گراهام گرین چند تا ویژگی خاص دارد: یکی این است که عمدۀ رمانهایش در کشورهایی نوشته شده و یا حاصل زیستن در سرزمینهایی بوده که مستعمرۀ انگلیس یا یکی دیگر از استعمارگران معروف بوده. حتی کشورهایی خیالی که مورد استعمار بوده اند! دیگر این که با نهاد کلیسا خیلی مشکل داشته و فرا تر از آن حتی با باورهای عمیق مسیحیت مثل تعریف گناه،اعتراف، آخرت، دنیا و خیر و شر درگیر بوده و در "جان کلام" میبینیم که با جان کلام مسیحی گری کاتولیک سر ناسازگاری دارد وشخصیت اصلیاش جانش را بر سر همین ناسازگاری میگذارد و خودکشی آرامی را برای خودش رقم میزند. از خصوصیات دیگر آثار گرین موفقیت وی در آمیختن اندیشه های منتقدانهاش با فضاهای سیاسی – پلیسی است. گراهام گرین به اعتباری یکی از سیاسینویسترین نویسندگان غرب است. چرا که در همۀ رمانهایش شخصیت اصلی ارتباطی مهم با کانون "قدرت" دارد و ارادۀ قهرمان ارادهای معطوف به قدرت است. در "مامور معتمد" ماموري به نام د راهي انگليس است تا براي كشورش زغال سنگ بخرد و از فروش زغال سنگ به رقيب جلوگيري كند .قرار گرفتن قهرمان اصلی در این جایگاه است که این قهرمان را وادار میکند در ماهیت قدرت و استعمارگری مداقه کند. جالب اینجاست که نتیجۀ مداقۀ شخصیت قرمان معمولا با سردرگمی، سرخوردگی، فرار به مسکرات و مواد مخدر و حتی خودکشی همراه است. فضای سیاسی پیچیدۀ کارهای او بعضا به فضای پلیسی تمام و کمالی تبدیل میشود تا جایی که نام سه رمان "مرد سوم"، "صخرۀ برایتون" و "مامور ما در هاوانا" در فهرست بهترین رمانهای جنایی جهان آمده است. جنگ بر سر معشوقه ای فریبا و بی وفا رمان "آمریکایی آرام" از یک صحنۀ آرام شروع میشود. تریاک کشیدن راوی به همراه معشوقۀ پیشینش، فونگ. زنی که مدتی بود او را ترک کرده بود حالا باز به منزل وی آمده تا برای راوی انگلیسی رمان بساط وافور را رو به راه کند. این آرامش خیلی زود به هم میخورد و یک افسر پلیس ویتنامی با خبر مرگ "پایل" آن دو را به ادارۀ پلیس محلی ویتنام میخواند تا مورد بازجویی قرار بگیرند. یک آمریکایی کشته شده است و ما تا پایان داستان مشغول رمزگشایی از شخصیت این آمریکایی آرام و راز قتل مرموز او هستیم. "پایل" یک آمریکایی به شدت مبادی آداب و قویا پایبند به آرمانهای دولت آمریکاست. او از فسادی که به صورت غریزی در جامعۀ سنتی ویتنام میبیند دل آشوب میشود و ابتدائا میپنداریم که این ادبدانی وی با نوعدوستی نیز همراه است. اما هر چه پیش میرویم بیشتردر میابیم که حدود اخلاق برای او صرفا در حیطۀ اهداف دولت مطبوعش پذیرفته شده. فاولر، راوی انگلیسی رمان که در پوشش روزنامهنگاری وظیفۀ یک مخبر را برای دولت فخیمۀ انگلستان انجام میدهد در ابتدا رفتاری دوستانه با پایل دارد. امریکا استعمارگر تازهای با روشهای تازه است که دنبال جای پایی میان فرانسویها و انگلیسیها و آلمانها میگردد و شعار دموکراسی را در همه حال تکرار میکند. پایل به شیوهای مودبانه معشوقۀ فاولر را از چنگش در میآورد و به شکلی استعاری نشان میدهد که این تازه وارد عرصۀ سیاست جهانی میتواند رقبا را بدون دردسر از میدان به در کند. راوی مدام سعی دارد با پایل مهربان و جدی باشد اما جهانبینی سودمحور کورکورانهای که در کتابهای علوم سیاسی به او دیکته کردهاند را به تمسخر میگیرد. سالها زندگی کردن در ویتنام این جاسوس انگلیسی را به دید تازهای نسبت به شرقیها رسانده است اما با همۀ اینها او نمیتواند معشوقهاش، فونگ (بخوانیم ویتنام) را از چنگ این دزد تازه در امان نگاه دارد. فونگ نیز به راحتی دل از فاولر پیر (بخوانیم انگلستان) میکند و به رفیق تازهاش پایل میپیوندد. جان چند ویتنامی در برابر جان یک آمریکایی؟ اندک اندک معلوم میشود که پایل با این ظاهر معصوم و مودب برای ماموریتی خطیر و خشن به ویتنام آمده است و برای رسیدن به هدفش از کشتن آدمها ابایی ندارد. عجیب ترین صحنه، صحنۀ کشته شدن چندین انسان معصوم در یک بمبگذاری اشتباه است که پایل به سادگی این اشتباه خودش را پشت گوش میاندازد و میگوید "آنها در راه دموکراسی کشته شدند!" نسبیگرایی اخلاق امریکایی خیلی عجیبتر از اخلاق نسبی مشهور است و انسانهای بیگناه هم حتی اگر در کشور فقیری در هندوچین باشند و نظامی هم نباشند و به اشتباه در یک بمبگذاری امریکایی کشته شوند دل آقای پایل دلرحم را به درد نمیآورند. جالب اینجاست که اگرچه گرین با مذهب میانۀ خوبی ندارد اما در فرازی از پایان رمان شاهد "مکافات" یکی از آمریکاییهای ساکن در ویتنام هستیم که در شب تولد فرزندش مطلع میشود او به فلج اطفال مبتلا شده! آن هم در آمریکا با آن برجهای بلندش و با آن استانداردهای بهداشتیاش! گرین شخصیت اصلی رمانش، فاولر را یک انگلیسی ملامتی ساخته و پرداخته که مدام تکرار میکند "من در این جنگ بیطرف هستم!" اما ما شاهد احساس گناه وحشتناکی هستیم که درحال خم کردن شانههای اوست. و تنهایی عجیبش در این کشور غریب. با این حال فاولر، هم قساوت و نا مردمی آمریکاییها را برنمیتابد. نمیتواند تحمل کند که آنها با هواپیمای جنگیشان قایقهای ماهیگیران ویتنامی را غرق کنند و دقایقی بعد، از تماشای غروب بر فراز جنگل لذت ببرند. همۀ این تناقضها به علاوۀ شکست عشقی (بخوانیم سیاسی) حال او را به هم میزند. و بالاخره میبینیم که فاولر میگوید: " من به صورت ناخودآگاهی شروع کرده بودم به تاختن به هر چیزی که آمریکایی بود. صحبتم مملو بود از فقر ادبیات آمریکا، رسواییهای سیاستمداران آمریکا، بیتربیتی کودکان آمریکایی. چنان بود که گویی یک ملت میخواهد فونگ را از دست من برباید نه یک فرد. همۀ آمریکا به نظرم نادرست میآمد." و همین تناقض اخلاقی بزرگترین جنبۀ ضد آمریکایی رمان گراهام گرین است. "آمریکایی آرام" نقدی است تند و سرشار از خشم که در شکلی استعاری از طرف یک استعمارگر کهنهکار به یک جهانخوار تازه کار وارد میشود.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز