکی بر نوعی روزمرگی امروز در اشعار ما دیده میشود و بنابراین درک و لمس آن راحتتر و مخاطب آن بیشتر است. اما زیباییشناسی در شعرهای خانم جعفری، یک نوع زیباییشناسی تلخ، تیره و حتی مشمئزکننده است. مخاطب احساس میکند که شاعر تلاش دارد با تکیه بر عناصری که همیشه سیاه و تلخ هستند، ایجاد زیبایی میکند. از زولا پرسیدند که چرا به پایین شهر پاریش میرود و از فواحش طراحی میکند و آن هم در بدترین حالاتی که دارند؟ زولا پاسخ داد که این زیباییشناسی، زیباییشناسی واقعیت است؛ چون ناتورالیست بود و میخواست دلایل این زشتیها را کاملا واقعگرایانه با تمام اجزای آن بر کاغذ بریزد. بنابراین او میگفت اگرچه من زشتیها را نمایش میدهم اما آنها را به زیبایی به نمایش میگذارم. عنصر زیباییشناسیاش در واقع نمایش تیرگی است به روشنترین شکل. شما در شعر جعفری آذرمانی تیرگی را به روشنترین شکل و تلخیها را به شیرینترین وجه در واژگانی میبیند که در ادبیات ما یا سابقهی حضور ندارند و یا بسیار کم هستند. بنابراین شما با دایرهی واژگانی وسیع در شعر خانم آذرمانی مواجه هستید که یکی از عوامل تفاوتزا است. یعنی بخشی از این تفاوتها از حضور این کلمات سرچشمه میگیرد. آیا به این دلیل نیست که وجه عاطفی اشعار این شاعر کمرنگ است و اگر در کلیت این مجموعه بگردیم دو شعر عاشقانه –آن هم در برخی از ابیات آن- دو شعر عاشقانه بیشتر پیدا نمیکنیم؟این عجیب است اما کاملا توجیهشده است؛ یعنی از همان زاویهی دیدی که شاعر نسبت به مسائل انتخاب کرده است، همین رویکرد نسبت به مسائل مورد انتظار است. از سوی دیگر، خانم آذرمانی در شعرهای قبلی خود به شدت تاکید داشتند که "من یک زن هستم". اما این کتاب و کتاب بعدی، خیلی این رویکرد تعدیل شده است. یک یا دو شعر، آن هویت زنانه خودش را به رخ مخاطب میکشد. اما در باقی شعرها، این رویکرد، رویکردی انسانی است. حالا این انسان و راوی، به شدت منمحور و مغرور است. تفاخر شاعرانه در سراسر این شعرها به حدی زیاد است که مخاطب میترسد با شاعر این شعرها روبهرو شود و میترسد انتقاد کند. نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که خانم آذرمانی خیلی پُرکار هستند و این حجم از تولید شعر برای غزلسرا خیلی پُرکاری محسوب میشود. یک شاعر سپید، این حد از تولید پُرکاری محسوب نمیشود. غزلهای خانم آذرمانی را میتواند جزء غزلهای کوتاه حساب کرد اما ایشان کوتاهی در طول را با کوتاهی در عرض جبران کردهاند؛ معمولا وزنهای دوری استفاده میکنند و علت آن این است که شاعر به شدت محتواگرا است. یعنی به جای اینکه تصویرها، تصویرهای عینی باشد، تصویرهایی ذهنی هستند؛ به این خاطر که شاعر میخواهد حرف خود را به صورت صریح بزند. هرگاه هم به سراغ تصویرها میرود، این تصویرها، تصویرهای ذهنی از آب درمیآیند. ترکیبهایی که این شاعر میسازد، ترکیبهایی هستند که یک وجه آن محسوس است و وجه دیگر آن نامحسوس است و این مرا به یاد سهراب میاندازد. علت آن هم این است که با وجه محسوس میخواهد وجه نامحسوس ترکیب خود را ملموس کند. این محتواگرایی در بعضی از شعرها، حاصل یکدستی دارد ولی در خیلی از غزلها این اتفاق نمیافتد؛ یعنی ما با یک فضای واحد از ابتدا تا انتها روبهرو نیستیم. دلیل این امر را نمیتوان آورد و من فقط میتوانم بگویم که این، ویژگی شعر خانم آذرمانی است. به این نکته هم باید توجه داشت که فضاها، فضاهایی است که در ابیات مختلف فرق میکند و محتوای آن اگرچه سایهای است که بر تمام غزل حاکم است، اما این روابط ابیات، روابط ساختاری نیست؛ روابط محتوایی است. این امر باعث میشود که شما همانند شعر کلاسیک، فضای بیتمحور داشته باشید. بنابراین من غزلهای این مجموعه را غزل نو نمیدانم. غزلها، غزلهای نو-قُدَمایی است. به این مفهوم که دیدگاه، دیدگاهی سنتگرا است. خوب، بد، سیاه، سپید و تقابلهای دیگر در آن وجود دارد و هیچکس خاکستری نیست. از این منظر، غزل با دایرهی واژگانی نو و نگاه سنتی به جهان، یک غزل نو-قدمایی است. با توجه به استقلال ابیاتی که در این مجموعه وجود دارد، نمیتوان این مجموعه را به سیل غزلهایی که تحت عنوان غزل نو شناخته میشوند منتسب کرد.»
اعتراض به خود، جامعه و جهان، مهمترین درونمایههای این مجموعه محسوب میشوند.
شکارسری، در ادامهی سخنان خود از درونمایهها صحبت کرد. وی اشاره داشت: «اعتراض به خود، جامعه و جهان، مهمترین درونمایههای این مجموعه محسوب میشود. اعتراض به خود، البته خیلی به ندرت مشاهده میشود. لحن کنایی ایشان در این شعر، یکی از تکنیکهای به کار برده شده در این شعر است که طنزی که آقای اسماعیلی اراضی به آن اشاره کردند، بر پایهی همین لحن کنایی است. کنایه اساسا طنزآمیز است؛ چیزی را میگوید اما چیزی دیگر را جستوجو میکند. یا متلکپرانی، از نوع بیانی رایج در شعر خانم جعفری است. اعتراض به جامعه را میتوان در نمونههای بسیاری مشاهده کرد. شعر خانم جعفری، شعری بیاعتنا به ارجاعات سیاسی و اجتماعی روزگار خود است. به طور کلی اگر فرض کنیم که اعتراض ایشان به خود و جامعه اگرچه کم است، ولی به هستی و انسانِ نوعی فراوان است. یعنی درونمایهی اصلی این شعرها، نوعِ زندگیِ انسان در این روزگار است و خود به نمایندگی از انسان، اعتراض میکند. از شگردهای ایشان، بیان کنایی و تلمیحی است.»
آذرمانی به عنوان یک شاعر دانش آموخته ی زبان فارسی باید دقت بیشتری به واژه ها در شعرش داشته باشد
شکارسری در ادامه ضمن اشاره به اشکالاتی از شعر آذرمانی گفت: «آنچه که وقتی کتاب را تمام میکنید و از محتوا لذت میبرید و بسیاری از معانی در شعر به یاد شما میماند، مخاطب را دلچرکین میکند و ناراضی از فضای شعر بیرون میبرد، به گمان من یکسری بیدقتیها و کمدقتیها در بهکارگیری کلمات است. این برای من اندکی عجیب است، چون شاعر، خود، دانشآموختهی ادبیات است و این سختگیریها در بهکارگیری زبان در صورت، کار دانشآموختهی زبان است. من بخشی از این سهلانگاریها را به گردن وزن و غزل میگذارم. اما حالا که کسی پذیرفته و قید و بندهای غزل را قبول کرده است، باید بتواند از چنگ تصنع و تکلف قافیه و سایر محدودیتهایی که غزل برای شاعر به وجود میآورد در برود. برای نمونه در این بیت: "حس عصبانیت را، صد بار درستش کردم/از شدت سازش هربار، مغزم عصبی تر شد" آیا مغز عصبی میشود یا خود انسان؟ یا در مصرع: "فیلسوف بی مواجبم، در لباس شاعری سلیس" آیا شاعر سلیس است یا شعر؟ یا "به غیر از شعر و رگهایی که روی خط نوشتندش/به دنیایی که مصدوم است از انسان چه آوردی؟" رگها با چه مراعات النظیری آمده است؟ یا قافیه کردن "ات" جمع در یک شعر. اینها برای یک دانش اموخته ی ادبیات پسندیده نیست. حیف است که در این مجموعه این اغلاط دیده میشود.»
مرتضی امیری اسفندقه: آذرمانی باید قدر قریحهی خود را بداند.
پس از پایان سخنان استاد حمیدرضا شکارسری، مرتضی امیری اسفندقه حاضر شد تا سخنان خود را در مورد مذاکرات ارائه دهد. وی در بخش نخستین سخنان خود، پس از ابراز خوشحالی برای حضور در این برنامه و تشکر از موسسهی شهرستان ادب جهت تدارک این مراسم، در خصوص این کتاب اشاره داشت: «شعر یک شاعر است که میگوید وی چقدر زنده بوده و چقدر زندگی کرده است. هیچ چیز دیگری در زندگی یک شاعر نمیتواند نشان دهد که بطن او چگونه است؛ در واقع متن یک شاعر بطن اوست. اولین نکتهای که باید به آن اشاره داشت این است که شعرهای این کتاب، شعرهای شوریده و نامنظمی است. علاوه بر این باید به این نکته هم توجه داشت که تمامی شعرهای این مجموعه در یک سال، سروده شده است و شاعر به خودش مهلتی نداده است که بتواند شعرش را تصفیه کند. منظور من از شوریدگی شعرها این است که در آنها واژههایی دیده میشود که هنوز مکتوب نشده و از کوچه و بازار گرفته شده و وارد غزل شده است. این نوعی ضعف این اثر به حساب میآید. همهی شاعران این مقطعها را در تجربههای شاعرانهی خودشان داشتهاند؛ اما همهی این شعرهایی را که در یک روز و در یک مقطع زمانی خاص منتشر میشود، نمیتوان منتشر کرد و در معرض دید همگان قرار داد. آنچه که از شعرهای این مجموعه برمیآید این است که شاعر شلختگی را در شعر دوست دارد؛ این ویژگی نه عیب است و نه حُسن. شاعر این مجموعه، پشت این شجاعت زنانهای که دارد و در ورای چهرهها چیزی جز شبه نمیبیند؛ و این ویژگی خوبی است. در عین حال باید توجه داشت که شعر این شاعر، بازیگوش، بیتوجه به فرهنگ زبانی دیروز و امروز، خواهان استقلال، فردیت داشتن و علاقه به منحصر به فرد بودن است. از دیروز گفتند که یَجوزُ للشّاعر ما لایَجوزُ لغَیرهِ. این تا قبل از سهراب مصداق داشت اما آیا امروزه هم میتوان به این امر پایبند بود؟ آیا شاعر این مجوز را دارد که در مورد هر چیزی سخن بگوید؟ شاید اتفاقا برعکس آن باشد؛ چیزهایی که بر دیگران جایز باشد بر شاعران جایز نیست. به نظر میرسد خانم آذرمانی باید تکلیف خودش را با این قریحهای که در زمینهی شعر دارد، روشن کند؛ قریحهای که به وی اجازه میدهد به راحتی در برابر جامعه بایستد. به این دلیل که این قریحه باید برای مخاطب فایده داشته باشد؛ نباید بر روی زخمهای او انگشت بگذارد و فریاد او را بلند کند. منظور این نیست که این شعرها فایده ندارد؛ فایدهی خودش را دارد اما آن فایدهای که مخاطب انتظار آن را میکشد ندارد. به نظر من، شعر ادبیات مقاومت است. شاعر دارد در برابر پلیدیها مقاومت میکند. شاعر میخواهد آنچیزی را که خدا میخواهد بشود و اتفاقا از همه بهتر میتواند آنچیزی را که خدا میخواهد به آن برسد. نکتهی دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که ما باید از شاعر این ابیات ممنون باشیم که قالب غزل را رها نکرده است. موسیقیهایی که این شاعر تجربه کرده است، به گونهای در همدورهایهایاش منحصر به فرد است. از این رو، باید به این هم اشاره کنیم که شعر آذرمانی باید به حدی پخته باشد که منتقد نتواند به قافیههای وی ایرادی وارد کند. شعر این شاعر نشان میدهد که اساسا شخصی نیست که به حرف منتقد گوش کند. البته این را نمیتوان نقطهی ضعف این شاعر دانست؛ اما باید به درون و وجدان خود گوش کند. سوالی که من اینجا دارم این است که ما میخواهیم متفاوت باشیم؟ مگر نه اینکه شعر خودش یک وجه تمایز محسوب میشود؟ چرا ما میخواهیم دیده شویم به واسطهی شعر؟ خانم آذرمانی باید به واژهها تشخص دهد و آنها را قابل این کند که وارد شعر شوند. برای مثال، ما تا قبل از حافظ، واژهی رند را در شعرها مشاهده نمیکردیم. اما چون حافظ به آن تشخص داد، وارد ادبیات و غزلهای ما شد. شاعر در این شعرها، فردی لجباز، دردمند، حساس، معترض و ناراضی است. همهی اینها خوب است. به این دلیل که همهی این خصوصیات شاعرانه است. اما اینها باید مجموع و منظم شود و از آشفتگی بیرون بیاید. این حرفهای من، حرفهای علمی نبود؛ من تنها حرف دل خودم را برای شما زدم. امیدوارم شاعر این کتاب به آغاز فصل سرد ایمان بیاورد و تولیدی دوباره داشته باشد.»
پس از پایان سخنان منتقدین، صنوبری ضمن تشکر از نقد صریح، سریع و صمیمی منتقدین تشکر کرد و از سرکار خانم مریم جعفری آذرمانی دعوت نمود تا سخنان خود را در مورد صحبتهای منتقدین و بیان کند و شعرهایی از خود را بخواند. آذرمانی، در خصوص سخنان منتقدین اشاره داشت: «آقای اسفندقه همیشه شاعر بودهاند، هستند و خواهند بود. صحبتهای ایشان هم جذاب است و هم اینکه با وجود اینکه به آدم برمیخورَد اما به درد وی هم میخورد. دربارهی پرنویسی که آقای شکارسری گفتند، باید به این توجه داشت که من هرچیزی را که مینویسم چاپ نمیکنم، شاید من وقت بیشتری برای سرودن شعرها دارم و از این جهت شعر بیشتری سروده میشود. قبل از شعرخوانی من باید از موسسهی شهرستان ادب و آقای مودب مدیرعامل این موسسه تشکر کنم که لطف کردند و اجازه دادند این مجموعه نقد شود. من خوشحالم که مجموعهی من نقد شده است.»
آذرمانی سپس به درخواست امیری اسفندقه یکی از غزلهایش را برای حضار خواند:
قسم به عشق که دنیای من اگر دنیاست
بیا برای تو باشد هر آنچه در فرداست...
پس از پایان این غزل، آذرمانی چند شعر دیگر برای حاضرین خواند. این جلسه با گرفتن عکس یادگاری پایان یافت.