شهرستان ادب، به نقل از وبلاگ نقد چهارشنبه: سی و سومین نشست از جلسات نقد 4 شنبه، عصر روز 29 مهر در سرای محله داوودیه برگزار شد. در این نشست، مجموعه داستان "سفر معمولا صبح اتفاق می افتد" نوشته علیا...سلیمی از سوی جمعی از منتقدان و نویسندگان حاضر در جلسه مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در ابتدای جلسه به رسم معمول، سیروس نفیسی مجری جلسه،در گزارشی مختصر که از فعالیتهای نویسنده ارائه دادند،گفتند:
مجموعه داستان «سفر معمولا صبح اتفاق می افتد» مجموعه ای است شامل 13 داستان. که از سوی نشر شهرستان ادب منتشر شده. آقای سلیمی حدود 15 کتاب بچاپ رسانده اند که اولین آن مجموعه داستان «زنی شبیه حوا» نام دارد . از دیگر آثار ایشان از ميتوان به «باران جنوب» ، «تاکستان های دشت ناز» ، «ایستگاه باغ سرهنگ» ، «دلبستگی در سال های سخت»، «باران در سلول»، «آواز نخلستان» ، «مسافر دجله» ، «یک جفت جغد غمگین» ، «زمستان و چله ها» و «باد برگ ها را سمت دره ها می برد» اشاره كرد. داستان كوتاه «پارك، شب، بازي» از سليمي برگزيده جشنواره سراسري داستانهاي كوتاه ميني ماليستي در خرم آّباد شده است. همچنين داستان كوتاه «تابستان اروند» برگزيده جشنواره داستان كوتاه روزنامه جام جم شده و داستان «انتري كه سوگوار لوطي است» از مجموعه داستان زني شبيه حوا، كانديداي جايزه مهرگان در بخش تك داستان در سال 85 بوده است.
سپس علیا...سلیمی ابتدا اشارهای کردند به قدمت جلسات نقد چهارشنبه و تداوم این گروه در بین گروههای نقد و سپس داستان « کبک اورامان » را قرائت کردند.
بعد از آن سیروس نفیسی گفتند: این داستان را که شاید یکی از بهترین داستانهای این مجموعه باشد را میتوان نمایهای از کل داستانهای این مجموعه دانست. داستانهای این مجموعه روایت های عینی هستند که بخش هایی از آن ها هم گفته نمی شوند. مانند همین داستان «کبک اورامان» که در آن پدر خون بهای پسر را می دهد، اما راوی نمی گوید این خون بها چیست. یا نمی گوید پسر را برای چه گرفتهاند. یا واقعا بقچهای که از بالای کوه قل میخورد به پایین، سر بریده پسرست یا نه. برای همین بنظر میرسد که بعضی از داستانها نیاز به توصیف و توضیحات بیشتری داشته باشند. از طرف دیگر در این مجموعه 13 داستانی، ما داستانهایی میبینیم از طیفهای مختلف. اگر چه روایت داستانها در مجموع روان، است ، اما گرایش مینی مالیستی نویسنده یا امساک در نوشتن، باعث شده، ابهامی در پایانبندی بعضی داستانها دیده شود. هرچند بعضی از داستانها کاملاً درآمدهاند. مانند: «شب ها به یک ستاره...»و...
سپس وجیهه سامانی بعنوان منتقد گفت: بجز دو داستان « قدمهای ناتمام گربه» و «کلبه زیبایی فرشته»که پیرنگ قوی داستانی ندارند. و با بقیه داستانها تفاوت دارند. بنظرم مابقی داستانها ، نگاهی دارند به انسانهای حاشیه، طبقه ضعیف و کارگر جامعه. البته هر کدام از یک جنبه متفاوت. داستانها شخصیت محور و در عین حال دارای شخصیتهای جمع گریز هستند. شخصیتهایی که از طرف جامعه تحت فشار قرار میگیرد. با این همه داستانها اصلا تکراری نیستند. و تازگی خودشان را دارند. نویسنده توانسته حس خودش را منتقل کند. هرچند داستانها از نظر روایی کم پرداخته شده و فقط توصیف شدهاند. وجه مشترک تمام داستانها فضاسازی و تصویرسازی و ایماژ قوی آنهاست: چه فضای کوهستان، چه بیابان. از آنجا که در داستان کوتاه، در انتقال معانی ، باید از کمترین واژه استفاده شود( ایجاز) . در این داستانها این اصل رعایت شده. ضمنا داستانها به ویرایش نیاز دارند که در حقیقت ربطی به نویسنده ندارد. مثلا حرف اضافه «در» زیاد استفاده شده. بهترین داستان را « کبک اورامان » میدانم.
پوریا فلاح منتقد بعدی در ابتدا گفت: به نظر من هم « کبک اورامان» اگر به عنوان اسم کتاب انتخاب می شد بهتر بود.
ایشان سپس ادامه دادند: اما من در این جا میخواهم از منظر ساختارگرایانه داستانها را بررسی کنم. این که اجزا و عناصر مختلف داستان از یک سو و مضمون از سوی دیگر چه نسبتی باهم و مضمون داستان دارند. آیا با هم فاصله دارند یا بهم نزدیک شده و دارای انسجامند. میتوان داستانها را از نظر موضوع، به دستههای مختلفی تقسیم کرد. 1- داستانهایی مانند « قوری چینی پدر» و « گردنبند سنگ فیروزه» که تم جنگ را دارند و دنیای نویسنده و نگاه انسانی او را به تبعات جنگ نشان میدهد. 2- داستانهای زنجیرهای: که داستانهایی هستند مربوط به هم که بیشتر از داستان های دیگرمورد توجه من قرار گرفت. مانند:«خیرات مجلس ختم»، «سفر معمولا صبح اتفاق میافتد»،«غریبهها». این داستانها بصورت مستقل دارای پلات نازکی هستند. اما در ارتباط با هم پلات نیرومندی پیدا میکنند و تیپها به شخصیت نزدیک میشوند. حتی در داستان « سفر...» سگ هم به شخصیت نزدیک میشود. 3- داستانهای طرح واره: مانند داستانهای « کلبه زیبایی فرشته» ،« شبها به یک ستاره در آسمان فکر کن». که این داستانها ضمن داشتن اجزاء اما هنوز داستان کاملی نیستند. هر چند در همین حد هم اجزا داستان کارکرد خودشان را دارند و قصه همچنان نقش پررنگی دارد. 4- داستانهای مستقل: مانند «کبک اورامان»،« یک شاخه گل گرمسیری» که جز داستانهای خوب مجموعه هستند. 5- داستانهای موضوعی: مانند داستانهای «عکس اتاق نایب»،«مردهها فراموش می کنند...» که این داستانها با این که از لحاظ تکنیک خوبند، اما بسیار روی سطح حرکت میکنند و جزء داستانهای ضعیف هستند و بنوعی حالت سفارشی دارند.
فلاح در ادامه گفت: تمام داستانها واقع گرا هستند، بجز داستان« روباهی در میان ساقه های ذرت» که تا حدودی در اواخر داستان به سمت داستان غریب می رود. ایشان با اشاره تلویحی به صحبت های خانم سامانی در مورد شخصیت های داستان گفت: من اعتقاد ندارم که داستانها شخصیت محورند. اساسا برخی داستان ها بر اساس شخصیت پردازی پیش نمیروند و دوم اینکه بخاطر کوتاهی داستانها، گاهی نمیشود روی شخصیت زیاد کار کرد و بنابراین شخصیتها گاهی در حد تیپ میمانند. اما در همین حد هم کارکرد داستانی خود را ایفا میکنند. البته کم و کاستیهایی هم در این زمینه در برخی از داستان ها بهچشم می خورد. ایشان در بخش هایی از صحبت هاشان در مورد داستان کپک اورامان و چند داستان دیگر توضیحاتی دادند و کپک اورامان را از نظر تکنیک و ساختار در مجموع موفقترین داستان دانستند، فلاح ادامه داد: نویسنده در این داستان توانسته بود ساختار و مضمون را در دو خط روایی هم زمان تا انتها پیش ببرد و به مقصد برساند.
فلاح در مورد عناصر داستان از جمله زادیه دید، چگونگی روایت داستانها، زبان و لحن توضیحاتی دادند ایشان در مورد نثر داستانها گفتند: از نظر نثر، بنظرم متن بیشتر از ویرایش، به بازنویسی نیازمند است. هرچند روی هم رفته نثر قابل قبول است. اما سلیمی با سرسری گرفتن، گاهی به داستانهایش لطمه زده است.
نکته دیگر این که داستانها به اندازه کوتاهیشان جان دارند و قصه در همه آنها نقش کلیدی را دارد. ایشان در مورد شخصیت داستانها نکاتی را گفتند و تاکید داشتند که: این که بخواهیم در داستان شاهد تحول شخصیت باشیم، نیستیم. علتش هم این است که سلیمی نخواسته به این سمت حرکت کند. البته این به آن معنا نیست که همه داستانها در این زمینه موفق بودند نهتنها در پرداخت شخصیت که در طرح و عناصر داستان هم، کم و کاستیهایی میبینیم، مثل داستان کلبه فرشته یا قدمهای ناتمام گربه، اشکالات طرحی در اولی و بسط و گسترش پیدا نکردن داستان، در دومی. یا داستان آخر که تمثیلی است و داستان شعاری از کار درآمده است.
ناصر تیموری: بنظر من نویسنده برای چاپ تعجیل داشتهاند. و این باعث ورود لغزشها و اشتباهاتی در کتاب شده. مثلا در داستان « عکس نایب...» نام حسن در امتداد داستان حسین میشود. یا در داستان«گردن بندسنگ..» بنظرم نویسنده خواننده را دست کم گرفته و در این داستان، بیش از 12 بار تکرار میکند « خواهرم سوره».و به همین تعداد « سوره». یا داستان « کبک اورامان» را که میتوان داستانی ضد قومیت دانست دلیل آن هم، اشارات مستقیمی که دارد. اما سایر داستانها بنظرم خوب بود و دارای مشکلی نیستند.
مسعود پهلوان بخش: بنظر من هم نویسنده تعجیل کرده. اما من این تعجیل را نه در ویرایش، که در اجزائ داستان هم میبینم. این تعجیل به داستانها صدمه زده.مشخص است که ایشان داستانهایی روان می نویسند. اما من دوست دارم این روانی در سطح نماند. اما انگار ایشان زود از کار راضی میشوند. در صورتی که بسیاری از داستانها هنوز جا برای کار یا بازنویسی دارند و میتوان لایههای بیشتری در آنها ایجاد کرد. داستان « قوری چینی...» و « گردن بند فیروزه..» به جنگ میپردازند، اما فضای این دو داستان خام دستانه است.داستان « عکس اتاق نایب..» به انقلاب میپردازد، اما مسائل انقلاب را در سطح یک داستان ابتدایی میآورد. داستان « کبک اورامان» داستان نیرومندی است، اما هولناکی زیاد آن باعث شده به داستان صدمه وارد شود. داستانهای« فصل کوتاه ...» ،« روباهی در میان...»،« « شب ها به یک ستاره ...»را که داستان های کاملتری هستند را دوست داشتم. داستان « سفر معمولا...» ایرادات طرحی واضحی دارد؛ پایان نامشخص در داستانی عینی. داستان « غریبهها» ایرادات طرحی دارد. داستان « کلبه زیبایی...»ضعیفترین داستان مجموعه است. ما را منتظر اتفاقی میگذارد، اما آن اتفاق نمیافتد.داستان « مرده ها فراموش میکنند ...» هم داستان در نیامده و هم مشکلات نثری دارد .
پریا نفیسی: نقطه قوت داستانها را در پرداختن به قشر پایین جامعه ، مهاجرین ، حاشیه نشینها و... میدانم، که کلا شاهدیم کمتر به آنها پرداخته شده است. نکته دوم پرداختن به « تنهایی انسانها » ست.فرقی هم ندارد این انسانها چه کسانی باشند، سطح بالا یا سطح پایین. مرد یا زن.. در داستان اول و دوم که مربوط به جنگ است، نثر گزارشی آن باعث میشود که خواننده نتواند با داستان ارتباط برقرار کند. در صورتی که نویسنده این کار را بخوبی در داستان « کبک اورامان» انجام داده است و موفق بوده است. نوع روایت زنهای داستان هم حس زنانه را نمیدهد. اما اسم مجموعه داستان خوب انتخاب شده.
شهناز بازگیر:داستانهای «کبک اورامان» « سنگ فیروزه» برایم بسیار جالب بودند. چون در جنگ، عشق را نشان میدادند. بنظرم مجموعه داستانها، روان ، قابل هضم، و دارای کشش زیادی است. این حس را من در تک تک داستانها داشتم. نکته خوب دیگر، طرح افراد ضعیف و رنجدیده جامعه در این داستانها بود.
ابراهیم مهدی زاده: این مجموعه داستانی را باید در سنت ادبیات متعهد و دوآلیسم ، نقد و بررسی و تعریف کرد که قائل به پیام ویژه و کارکرد اجتماعی در عرصه هنر است. ادبیاتی که متعلق به جهان دوقطبی است و با ادبیات معاصر فاصله زیادی دارد. بهمین دلیل جهان داستانی این مجموعه، جهانی است غیر متکثر و تک قرائتی( مانند : قوری چینی پدر، گردن بند سنگ فیروزهای، کبک اورامان، عکس اتاق نایب) . در جاهایی تلاش شده که از کمند این وضعیت خارج شود ولی به دلیل ذات این گونه ادبیات، پتانسیل لازم جهت خروج از دایره صفر و یک را ندارد. ( مثل داستان « خیرات مجلس ختم »که بنظرم بهترین داستان این مجموعه است. یا «فصل کوتاه یک شاخهی کرمسیری»). شروع داستانها از نقاط قوت مجموع است. اما در کنشهای داستانی، این آغاز خوب در پایانبندی به علت عدم دقت و یا شتابزدگی، حیف میشود. از طرف دیگر ، داشتنها ، دارای آنیت و درخشش ذهن و ضمیر خلاق مولف است. اما متنی که قرارست تبدیل جهانِ واقعیت، به جهان هنری در آن صورت گیرد، بعلت وجه غالب تفکر پیام ویژه و قضاوت نویسنده و جهان دوآلیسم ( خیر و شری) نتوانسته به این مهم دست پیدا کند.
مردعلی مرادی: یکی از ویژگی های داستان خوب آنست که آدم یادش بماند. من هر کدام از این داستانها را که نگاه میکردم با این که چند ماه قبل خوانده بودم، اما طرحی چند خطی از آنها یادم میآمد. نکته دیگر تامل برانگیزی داستانها بود. در پایان هر داستان خواننده بفکر فرو میرود. و به چیز جدیدی میرسد. البته در این داستانها من به کشف نمیرسم اما داستانها نوری بر واقعیت میتابانند و باعث فکر کردن من میشود.بنظر من تک تک داستانها قابل احترام و قابل بحث است.ومجموعاً کتاب بین کارهای ارائه شده، جزء کارهای خوب است. «کبک اورامان » جز داستانهای خوب مجموعه است. در این داستان نویسنده یک آدم را در موقعیت خاص توصیف کرده. در این داستان جبر حاکم است. پدر و پسر دارند تاوان شرایط را پس میدهند. داستان « سفر معمولاً » هم داستان خوبی است. پیرمرد داستان کاری را میکند که باید بکند. در داستان« کلبه زیبایی..» اتفاقی که میافتد درونی است. اتفاقی که میافتد به آرامی اتفاق میافتد. در داستان « قدم های ناتمام گربه» ما با داستانی یک صفحه ای تمثیلی روبرو هستیم که میتوانیم گربه را نماد نگهبان و موش را نماد گندیدگی و.. بگیریم.
عباس باباعلی: بنظر من اسامی داستانها اکثراً قویتر از خود داستانها هستند. مخصوصا داستانهای نیمه دوم کتاب. یک حسن داستانها ، موضوع آنهاست که در برگیرنده مردم لایههای پایین جامعه است. حسن دیگر آنها: زبان ساده و کوتاهی داستانهاست. در کنار این حسنها، بعضی داستانها اشکالات بارزی دارند. از جمله: سطح ضعیف روایت در داستانهای «عکس اتاق نایب» و «سنگ فیروزهای خونی» بطوریکه من این دو داستان را در حد ادبیات گروه سنی مثلا« ه» یا نوجوانان میدانم و اصلا جایشان در این مجموعه نیست.راویهای ضعیف: مانند راوی داستان « کلبه زیبایی فرشته» که اگر چند اشاره مستقیم از زن بودن راوی را برداریم. ذهن و لحن روایت ویژگی زنانهای ندارد. روایت ناقص یا در حد اتود: در داستان «غریبهها»، انتهای داستان نامشخص است. در داستان«فصل کوتاه...» آن قدر داستان دچار ایجاز مخل شده که هیچ اشارهای به جنسیت راوی نمیتوان پیدا کرد. در داستان « روباهی در میان...»علت حالات الیاس، در داستان « سفر» علل رفتار پیرمرد...و در انتها اشکالات ویرایشی و نگارشی و توصیفات گاه متناقض .
در پایان پوریا فلاح اشاره کردند که: من در این مجموعه 6 الی 7 داستان خوب، یکی دو تا متوسط و یکی دو تا هم ضعیف می بینم. نویسنده را قصه گوی خوبی میدانم. ایشان بازیهای زبانی و شکلی در کارشان ندارند. چرا که زبان را ابزار میدانند. که همین در برخی داستان ها ایجاد اشکال کرده است. فلاح در اشاره تلویحی به صحبت های آقای مهدیزاده در مورد معاصر نبودن داستان ها گفت: به نظر من برخی از داستانها مدرن و معاصرند.
وجیهه سمانی:بنظر من داستان اول کمی ایستاست. داستان اورامان موقعیت پیرمرد سوال برانگیزست. اما تکرار « «خواهرم سوره» در داستان « گردنبند..» به داستان لحنی شاعرانه داده است.
سپس علی ا...سلیمی در صحبتهای پایانی، ضمن تشکراز نظرات جمعی حاضران در جلسه گفتند:
من داستان « عکس اتاق نایب» را برای مجله « نهال انقلاب» نوشته بودم و از اولین کارهای من بود. میدانم در این مجموعه همه جور کاری دارم. از زمانی که هنوز نمیدانستم داستان چیست تا بعد... ضمن این که اصولا در بستن مجموعه داستان، گاهی سلیقه و ملاحظات ناشرها هم تعیین کننده است ، از جمله مسائل اقتصاد چاپ ومسائل فنی مربوط به آن. اما در مورد « کبک اورامان» تا بحال نشنیده بودم که این داستان وجه قوم ستیزی داشته باشد.و من چنین قصدی هم نداشتم. هر چند در آن سالها مسائلی چنینی وجود داشته و جز ذهنیت ما شده بود.
باتشکر از: عباس باباعلی، سیروس نفیسی، وجیهه سامانی، پوریا فلاح، علی اله سلیمی، رضا فکری، ابراهیم مهدی زاده، مردعلی مرادی، پریا نفیسی، مسعود پهلوان بخش، شهناز بازگیر، تیموری و تمام دوستانی که در اجرای این جلسه ی نقد چهارشنبه ما را یاری نمودند.