بازخوانی رمان شاهزاده و گدا اثر مارک تواین در زادروز او
شخم زدن دربار و جامعۀ انگلستان
10 آذر 1395
21:05 |
1 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
رمان شاهزاده و گدا یکی از شناختهشدهترین آثار مارک تواین است. رمانی که بارها مورد اقتباس تصویری در قالب فیلم سینمایی، سریال تلویزیونی و انیمیشن قرار گرفتهاست. مارک تواین در این اثر اجتماعی با درانداختن یک گرۀ بهظاهر ساده، داستان را به دل جامعه انگلستان قرن 16 میبرد و نادرستیها و کژیهای فراوانی را در میان درباریان و مردم به مخاطب مینمایاند. نویسنده مانند یک جراح با تیغ تیز نقد هنرمندانهاش نظام سلطنتی انگلستان را از یک سو و نظام اخلاقی مردم فرودست را از سویی دیگر تشریح میکند و ناراستیها و نادرستیها را با خلق لحظات طنز به مخاطب بازمیشناساند.
گرۀ سادهای که نویسنده درمیاندازد، عوض کردن لباس تام کانتی، پسرک فقیر اهل لندن با لباس ادوارد، شاهزادۀ انگلستان است. تام و ادوارد که هر دو در یک روز در خانوادههای کاملاً متفاوت به دنیا آمدهاند، شباهت شگفتانگیزی به یکدیگر دارند. پس از این که از پشت میلههای قصر با هم روبرو میشوند از این شباهت متحیر شده و ادوارد به نگهبان دستور میدهد که تام را به داخل قصر راه دهد. در اتاق مجلل ادوارد، آنها که میخواهند تنها لحظهای احساس دیگری را درک کنند، لباسهایشان را با هم عوض میکنند و این سراغاز یک داستان مفصل میشود. ادوراد میرود تا نگهبان را به خاطر برخورد خشنش با تام مواخذه کند، نگهبان او را نمیشناسد و از قصر بیرون میاندازد و در دم جان کانتی پدر تام، شاهزاده را میگیرد و به خانه میبرد.
تام کانتی در ابتدا بسیار سعی میکند که به اهالی قصر بفهماند که او شاهزاده نیست، اما کسی حرف او را باور نمیکند. وقتی رفتارهای عوامانۀ او را میبینند، میپندارند که دچار اختلال مشاعر شده و به بهبودش امید میبندند. اما پیش از این که تغییری در اوضاع پدید بیاید، شاه مریضحال میمیرد و شاهزادۀ خردسال باید بر تخت سلطنت بنشیند. در چنین اوضاعی تام ناگزیر است دربارۀ مسائل مختلفی نظر بدهد. نویسنده با چیرهدستی تمام به اوج فساد اخلاقی و اداری دربار انگلستان اشاره میکند و نشان میدهد که چطور روح بیآلایش تام نمیتواند اینهمه ظلم و بیعدالتی را تحمل کند. تام متحیر میشود وقتی میبیند که اگر در درس کوتاهی کند کودک دیگری به عنوان کتک خور به جای او شلاق میخورد! تام به شکلی عادلانه حکم میراند و این دادگستری او قلب بیچارگان را شاد میکند. فقط چند روز به تاجگذاری مانده و خبری از ادوارد نیست.
در طرف دیگر ماجرا اما ادوارد که در شرایطی اشرافی تربیت یافته، ناخواسته وارد پایینتر قشر جامعۀ انگلستان میشود و در باورش نمیگنجد که مردم در چنین اوضاع پست و ناسالمی روزگار میگذرانند. او نیز تقلا میکند تا به دیگران بفهماند که شاهزاده انگلستان است، اما کسی به او وقعی نمینهد و حتی مورد تمسخر دیگران قرار میگیرد و در مورد او نیز میپندارند که دچار اختلال مشاعر شده. او را به دزدی و دیگر اعمال خلاف اخلاق وامیدارند و چون از این کارها سر باز میزند شماتتش میکنند. با مردمی روبرو میشود که ظلم دربار آنها را بیچاره و بیخانمان کرده. درمییابد که تشریفات درباری تا چه اندازه در میان مردم ناشناخته، بیمعنا و مضحک است. از مهلکهها میگریزد و سرانجام توسط آزادمردی که او نیز زخم خوردۀ بیداد دربار انگلستان است میگریزد و موفق میشود خود را در روز تاجگذاری به دربار برساند.
مارک تواین ادوارد را به جایگاه اصلی اش باز میگرداند در حالی که روح او را با نشان دادن تصاویر دردناک فقر و تبعیض میان مردم پالایش کرده و از او شاهی دادگر ساختهاست تا راه پیشینیانش را ادامهندهد.
مجید اسطیری
چهارشنبه, 18 فروردین,1400
چهارشنبه, 24 اردیبهشت,1399