شهرستان ادب: امروز، روز درگذشت قیصر امینپور است. روزی که به عنوان روز نوجوان نیز نامگذاری شده است. قیصر امینپور، شاعر معاصر، سه مجموعه شعر کودک و نوجوان به نامهای «مثل چشمه، مثل رود»، « بی بال پریدن»، « به قول پرستو» و یک منظومۀ عاشورایی به نام «ظهر روز دهم» دارد. منظومهای در قالب نیمایی که روایتی است از شهادت یکی از نوجوانان واقعۀ کربلا. به مناسبت هشتم آبان، روز درگذشت قیصر امینپور که با روز نوجوان یکی شده است، و همچنین مصادف با ایام عزاداری امام حسین علیه السلام نیز میباشد، یادداشتی میخوانیم از خانم نیلوفر بختیاری، از اعضای دورۀ چهارم آفتابگردانها از تهران، درخصوص منظومۀ روز دهم، اثر عاشورایی قیصر امینپور در حوزۀ شعر نوجوان.
در روایات عاشورایی گاهی حضور برخی نوجوانان کم سن و سال در صحنههای نبرد تأیید شده است. این نوجوانان اغلب فرزندان حضرت زینب (س) و مسلم بن عقیل و ... هستند. اما منظومۀ « ظهر روز دهم» روایتگر رشادت نوجوانی گمنام است که دربارۀ او چیز زیادی نمیدانیم. فقط در یکی از ابیات میخوانیم که امام او را خطاب میکند: «گفت: تو فرزند آن مردی که لختی پیش/ خون او در قلب میدان ریخت/ هدیه از سوی شما کافی است...»
این کتاب در سال 73 انتشار یافته است و سال 87 پس از درگذشت شاعرش به همراه تصویرسازی و طراحی گرافیکی ویژه، بار دیگر در اختیار نوجوانان و کودکان علاقمند به واقعۀ عاشورا و دوستداران شعر قیصر امینپور قرار گرفته است. با هم برخی از ویژگیهای ممتاز این اثر را مرور میکنیم.
ابیاتی شناور در خیزاب بحر رمل
شاید بهتر باشد سخن را از فرم و شکل ظاهری این منظومه آغاز کنیم. استفاده از ظرفیتهای قالب نیمایی یکی از ویژگیهای مثبت این اثر به شمار میآید. قیصر امینپور با انتخاب بحر رمل (رکن فاعلاتن) به شکل متفق الارکان، و استفاده از موسیقی قافیه (که شاید استفادۀ زیاد آن در این منظومه به دلیل گروه سنی مخاطبان آن و ایجاد ارتباط بیشتر آنها با ابیات باشد) این واقعه را روایت میکند. بحر رملی که به قول دکتر شفیعی کدکنی جزء بحرهای خیزاب محسوب میشود و در شعر نیمایی امروز به عنوان بحری آشنا و پرکاربرد شناخته شده است. استفاده از این بحر، پویایی و تحرکی را که شاید لازمۀ شعر نوجوان است، به همراه آورده است. نیماییسرایان، از خود نیما تا اخوان ثالث و دکتر شفیعی، از این بحر بهرهها بردهاند و شاید آشناترین این استفادهها از آنِ اخوان باشد، آنجا که میسراید «از تهی سرشار، جویبار لحظهها جاریست...» یا آنجا که روایت میکند: «پوستینی کهنه دارم من/ یادگاری ژندهپیر از روزگارانی غبارآلود...» استفاده از بحر رمل به اسلوب این منظومۀ حماسی استحکام بخشیده است. ویژگی تعدد قوافی و اتفاق رکنها و نزدیکی شعر به قالبهایی چون چهارپاره و مثنوی نیز شکل نیمایی این اثر را با نیماییهای دیگر امینپور ممتاز کرده است. تا حدی که شاید حتی بتوان به این شکل، لقب نیمایی نوجوانانه را اعطا نمود!
ایهام و نماد، و روایتی ماندگار در یاد
در خصوص شکل محتوایی این منظومه، میتوان قدم به قدم روایت و توصیفات خاص و توأم با ظرافت آن را بررسی نمود. شروع این روایت، کاملاً توصیفیست و از همان ابتدا برای مخاطب کودک و نوجوان ایجاد جذابیت و ارتباط میکند: «عشق تنها بود/ کربلا آن روز غوغا بود». واژۀ عشق در سرآغاز این منظومه، دنیایی از مفاهیم کلی را در ذهن مجسم میکند. سپس توصیفاتی همراه با جزئیات را میخوانیم: «آتشِ سوز و عطش بر دشت میبارید/ در هجوم بادهای سرخ/ بوتههای خار میلرزید...» رنگ سرخ در توصیف بادها، هم در انتقال سوزندگی و هم در هدایت ذهن به سمت مسبّبان این صحنۀ سوزان (سرخپوشان جبهۀ مخالف امام) واژهای مؤثر و موفق است. در مصراعهای بعد، آنجا که شاعر سروده «از عرق پیشانی خورشید، تر میشد» نیز این تداعی تکمیل میشود. گویا خورشید نیز با آنکه خود منبع گرماست، از مواجهه با این واقعۀ سوزان در حال آب شدن است؛ که این توصیف هم به عمق فاجعه اشاره دارد و هم تصویری از عرق شرمساری ریختن خورشید به مخاطب میدهد. البته باید در نظر داشت که در این مصراع، خورشید گویا به معنای نورِ مکاشفه و چهرهای از حقیقت به کار رفته است و با استعارههایی که از این واژه برای امام حسین( ع) استفاده میشود، تفاوت دارد. پیش از آنکه قهرمان نوجوان قصه به صحنۀ نبرد برود، شاعر میسراید: «هر طرف افتاده در میدان/ اسبهای زخمی و بیزین/ نیزه و زوبین» ظرافت شاعر در استفاده از واژۀ نیزه در کنار زوبین ( نیزۀ کوچک) به زیبایی، نشانه و نمادی برای حضور نوجوانان و کودکان در کارزار کربلاست.
در ابیاتی از این منظومه، آنجا که شاعر میخواهد حد فاصل و خط قرمزِ میان جبهۀ حق و باطل را مشخص سازد، با هنرمندی از سرخی خط افق بهره میجوید و میگوید: «خطی از مرز افق تا دشت میآمد/ خط سرخی در میان هر دو لشکر بود/ آن طرف انبوه دشمن/غرق در فولاد و آهن بود/ این طرف منظومۀ خورشید روشن بود» و منظومۀ شمسی امام را با سیارههای اندکِ توأم با عشق، در یادها ترسیم میکند: «این طرف کم بود و تنها بود / این طرف کم بود اما عشق با ما بود» یادآور آنکه تنهایی و عشق قرین یکدیگرند. شاعر همچنین آنجا که از ندای «هل من ناصرٍ» امام سخن میگوید، تأکید میکند که: «این صدا از ماست/ این صدای زادۀ زهراست...» و نیز اشارهای دارد به جاری بودن قیام عاشورا ازعصرهای گذشته تاکنون، و لامکانی این واقعه که پیامهای روشنی برای نوجوانان به همراه دارد.
نکتۀ دیگری که در این منظومه قابل توجه است، استفاده از واژگان نمادین است. خصوصاً چهار عنصر حیات «آب» و «خاک» و «باد» و «آتش» در این منظومه حضوری قابل تأمل دارند. عناصری که میتوان آنها را مؤکد زنده بودن قیام عاشورا دانست. عناصری نمادین که به این واقعه نگاهی از هر چهار منظر حیات دارند:
«از زبانش آتشی در سینهها افتاد/ چشمها آیینههایی در میان آب/ عکس یک کودک/ مثل تصویری شکسته/ در دل آیینهها افتاد...»
«من نمیدانم چه شد دیگر/ بس که میدان خاک بر سر زد/ بعد از آن چیزی نمیدیدم/ در میان گرد و خاک دشت...»
« درهجوم بادهای سرخ/ بوتههای خار میلرزید...»
«باد با خود این صدا را برد/ و صدای او به سقف آسمانها خورد...» و ...
تعبیرات ایهامگونۀ شاعر برای ترسیم فضای جنگ نیز به زیبایی این اثر افزوده است: «چشم او هرسو که میچرخید/ در نگاهش جنگلی از نیزه میرویید» که تعبیر جنگلِ نیزه علاوه بر ازدیاد سپاهیان دشمن، گویا به هرج و مرج آنها نیز اشاره دارد.
در طول روایت این منظومه، راوی دوبار ظاهر میشود؛ سوم شخصی که شاید نمایندۀ نسل نوجوان یا نماد خود شاعر باشد: «من نمیدانم چه شد دیگر/ بس که میدان خاک بر سر زد/ بعد از آن چیزي نميدیدم/ در میان گرد و خاک دشت/ مرغی از میدان به سوی آسمان پر زد/ پردۀ هفت آسمان افتاد...»
سپس در پایان روایت، عشق بار دیگر به زبان میآید: «دشت پر خون شد/ عرش گلگون شد/ عشق زد فریاد / آفتاب از بام خود افتاد...» که اشاره به عصر روز عاشورا دارد و در نهایت، منظومه با این بیت به پایان میرسد: «شیونی در خیمهها پیچید/ بعد از آن تنها خدا میدید...» گویا راوی، دیگر از فرط سنگینی بار این مصیبت، توان نظارت ندارد و در همین نقطه روایت را به پایان میبرد.
خلاقیت تصویرسازی؛ در راستای زیباسازی اثر
از ویژگیهای مثبت دیگر این منظومه میتوان به مصور بودن آن اشاره کرد. تصویرسازی این مجموعه را «فیروزه گلمحمدی» انجام داده است و البته در کنار تصاویر زنده و خلاق او، طراحی گرافیکی «کیانوش غریبپور» نیز به زیباییهای این کتاب افزوده است. زمینۀ صفحات کتاب، آجری رنگ و رنگهای غالب استفاده شده در تصویرسازیها، رنگهای سرخ، سفید، سبز و آبی در کنار حاشیههای زرد رنگ پیرامون ابیات است. نقاشیهای استفاده شده در تصویرسازیها فضایی ایرانی - اسلامی دارند و دل و جان خوانندۀ کتاب را از آن خود میکنند. صحنۀ نبرد در این تصویرها همانقدر سوزان است که در ابیات منظومه، و اسبها همانگونه زخمی و بیزیناند که در شعر میخوانیم و متأثر میشویم. لباس سپاهیان امام، سپید و چهرههایشان آرام و ملکوتی به تصویر کشیده شده است و لباس مخالفان، سرخ و چهرههایشان برافروخته و ترسناک. بالهای فرشتگان نیز سپید و لباسهایشان به رنگ خون است. انگار حال دل آنها نیز بر اثر ماتم و عزای امام، در لباس و پوشش ظاهرشان نمود یافته است. در کل باید گفت تصویرها در خدمت اشعار و حتی سبب دریافت و درک بهتر آنها شدهاند. و این ویژگی در شعر کودک و نوجوان از اهمیت بالایی برخوردار است.
در مجموع، منظومۀ «ظهر روز دهم» قیصر امینپور، همۀ ویژگیهای مثبت یک اثر عاشورایی نوجوان را دارد. منظومهای که با توجه به کیفیت ارائۀ آن از قیمت مناسبی نیز برخوردار است. امید است که این اثر، نمونه و سرلوحهای باشد در پیش روی سرایندگان و گردآورندگان اشعارعاشورایی نیمایی برای کودک و نوجوان.