ویژۀ هشتم آبان، سالروز درگذشت قیصر امینپور
عطا و لقای قیصر در شعر نیمایی | یادداشتی از امیررضا یزدانی
08 آبان 1394
00:52 |
7 نظر
|
امتیاز:
5 با 11 رای
شهرستان ادب: هشتم آبان ماه، برای شاعران و شعرپژوهان ادبیات فارسی، روزیست همراه با نام بزرگشاعر معاصر «قیصر امینپور». روز درگذشت این قلۀ قافِ شعر فارسی. به این بهانه، یادداشتی میخوانیم بر نیماییهای قیصر امینپور، از جناب آقای امیررضا یزدانی شاعر جوان و از اعضای دورههای آفتابگردان.
عطا و لقای قیصر
اگر روزی بخواهند چند شاعر را که در زنده کردن قالب «نیمایی» نقش بسزایی داشتند نام ببرند، بیشک یکی از آنها قیصر امینپور است. نیمایوشیج اگرچه در روزگار خود، سختی و مرارت فراوانی را تحمل کرد و روز و شب طعنه و تمسخر سنتگراها پشت سر او بود، اما به مدد هوش و سختکوشی خود، توانست پنجرۀ تازهای رو به ادبیات فارسی بگشاید. بعد از نیما، پیروان او همچون اخوان ثالث و شاملو و سپهری و فرخزاد و... در استوار کردن پایههای این جریان نو، بسیار تأثیرگذار بودند. هر چند تا سی سال بعد از نیما، کمابیش شاعران دیگری نیز بودند که راه نیما را شکسته و بسته ادامه میدادند، اما بعد از انقلاب اسلامی ایران، کمکم شعر نیمایی از صحنۀ طبعآزمایی شاعران رخت بربست و اقبال عمومی به قالبهای کهن، از جمله غزل، بیشتر شد. در این میان و در دورهای که شاعران با قالب نیمایی قهر کرده بودند، شاعری از جنس انقلاب از روستاهای شوشتر به پاخاست و بهتنهایی، به یاری این قالب مهجور شتافت. آری، قیصر امینپور به یاری نیمایی شتافت و روی این نکته تأکید و تعمید دارم. بنابراین در این یادداشت برآنم تا به چند مورد از ابداعات امینپور که در جلب توجه و نگاه مردم به قالب نیمایی مؤثر بود و بهحق میتوان آنها را «عطا و لقای قیصر در شعر نیمایی» دانست، اشارهای گذرا کنم.
آشتی با زبان مردم
زمانی که نیما یوشیج، پایههای شعر نیمایی را استوار میکرد و در نشریات و کتب مختلف به معرفی این بنای عظیم شعری میپرداخت، ابهام و پیچیدگی و سمبلگرایی را یکی از ویژگیهای این قالب برشمرد. نیما به دلیل علاقهاش به تعقید لفظی و ابهام بیانی در شعر، برای آثار شاعرانی که پیرو سبک هندی یا سبک اصفهانی شناخته شدهاند، ارزش بالایی قائل است و این نوع شعر را اوج ترقی شعر فارسی میداند.
اما قیصر امینپور در عین حال که به اصول اساسی شعر نیمایی پایند بود، ساحت نیماییهای خود را از هر چه ابهام دور ساخت. با این کار، توجه مردمی که غالباً با این قالب بیگانه بودند را به شعر نو جلب کرد و شعر نیمایی را که سالیان سال مخصوص محافل روشنفکری و خواص بود، وارد ادبیات کوچه و بازار کرد.
البته توجه به این نکته ضروری است که زبان عامیانه با زبان عوامانه تفاوت دارد؛ زبان عوامانه یعنی زبانی که بدون گذشتن از صافی قواعد ادبیات معیار، به طور مستقیم از زبان کوچه و بازار اقتباس شده است. اما زبان عامیانه استفاده از قواعد و ساختهای مردمی زبان است که مجوز ورود به جهان ادبیات را کسب کرده است. و آن خدمتی که قیصر برای ادبیات معاصر انجام داد، وارد کردنِ زبان عامیانه در شعر نیمایی بود. اگر چه پیش از او، فروغ فرخزاد نیز در این راستا تلاشهایی کرده بود.
قیصر امینپور شعر نیمایی را تا گوشۀ دفترهای خاطرات و کتابهای درسی و نامهها و پیامکها و... آورد، بیآنکه شعر را به ابتذال و سطحینگری برساند و این یعنی آشتی دادن مردم با ساحتی از شعر که تا به حال راهی به دلهای مخاطبان اصلی شعر نداشته است. کمتر کسی است که «ناگهان چقدر زود دیر میشود» را به خاطر نداشته باشد و از آن لذت نبرده باشد. حتی آنان که کاری با ادبیات و شعر ندارند.
البته در این خصوص، خیلیها به قیصر امینپور خرده میگیرند که سطح شعر را پایین آورده و بجای زبان فاخر و خاصفهم، از واژهها و زبانی ساده و دم دستی استفاده کرده است و اگر این روزها شاهد شعرهای سست و مبتذل از نظرگاه زبانی هستیم، یکی از دلایلش این نوع استفاده از واژگان است. اما به نظر نگارنده، کاری که قیصر کرد، همان خدمتی است که سعدی برای ادبیات فارسی انجام داد؛ و آن، رها کردن شعر از قید تکلف و تصنع و پیچیدگی است؛ آنچنان که تا قبل از سعدی، مردم روز به روز از شعر دور میشدند. پس باید قهرمانی وارد این داستان میشد و شعر را با مخاطبان اصلیاش، که همانا مردماند، پیوند میداد:
اینجا همه هر لحظه میپرسند:
« حالت چطور است؟»
اما کسی یکبار
از من نپرسید:
« بالت...
حضور شاعرانۀ تجربههای روزانه
در رویارویی با نیماییهای قیصر امینپور، گاهی اوقات با تجربیات روزانهای برخورد میکنیم که کمابیش برای همۀ ما پیش آمده است؛ تجربیاتی که غالباً زاییدۀ زندگی شهری است، تجربیاتی که هرچند بهظاهر شاعرانه نیست و آنقدر برای همۀ ما رخ داده است که تبدیل به عادت و یکنواختی شده است، اما وقتی آنها را در قالب واژگانی شاعرانه میبینیم، لذتی به ما دست میدهد که نتیجهاش غبطه است به طبع خلاق و شگفتیآفرین شاعرش و اینکه چرا تا به حال اینقدر هنرمندانه به آنها توجه نکرده بودیم و سادهانگارانه از کنارشان گذشتهایم. ولی اینکه بتوان از همین اتفاقات پیشپاافتادۀ تکراری، شاهکار هنری خلق کرد، کار هر کسی نیست؛ حتی کار هر شاعری نیست. اینکه بتوان از خرتوپرتهای کیف خود به درد جاودانگی رسید، کار کسی جز قیصر نیست:
پس کجاست؟
چندبار
خرتوپرتهای کیف باد کرده را
زیر و رو کنم:
پوشۀ مدارک اداری و گزارش اضافه کار و کسر کار
کارتهای اعتبار
کارتهای دعوت عروسی و عزا
قبضهای آب و برق و غیره و کذا
برگۀ حقوق و بیمه و جریمه و مساعده
رونوشت بخشنامههای طبق قاعده
صورت خرید خوارو بار
صورت خرید جنسهای خانگی
پس کجاست
درد جاودانگی؟
کودکانههای نیمایی
درست نمیدانم آیا قبل از قیصر، کسی شعر کودک و نوجوان را در قالب نیمایی سروده بود یا این هم یکی از عطاهای قیصر است. اما هر چه هست، قیصر امینپور در رواج این نوع شعر کودک و نوجوان واقعاً تأثیرگذار بود. چرا که بعد از او نیمایی کودکانه وفور یافت. توجه به این نکته که کودک و نوجوان خیلی اهل عمیق اندیشیدن نیست و برای کشیدن او پای شعر، از جاذبههای ظاهری نباید غفلت کرد و کشف این مهم که برای روح پرجنبوجوش کودک و نوجوان باید از آن قالب شعری استفاده کرد که دور از یکنواختی و سکون و پر از جنبوجوش باشد، ستودنی است. شعرهای نیمایی قیصر برای کودک و نوجوان، اگر چه از نظر کمّی کم است، اما همانطور که اشاره شد، فتح بابی بود برای ورود دیگر شاعران به این قالب. به نظر نگارنده، اگر ظرفیتهای شعر نیمایی به خوبی کشف شود، میتوان بازار کساد شعر کودک و نوجوان را رونق بخشید. نیمایی یعنی فرار از تقلید، کلیشه و قید و بند. و آن رهاییای که کودک و نوجوان دنبال آن است، در شعر نیمایی متبلور است:
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب ز خنده بستن است
گوشهای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت:
زندگی شکفتن است
با زبان سبز، راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه
باز هم به گوش میرسد
توچه فکر میکنی؟
راستی کدام یک درست گفتهاند؟
من که فکر میکنم
گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن
بیشتر ز غنچه پاره کرده است!
استفادۀ هنرمندانه از اصطلاحات عامیانه
در گفتگوهای روزانۀ ما فارسیزبانان، نمیتوان نقش اصطلاحات و ضرب المثلها و کنایات را نادیده گرفت. شاید بتوان گفت بیش از هفتاد درصد نیازهای خود از واژگان را با این اصطلاحات عامیانه برطرف میکنیم؛ چنانکه شاید در زبانهای دیگر چنین امکاناتی وجود نداشته باشد. بنابراین توجه به چنین ظرفیتی از نگاه هیچ شاعر خلّاقی دور نخواهد ماند. شاعری که مدام با واژگان سر و کار دارد، به خوبی کشف کرده است که باید از این موهبت زبانی که یادگار ادیبان و شاعران گذشته است، به خوبی بهره برد و البته استفادۀ خوب و هنرمندانه از این ظرفیت و پیوند دادن آنها در یک متن با دیگر اجزا، مقولهای دیگر است. چرا که گاهی اوقات با اشعاری روبرو میشویم که علیرغم استفاده از کنایه و ضربالمثلها، هیچ خدمتی به ادبیات و حتی شعر خود نکرده است و تنها هنر شاعر، آوردن آن اصطلاحات بیهیچ لطف هنری است.
باز هم قیصر امینپور است که میتواند کلمات را به دنبال خود بکشد و جان تازه به عباراتی و کنایههایی بدهد که به تنهایی ارزش هنری نداشتند:
از تمام رمز و رازهای عشق
جز همین سه حرف
جز همین سه حرف سادۀ میانتهی
چیز دیگری سرم نمیشود
من سرم نمیشود ولی....
راستی دلم که می شود!
وفور کشفهای زبانی و تصویری
هیچ یک از نیماییهای قیصر امینپور نیست که در آن یا کشف زبانی یا کشف تصویری اتقاق افتاده نیفتاده باشد. علی الخصوص قطعه شعرهای کوتاهش که یا ریشه در تجربۀ شخصی وی دارد یا حاصل یک کشف شاعرانه است. به عبارت دیگر، شعر بیاتفاق از قیصر امینپور دیده نمیشود:
دیوار چیست؟
آیا بجز دو پنجرۀ روبروی هم
اما
بیمنظره؟
نیماییهای کوتاه او را میتوان با رباعیها و دوبیتیهای شگفتآورش مقایسه کرد. قطعههای کوتاهی که حاصل تجربیات فلسفی اوست: شاعرِ «دستور زبان عشق» اگر بخواهد در قالب نیمایی از پرواز سخن بگوید، این چنین مینویسد:
از رفتنت دهان همه باز...
انگار گفته بودند:
پرواز !
پر واز !
و آنگاه که بخواهد واژگان خود را در قالب دوبیتی بریزد، چنین میگوید:
خدایا یک نفس آواز! آواز!
دلم را زنده کن اعجاز! اعجاز!
بیا بال و پر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز! پرواز!
قیصر شاعر کشف است و مکاشفه. اما این که ریشۀ این اکتشافات شاعرانه کجاست را باید در منش و بینش او جست. اینکه او چه اندوختۀ علمی وادبی وفکری با خود دارد که این چنین میسراید، نکتهای است که متأسفانه این روزها خیلی مورد توجه نوشاعران قرار نمیگیرد و شاعران به جای آنکه ابتدا اندوختههای درونی خود را غنی کنند، در جستجوی ظواهر شعرند و نتیجهاش میشود همین تکرارها و ازرویهمنویسیها.
امید است روزی دوباره شاهد ظهور شاعرانی از جنس قیصر امینپور باشیم که علاوه بر تواناییِ طبعآزمایی در اکثر قوالب کاربردی سنتی و نو، حرفهای تازهای برای جهان داشته باشند. اگرچه کسی به این مرحله نخواهد رسید، مگر به لطف تعمق و یا - به قول سهراب سپهری- «جور دیگر دیدن».