موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مرثیه شهادت امام حسن مجتبی (ع)

«شانۀ يارى نشد سنگ صبورت اى غريب» | شعری از محمد شمس

19 آذر 1394 13:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 8 رای
«شانۀ يارى نشد سنگ صبورت اى غريب» | شعری از محمد شمس

شهرستان ادب: محمد شمس از شاعران جوانی است که در حوزۀ شعر هیئت و ادبیات آیینی با پشتکار بسیار فعالیت می‌کند. به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) به خوانش یکی از اشعار این شاعر جوان تهرانی می‌پردازیم:

 

 
پلک بر هم چون‌که با چشمان تر بگذاشتى
اشک پوشاندى صدف را با گهر بگذاشتى

شانۀ یارى نشد سنگ صبورت اى غریب
دست افسوسى اگر در زیر سر بگذاشتى

سال‌ها خون خوردى و زخم دلت سربسته ماند
داغ صحبت بر زبان نیشتر بگذاشتى

در بهار کودکى زد برف پیرى بر سرت
عمر خود را در زمستان پشت سر بگذاشتى

هر زمان از داغ مادر شعله‌ور شد باورت
تکیه بر دیوار کردى سر به در بگذاشتى

پاره‌پاره گر جگر آید برون، نبوَد عجب
بس‌که غم خوردى و دندان بر جگر بگذاشتى

رفتى اما ماند از تو طشتى از خوناب دل
پر زدى از خود به جا یک مشت پر بگذاشتى

عمر چون بارى گران بر دوش تو بود از نخست
شانه خالى کردى و پا در سفر بگذاشتى


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «شانۀ يارى نشد سنگ صبورت اى غريب» | شعری از محمد شمس
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.