شهرستان ادب:
«جز دل که گیرد جای من، جز من که گیرد جای دل
گر دل بمیرد وای من، گر من بمیرم وای دل!»
امروز سالروز درگذشت مهرداد اوستاست؛ مردی که تلاش او به عنوان شاعر، نویسنده، پژوهشگر و معلم در دهههای ارزشمند حیاتش درخور بررسی و تأمل بسیار است. اما از میان جملگی این عنوانها میتوان گفت وجه شاعری او پررنگتر از وجوه دیگر است. او در زمینۀ شعر، آثاری چون «از کاروان رفته»، «حماسۀ آرش»، «شراب خانگی ترس محتسب خورده» و «امام حماسهای دیگر» و... را تقدیم تاریخ ادبیات معاصر کرده است. آثاری که منتقدان ادب پارسی معتقدند از صلابت و استواری خاصی برخوردارند. وجه و وجهۀ غالب شاعری او قصیدهسرایی و سپس سرودن غزل است. شعرآشنایان، قصیدههای او را درآمیخته با روح تغزل میدانند و از این جهت او را در قیاس با دیگر قصیدهسرایان ادب پارسی، صاحب سبکی ممتاز و متمایز میپندارند.
«ای سر زلف گرهگیر پریشانی
تا به کی با من و دل، سلسلهجنبانی
عشوه را قافله در قافله سرگردان
فتنه را سلسله در سلسله زندانی
در ترنم ز سرانگشت صبا آرد
هر خم از هر شکنت، نغمۀ پنهانی...»
ویژگی دیگر شعر اوستا آن است که بارقهها و باورهای اعتقادی و مذهبی وی را آیینگی کرده است. رد روشن این اعتقادات، در مدیحههای ارزشمند او در مقام والای حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) و سایر معصومین (ع) پیداست. همچنین او از جمله شاعرانیست که در سالهای پیش از انقلاب به فعالیت علیه رژیم شاهنشاهی پرداخته و به دلیل انتشار اشعار ضد حکومتی، هفت ماه نیز زندانی شده است. وی را به سبب فعالیتهای شعری و انقلابی بیدریغش در سالهای قبل و بعد از انقلاب، «پدر شعر انقلاب» لقب دادهاند.
«بازم نه دیده خفت و نه اندیشه آرمید
نی زان امیر قافلۀ شب خبر رسید
آن بامداد پردگی شب، که از افق
سر برزد و به پردۀ شب گشت ناپدید
وآن آفتاب دانش و انصاف و مردمی
در شهربند فتنۀ اهریمنی چه دید؟»1
حمید سبزواری معتقد است: «همین ضمیر آگاه و اندیشۀ پاک و زبان حقگویش سبب شده است تا متولّیان مدعی شعر امروز، به انکارش کمر بندند؛ زیرا از موضع قاطع او از معارضه با غربگرایی و بیاعتقادی بیمناکند.»2
اوستا در غزلسرایی نیز چون قصیده، آثاری با مضامین عمیق و درخشان عاشقانه آفریده است. غزل مشهور او با مطلع: «وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم/ شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم» را کمتر کسیست که نشنیده باشد. خصوصاً آنکه در سالهای اخیر، در فضای مجازی داستانهای گوناگونی در خصوص علت سرایش این شعر و عشق ناکام شاعر بازگو شده است. داستانهایی که خیالپردازیهایی مجازی بیش نیستند و از جانب «محمدحسین رحمانی»، برادر شاعر، کاملاً رد شدهاند.3 هرچند به گفتۀ وی، حتی اگر سازندۀ این داستان نظر سوئی نیز داشته، ناخواسته زمینۀ شهرت هرچه بیشتر این غزل را در میان مردم فراهم آورده است.
پیش از آنکه به خواندن برخی اظهارنظرهای معاصران مهرداد اوستا در خصوص وی بپردازیم، بیفایده نیست ابیاتی از شاعر را در وصف خودش بخوانیم:
«نه من از غزالان صحراییام
نه از خیل مرغان دریاییام
نه شرقی، نه غربی، که از گوهری
دگر، زیر این چرخ میناییام
چه پرسی ز من، کز کجایی، کجا؟
تو از هرکجایی، من آنجاییام
در آیینۀ چشم من، روی خویش
ببین تا چه مایه تماشاییام
در این آینه نیک اگر بنگری
فرو مانی از فرّ زیباییام...»
مهرداد اوستا را اغلب شاگردان و معاصرانش، به شخصیت متواضع و روحیۀ معلمی او میشناسند. سید حسن حسینی درباره روح ادیبانه و سلوک معلمی او میگوید:
«اوستا ، پایان یک نسل است. نسل ادیبانی که دانش و تجربۀ خویش را همراه با صفا و فروتنی و به دور از بخل و ریا، صادقانه به شاگردان جوان خویش تعلیم میدادند... بزرگداشت یاد اوستا، بزرگداشت هنر و تحقیر بیهنران است و من این زمان که به آن پیکر تکیده که آرامگاه روح بیآرامی بود میاندیشم، تنها میتوانم گفت که: اوستا نسیم مهربانی بود که از کرانههای فروتنی میوزید.»4
این تواضع و مهربانی او را در برخورد با شاعران جوانتر، دیگر دوستدارانش نیز تصدیق کردهاند:
«با دل و جان گوش میسپرد؛ سر تکان میداد و بیمضایقه تشویق میکرد. وقتی هم که شعر تمام میشد و سراینده، منتظر نقد و نظر استاد اوستا بود، او پیش و بیش از هرچیز، از قوتهای آن شعر میگفت. اصلا ً کارش تشویق بود. بی آنکه تکلفی در رفتارش باشد و تظاهری، دل از همگان میبرد و جلب توجه میکرد.»5
اما در زمانۀ ادعاهای هرچه بیشترِ نوخاستگان شعر و شاعری، و دوران تغییر جایگاههای استاد و شاگردی، شاید هر روز کمتر از روز قبل بتوان در میان نسل معلمان، امثال اوستاها را یافت و دریافت! درست همانگونه که سید حسن حسینی در فقدان وی سخن گفته است:
«مرگ اوستا مُهر پایانی است بر کتاب تواناییها و مهربانیهای این نسل... آنچه وظیفۀ نسل جوان است سرمشقگیری از دانشاندوزی و مهرورزی و خشوع خالصانۀ استادانی نظیر اوستاست...»6
و هنوز بار سنگینی از مشقهای نانوشته و گاه بیسرمشق، به دوش نسل شاعران امروز است.
در پایان شما را به زمزمۀ غزلی از شاعر فرامیخوانیم:
با من بگو تا کیستی؟ مهری؟ بگو، ماهی؟ بگو
خوابی، خیالی، چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو
راندم چو از مهرت سخن، گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من، جانا! چه میخواهی؟ بگو
گیرم نمیگیری دگر، زآشفتۀ عشقت خبر
در حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو
ای گل پی ِ هر خس مرو، در خلوت هرکس مرو
گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو
غمخوار ِ دل ای مَه نهای، از درد ِ من آگه نهای
ولله نهای، بالله نهای، از دردم آگاهی بگو
بر خلوت ِ دل سرزده، یک ره درآ ساغرزده
آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی؟ بگو
من عاشق تنهاییام، سرگشتۀ شیداییام
دیوانۀ رسواییام، تو هرچه میخواهی بگو7
پینوشت:
1- قصیدۀ پنجاه و شش بیتی شاعر با نام «پردگی بامداد» که دربارۀ تبعید امام (ره) در سال 1343 سروده شده است.
2- مجله گلبرگ- اردیبهشت 86- درگذشت مهرداد اوستا
3- متن مصاحبۀ محمدحسین رحمانی ، به تاریخ 23/ 11/ 91 در آرشیو سایت خبرگزاری فارس موجود است.
4- روزنامه اطلاعات، 19/2/1370
5- مقدمۀ گزیده شعر مهرداد اوستا ساعد باقری، سهیل محمودی، ، شرکت سهامی کتابهای جیبی
6- روزنامه اطلاعات، 19/2/1370
7- گزیده شعر مهرداد اوستا، به قلم ساعد باقری و سهیل محمودی، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ص 50