موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گونتر گراس در پرونده ادبیات ضدآمریکایی _ فصل چهارم

گونترگراس شاعر

14 آذر 1395 20:31 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
گونترگراس شاعر
شهرستان ادب: در آستانه روز ۱۶آذر و سالروز شهادت سه دانشجویی که ۱۶آذر ۱۳۳۲ در اعتراض به آمریکا در دانشگاه به شهادت رسیدند؛ سه یادداشت پیوسته از رضا وحیدزاده با موضوع شاعر و نویسنده شهیر آلمانی گونتر ویلهلم گراس و نگاه معترضانه و آمریکاستیزانه او در پرونده «ادبیات ضدآمریکایی» سایت شهرستان ادب منتشر شد. آن سه یادداشت با عنوان « 

گونترگراس، صدای بلند اعتراض »، «سرودن گونترگراس علیه اسرائیل و سفر او به یمن» و «حمله دوباره گونترگراس به خط قرمزهای اسرائیل و دفاع از ایران» منتشر شده بود. در این مطلب شما را به خواندن فصل چهارم و پایانی یادداشت آقای وحیدزاده درباره گونترگراس با عنوان «گونترگراس شاعر» دعوت می‌کنیم.

 

 

 

 

مروری بر هفت دهه فعالیت ادبی و سیاسی گراس

او در میان بسیاری از روشنفکران آلمانی نماد «وجدان ملت» بود. او همچنین از جمله روشنفکران نزدیک به جناح چپ بود. از این رو بیشتر منتقدان آثار او را حاوی وجوه سیاسی با گرایش‌های چپ دانسته‌اند. البته او سوسیال بود و با کمونیست‌ها نیز سر سازگاری نداشت. او در مواضع سیاسی‌اش هم تفاوت‌هایی با چپ‌ها داشت. در واقع می‌توان گفت آنچه دغدغۀ اصلی او را تشکیل می‌داد بحث عدالت بود. گذشته از این، مهم‌ترین درون‌مایۀ کتاب‌های او به ویژه سه‌گانۀ فراموش‌نشدنی‌اش، جنگ دوم جهانی و تأثیرات این جنگ بر کشور و مردم آلمان بود. او در آثارش از جمله طبل حلبی، با پی‌جویی خط اختناق در رژیم نازی ریشه‌های کشتار یهودیان و بسیاری از مردم را در جنگ دوم جهانی، با تصاویری پویا و زنده جستجو کرده است. آثار او بیان‌گر اهمیتی است که برای حاشیه و آنچه به حاشیه رانده شده، قائل است. گراس همچنین از جمله مخالفان سرسخت حملۀ آمریکا به ویتنام و خاورمیانه بود و جزء معدود روشنفکرانی محسوب می‌شد که صراحتاً علیه دولت اسرائیل اعلام موضع کرد. او شدیداً در برابر شهرک‌سازی دولت اسرائیل در مناطق اشغالی واکنش نشان داد و دست به قلم برد؛ آن‌هم در زمانی که اروپا تلاش می‌کرد به دلیل سابقه‌اش در ماجرای یهودیان، دست به عصا راه برود. همچنین او تنها کسی بود که به همراه میلان کوندرا، فراخوان یک خبرنگار را مبنی بر کمک به مردم بحران‌زدۀ جنگ صربستان در کوزوو، در میان سکوت همۀ سازمان‌ها و شخصیت‌های آن روز اروپا، پاسخ گفت و به میدان آمد.

موضع‌گیری‌ها و اظهار نظرهای جنجال‌برانگیز او حتی در برخی از موارد آغازگر بسیاری از مناقشات سیاسی و فرهنگی می‌شد؛ با امید آنکه از این طریق بتواند قدمی در جهت روشنگری و آگاه‌سازی افکار عمومی بردارد. در واقع می‌توان گفت او پیوسته دغدغۀ مردم را داشت. منتقدان گراس، به دلیل این‌همه سرسختی و پافشاری‌اش بر مواضع خود در رسانه‌ای آلمانی به او لقب «دایناسور» را داده بودند. تأثیر سبک ادبی گراس را بر نویسندگان بسیاری می‌توان مشاهده کرد. چنانکه به اعتقاد برخی از منتقدان آثار و سبک ادبی این نویسنده، بخشی از جریان هنری «آشتی با گذشته» را در آلمان تشکیل می‌دهد. سبک ادبی او را از سوی دیگر می‌توان ادامۀ سبک هاینریش هاینه، نخستین شاعر متعهد و مبارز سیاسی آلمان دانست؛ شاعری که شعر سیاسی را به مفهوم وسیعش در ادبیات آلمانی جا انداخت و البته خود به پاس این کار ممنوع‌القلم شد و تاوان آن را با زندگی در تبعید پس داد! به اعتقاد برخی از منتقدان گراس زیبانویس نبود و این ریشه در زندگی تلخ و خشنی داشت که تجربه کرده بود. او در میان آرایه‌های ادبی و کلامی علاقۀ شدیدی به طنز و همچنین سوگ‌مضحکه، زهرخند یا همان گروتسک داشت. به همین دلیل از نظر برخی‌ها دریافت آثار وی کمی دشوار بود و به مذاق آن‌هایی که از ادبیات توقع لطیف‌گویی و نوازشگری داشتند خوشایند نبود. با این‌همه آثار او در بیشتر مواقع با استقبال خوبی روبرو می‌شد. اساساً او در میان عامۀ مخاطبان نویسندۀ محبوبی بود؛ چنانکه جورج استاینر[1]، منتقد نامدار ادبی، یکبار او را به کنایه این‌گونه معرفی کرد: «گراس نه یک نویسنده، که نام یک صنعت آلمانی است». در واقع منظور استاینر آن بود که هر کتابی از گراس با موفقیت اقتصادی و کسب سود برای ناشرش همراه می‌شد.

 

نگاهی به گونترگراسِ شاعر و شعرهایش

چنانکه در شرح حال گراس گذشت، او روشنفکری بود که بیشترِ شهرت جهانی‌اش را برای آثار داستانی‌اش به دست آورد؛ همچنین جوایز معتبر بسیاری را هم که به او اهدا شد، از جمله «کارل گئورگ بوشنر»، «توماس مان»، «پرنس آستوریاس» و البته «نوبل»، در پی داستان‌هایش دریافت کرد. اما واقعیت آن است که گراس در شعر نیز چهرۀ شاخص و توانایی بود. او شعر می‌گفت و البته نه چندان اندک. از او مجموعه‌شعرهای متعددی به چاپ رسید که «گلایزدرای اِک (نام یکی از ایستگاه‌های قطار آلمان)»، «دست شسته از پرسیدن»، «به احترام ماریا»، «آه سفره‌ماهی»، «افسانه‌ات پایان شومی دارد»، «سرزمین نوامبر»، «از خاطرات یک حلزون»، «نشان دادن زبان»، «چهاردهه» و بسیاری مجموعه‌های دیگر از آن جمله است. آخرین کتابی هم که از گراس به چاپ رسید، مجموعه‌شعری بود به نام «دربارة میرایی»؛ کتابی که شش ماه پس از مرگ شاعرش منتشر شد.

بسیاری از منتقدان زبان شعرهای او را پیچیده‌ خوانده‌اند؛ همراه با فضایی گروتسک و مملو از بازی‌ها و پیچیدگی‌های خاص زبانی؛ چنانکه حتی اصرار گراس به بازی با کلمات و تراش جمله‌ها را به کنایه با سابقۀ او در مجسمه‌سازی و سنگ‌تراشی مرتبط دانسته‌اند. منتقدان گفته‌اند او در شعرش هم مانند نثرش، از واقعیت چهره‌ای خشن، زمخت وگروتسک ارائه می‌دهد؛ چراکه واقعیت در نظر او دارای تعریف ویژه‌ای است. واقعیت از منظر گراس آمیزه‌ای متناقض ولی یکپارچه است از آنچه در جهان بیرون رخ می‌دهد و در ذهن شاعر به وجود می‌آید. از این رو باید اعتراف کرد که شعر گراس به هیچ‌روی شعر گل و بلبل نیست که ریشه در احساسات رمانتیک یا سنت چهارپاره‌سرایی خوش‌ساخت آلمانی داشته باشد. او شاعری متعهد و حساس به مسائل پیرامونش بود كه در شعرش از پارودی و نقیضه فراوان استفاده می‌برد. به بیان دیگر از جمله ویژگی‌های شعر او طنز سیاه است؛ چیزی كه خودش در گفتگو با بوردیو[2]آن را «خندة جهنمی» می‌نامد.

موضوع شعرهای گراس نیز گاهی مسائل جنسی و روابط عریان بود، چنان‌که در برخی از آن‌ها به هرزه‌نگاری نزدیک می‌شد؛ اما بیشتر مواقع شعر او رنگ و بوی مسائل اجتماعی و سیاسی داشت. او دیدگاه ویژه‌ای دربارۀ شعر داشت و دایرۀ تأثیرگذاری یک شعر را محدود به یک زمان طولانی نمی‌کرد. از نظر رو اگر شعری می‌توانست در مدتی کوتاه بر تعداد بی‌شماری از افراد، تأثیر بگذارد و سپس از یادها برود، وظیفۀ خود را انجام داده بود و شعر موفقی محسوب می‌شد. به همین دلیل به رغم دیدگاه مخالفانش و غرغرهایی که رسانه‌ها به راه می‌انداختند، تاریخ مصرف داشتن یک شعر از نظر او کاستی نبود. از این رو اگر آثار او در زمانی کوتاه می‌توانست بازتابی جهانی بیابد و سپس به بایگانی عظیم تاریخ ادبیات بپیوندد، در نگاه او فی‌نفسه اشکالی به حساب نمی‌آمد. گراس خود در گفتگویی که پیرامون شعرهایش با ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﺖ ﮔﺎﻓﻨﯽ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﯾﻤﻮﻥ داشت دلایل روی آوردن به شعر را نیازش به استفاده از همۀ ظرفیت‌های زبان عنوان می‌کند. پرسشگر از او می‌پرسد شما چندین و چند ژانر مختلف و متعارض را در آثارتان به هم می‌آمیزید. از تاریخ گرفته تا دستورالعمل و ترانه و... و او در پاسخ می‌گوید «و طراحی، شعر، دیالوگ، نقل قول، نطق، خطابه و نامه! ببینید، وقتی با داستان سر و کار دارم، لازم می‌بینم که از همۀ جوانب زبان که در دسترس دارم و همچنین از متنوع ترین شکل‌های ارتباطی زبانی استفاده کنم»

در واقع او شعر سرودن در داستان و داستان‌گویی در شعر را برای خود ناگزیر می‌داند. در ادامه پرسشگر با اشاره به یکی از کارهایش که ترکیبی از چند ژانر است، می‌پرسد آیا به نظر شما، شعر به منزلۀ یک قالب هنری، از شأن والاتری برخوردار است؟ و او پاسخ می‌دهد: «نه، نه نه! نثر و شعر و طراحی در کار من به نحوی کاملاً دموکراتیک در کنار هم قرار می‌گیرند» پرسشگر می‌پرسد آیا شعرهایی که به عنوان بخشی از یک رمان می‌نویسید به نحوی فرق دارند با شعرهای مستقلتان؟ او جواب می‌دهد: «زمانی در مورد شعر نوشتن خیلی امل بودم. فکر می‌کردم وقتی کسی تعداد مشخصی شعر نوشت، باید برود دنبال یک ناشر، چند تا طرح بکشد و یک کتاب به چاپ برساند. یک مجمموعۀ عالی شعر، اما منفرد، فقط برای عشاق شعر و نثر در کنار هم. این نوع شعر لحن متفاوتی دارد. دلیلی نمی‌بینم که بخواهم شعر را از نثر جدا کنم. به ویژه که ما در سنت ادبی آلمان، چنین آمیزۀ شگفت‌انگیزی از این دو ژآنر را داریم. من هرچه بیشتر علاقه پیدا می‌کنم به قرار دادن شعر در فاصلۀ بین فصل‌های یک رمان و استفاده از آن برای تعریف و توضیح بافت نثر. از طرف دیگر این بخت هم وجود دارد که آن دسته از نثرخوانان که احساس می‌کنند شعر برای من خیلی سنگین است، ببینند که شعر گاهی تا چه حد می‌تواند ساده تر و سهل‌تر از نثر باشد».

 

گونترگراس در ایران

گراس در ایران نیز چهرۀ شناخته‌شده‌ای است. بسیاری از آثار او به زبان فارسی ترجمه و با استقبال خوبی نیز روبرو شده است. مترجمان آثار گراس، نثر او را نثر دشواری دانسته‌اند؛ پر از طنز و كنایه و بازی‌های زبانی و كلمات جدید و جمله‌های طولانی و مركب كه ترجمة آن به زبانی دیگر کار دشواری است. نخستین کسی که با ترجمۀ اثری از گراس، او را به ایرانیان معرفی کرد، کامران فانی بود. فانی در سال 1350 دست به ترجمۀ کتاب «موش و گربه» زد و برای اولین بار نام او را میان مخاطبان فارسی‌زبان مطرح کرد. پس از او عبدالرحمان صدریه و سروش حبیبی، هر دو با ترجمۀ کتاب «طبل حلبی» بیش از پیش مخاطبان ایرانی را با نام گراس آشنا ساختند. کامران جمالی با ترجمۀ «قرن من»، جاهد جهانشاهی با ترجمۀ «پوست کندن پیاز» و حسن نقره‌چی با ترجمۀ «بر گام خرچنگ» دیگر مترجمانی بودند که برای معرفی بیشتر این نویسندۀ بزرگ به ایرانیان کوشیدند. اما در این میان بی‌گمان سهم ویژه را باید متعلق به علی عبداللهی، مترجم شناخت‌شدۀ آثار آلمانی‌ در ایران دانست.

او اولین کسی بود که به سراغ اشعار گراس رفت و آن‌ها را در در مجموعه‌ای به نام «عشق با پاهای چوبین» به فارسی برگرداند. او یک بار نیز به تاریخ 9 مرداد 1392، چهارشنبه در روستایی نزدیک شهر لوبک آلمان، در خانۀ گراس به دیدن او رفت و با او به تفصیل به گفتگو نشست. گراس در دیدار با عبداللهی دربارۀ بسیاری از موضوعات و چهره‌ها از جمله «رابی وانونو»، همان خاخام یهودی منتقد اسرائیل که علیه این رژیم دست به افشاگری زده بود، حرف زد و از شعری گفت که برای او سروده است. گراس در این گفتگوی دو ساعت و اندی، این آدم‌ها را قهرمانان جهان مدرن دانسته بود و تأکید کرده بود که باید از چنین قهرمانانی حمایت کرد. عبداللهی در این دیدار، با گراس دربارۀ فضای فرهنگی ایران نیز گفتگو کرده بود و از اطلاع این پیرمرد از جدیدترین رویدادها به شگفت آمده بود. گراس در این گفتگو نشان داده بود که به خوبی خبرهای مرتبط با ایران را رصد می‌کند و در جریان بسیاری از اتفاقات هست. او در خلال این دیدار، با خنده به عبداللهی گفته بود اگر وضعیت جسمی‌اش اجازه می‌داد، بدش نمی‌آمد به ایران بیاید تا مقامات اسرائیل را عصبانی کند! اتفاقی که قرار بود یک بار هم در هشتمین جشنوارۀ شع فجر، با دعوت رسمی مسئولان جشنواره از گراس رخ دهد، اما امکان‌پذیر نشد. در پایان چند نمونه شعر از گراس را با هم می‌خوانیم

 

 

«زیر خاک ساختمان‌سازی»

ترجمۀ چیستا یثربی

 

و هیچ‌کس

هرگز مطمئن نخواهد بود

که از آن چهار تخم مرغ

زیر آن مرغ

زیر آن ابر

چه بیرون خواهد آمد

و زیر خاک ساختمان‌سازی

چه بر سر آن‌ها خواهد آمد

 

«موزه»

ترجمۀ تقی صفدرزاده

 

در موزۀ ما

که همیشه روزهای یکشبنه به آنجا می‌رویم

بخش جدیدی باز کرده‌اند

بچه‌های سقط‌‌ شدۀ ما

این جنین‌های رنگ‌پریده و جدی

در شیشه‌های سادۀ استوانه‌ای نشسته‌اند

و نگران آیندۀ پدران و مادران خویش‌اند

 

«پوسیدگی»

ترجمۀ تقی صفدرزاده

 

هرکس بخواهد

رها شود و به راحتی نفسی بکشد

ازاین پوسیدگی که مدت‌هاست

پشت خمیردندان کمین کرده است

چاره‌ای ندارد جز آنکه دهانش را باز کند

اکنون بگذارید دهان‌هایمان را باز کنیم

به سراغ مقامات برویم و تحویل بدهیم

آن دندان فاسد طلایی را

که در دهان مردگان شکستیم و بیرون کشیدیم

 

پیش از آنکه امیدوارانه بتوانید

پدران فربه را جابجا کنید و بالایشان بیاورید

 

- اکنون که ما خود نیز پدریم و فربه شده‌ایم

چاره‌ای ندارند جز آن‌که دهان‌هایتان را باز کنید

 

به همان‌گونه که بچه‌هایمان به موقع

دهان‌هایشان را باز خواهند کرد

به موقع جابجا خواهند شد

و آن پوسیدگی بزرگ را بالا خواهند آورد

آن دندان پوسیدۀ طلایی را

آن پدران فربه را

 

«کنترل»

ترجمۀ محمود حسینی‌زاد

 

باید همه پیاده شویم

چمدان‌ها را با کلید باز کنیم

و نشان بدهیم که در آن‌ها چه اتفاقی می‌افتد:

 

گره حوله را باز کنیم

ثابت کنیم که کفش کفش است

سه جوراب پای چپ، دو تا راست

 

کتابی بدون تقدیم‌نامه شک‌برانگیزاست

چرا گلدوزی حوله‌ها

انقدر نامرتب است؟

 

دندانه‌های شانه را به صدا درمی‌آورند: صدایش ضبط می‌شود

مسواک باید به زبانش بیاورد

آنچه را که زبانمان مسکوت می‌گذارد

 

با وجود این شانس آوردیم: قلب

بی پیرهن‌ها جا گرفته بود

و بوی بی‌خطر صابون می‌داد

(هیچ‌کس هم متوجه نشد که ما

توتون را در کاغذهای نازک می‌پیچیم

که توتون به صورت سیگار پیچیده‌شده

دارد – به صورت دود – پناهگاهش را لو می‌دهد)

 

«آگهی»

ترجمۀ علی عبداللهی

 

حالا دنبال چیزی هستم

بی‌که هوس یافتنش داشته باشم

 

چیزی که بتوانم با آن پیر شوم

و بفرسایم

 

چیزی با نشان کیفیت کالا

بی‌طعم افزودنی‌ها

 

اگر اسمش را درست و درمان می‌دانستم

حتماً یک آگهی می‌دادم

 

دنبال چیزی هستم، برای خودم، فقط برای خودم

حتی برای خودم در روزهای بارانی

حتی اگر ناکار شوم

فقط برای خودم...

 

شاید خبر بدهی که دنبالت هستم

 

«دروغ»

ترجمۀ علی عبداللهی

 

خیاطم گفت:

«شانۀ راستت پایین افتاده...»

گفتم:

«چون کیف مدرسه را مدام

روی همین شانه می‌انداختم»

و سرخ شدم

 

«استادیوم عصر»

ترجمۀ علی عبداللهی

 

به آرامی

توپ فوتبال به هوا می‌رفت

دیگر، سکوها پر از آدم شده بود

و شاعر، تک و تنها

توی دروازه

کمک‌داور بی‌درنگ در سوتش دمید:

آفساید!

 

«رسوایی اروپا»

ترجمۀ علی عبداللهی

این شعر چندی پیش در تاریخ 25/5/2012 در روزنامۀ «زوددویچه»، همان روزنامه‌ای که پیش از آن هم شعر منقاقشه‌انگیز «آنچه باید گفت» را دربارۀ پروندۀ هسته‌ای ایران به چاپ رسانده بود، منتشر شد. این بار گونتر گراس با شعری خشمگین دربارۀ بحران یونان پا به میدان گذاشته بود. او در این شعر، از اروپایی گله می‌کند که سرزمینی را – که روزگاری ایدۀ فرهنگ اروپایی در آن زاده شد – به تیرک بلا آونگ کرده و حقش را غارت می‌کند و مردمش را محکوم به فقر و فلاکت می‌سازد. او از این منظر خشم یونانی‌ها را نیز درک می‌کند و با آن‌ها همدل می‌شود.

 

همجوار آشوب، از آن رو که با بازار همخوانی ندارد

دور می‌شوی، از سرزمینی که گهواره به تو ارزانی کرد

 

آنچه را جسته بودی با جان و یافته تلقی می‌کردی

اینک بازیچه‌ا یاست میان آهن‌قراضه‌ها و

چوب حراج می‌زند بر آن

 

در هیئت مقروضی عریان و مصلوب تیرکِ بلا

رنج می‌برد سرزمینی

که به سبب مقروض شدنش اسباب یاوه‌درایی تو بود

 

سرزمین محکوم به فقر که غنایش

نیک می‌آراید موزه‌هایی را

که چون غنیمتی از آن محافظت کرده‌ای

 

سرزمین پربرکت جزایر بیشمار را

آلودۀ خشونت جنگ‌افزار کرده‌اند

و هولدرلین را در کوله‌پشتی، یونیفورم خود می‌کنند

 

سرزمینی به ندرت تحمل‌شده که تو روزگاری

بزرگانش را در هیئت شریکی متحد بر می‌تافتی

 

سرزمینی بی‌حق و حقوق که قدرتِ حق به جانب

مدام کمربندش را تنگ و تنگ‌تر می‌کند

 

آنتیگونه در برابر توست

جامۀ سایه پوشیه و در سراسر کشور

خلقی که تو مهمانشان بوده‌ای، رخت عزا می‌پوشند

در خارج از آن سرزمین، اخلاف خویشاوند قارون

هرچه را درخشش طلاگون دارد، در گاوصندوق تو چپانده‌اند

 

بنوش و تهش را دربیاور!

این را هلهله‌گرانِ وظیفه‌خوارِ مأمورانِ خاصه به فرماید می‌گویند

ولی سقراط، خشمگین، به تو پس می‌دهد جام لبالب را

 

در گروه همسرایان، به هرچه از توست

نفرین نثار می‌کنند خدایانی

که ارادۀ تو، در آرزوی تصرف اولمپ‌شان است

 

بی‌جان و نزار خواهی شد تو، بدون آن سرزمینی

که جانش تو را، ای اروپا، برساخت

 



 

منابع

 

اسکندری، عبدالمجید (1372) «ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ؛ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ» کیهان فرهنگی، مهر، شمارة 102، از ص 62 تا 63

بلوخ، ورنر و فارس یواکیم (1385) «ﻣﺄﻣﻮﺭﯾﺖ ﺍﺩﺑﯽ ﺩﺭ ﯾﻤﻦ: ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ، ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﻮﺩ» ترجمۀ فراز فرهودی‌فر، فرودین، شمارة 48، ص 77 تا 82

جمالی‌، کامران (1385) «ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ: ﺳﺎﻟﺸﻤﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ»، ﺑﺨﺎﺭﺍ، ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ، ﺷﻤﺎﺭﻩ 48، ص 9 تا 25

حسینی‌زاد، محمود (1385) «ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ ﺷﺎﻋﺮ» بخارا،‌ فروردین، شمارة 84، از ص 131 تا 140

دولت‌آبادی، محمود (1394) «گراس، آخرین صدای حقانیت جهان بود»، روزنامۀ ابتکار، سه‌شنبه 25 فروردین، ص 1

شهریوری، نادر (1394) «شکل‌های زندگی: گونتر گراس و غول سیاست»، روزنامة شرق، شماره ۲۲۸۸، چهارشنبه ۹ اردیبهشت، ص ۱۰

عقیلی آشتیانی، علی‌اکبر (1371) «ﮔﻮﻧﺘﺮﮔﺮﺍﺱ، ﺟﺴﻮﺭ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ» ادبستان فرهنگ و هنر، آذر، شمارة 36، ص 93

فاضلی بیرجندی، محمود (1372) «ﺍﺯ ﺍﻭﺗﻮﭘﯿﺎ ﺗﺎ ﻣالیخوﻟﯿﺎ: ﺷﺮﺡ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﮔﻮﻧﺘﺮﮔﺮﺍﺱ ﺑﻪ ﻗﻠﻢ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ» ﺍﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻫﻨﺮ، مهر، شمارة 46، ص 72 تا 73

فاضلی بیرجندی، محمود (1372) «ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎﯼ ﮔﻮﻧﺘﺮﮔﺮﺍﺱ» ﺍﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﻫﻨﺮ، اردیبهشت، شمارۀ 41، ص 65

گراس، گونتر (1379) «ق‍رن م‍ن» ترجمة روش‍ن‍ک داری‍وش، ت‍ه‍ران: ن‍ش‍ر دی‍گ‍ر

گراس، گونتر (1383) «دو شعر از گونتر گراس»، ترجمۀ چیستا یثربی، آزما، اسفند، شمارۀ 34، ص 2

گراس، گونتر (1385) «ﺩﻭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ: ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﺖ ﮔﺎﻓﻨﯽ ﻭ ﺟﺎﻥ ﺳﺎﯾﻤﻮﻥ» ترجمة وارزیک درساهاکیان، فروردین، شمارة 48، ص 203 تا 231

گراس، گونتر (1385) «سه شعر از گونتر گراس»، ترجمۀ صفدر تقی‌زاده، بخارا، فروردین، شمارۀ 48، ص 141 تا 144

گ‍راس، گونتر (1388) «ق‍رن م‍ن» ترجمة ک‍ام‍ران ج‍م‍ال‍ی، ت‍ه‍ران: ک‍اروان، چاپ دوم

گراس، گونتر (1392) «عشق با پاهای چوبین»، ترجمۀ علی عبداللهی، تهران: سرزمین اهورایی

گراس، گونتر (1389) «ﮔﻮﻧﺘﺮﮔﺮﺍﺱ ﺩﺭ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ‌ﻫﺎﯼ ﺍﺷﺘﺎﺯﯼ (مصاحبه)» ترجمة قاسم نورمحمدی، جهان کتاب، فررودین و اردیبهشت، شمارة 251 و 252، ص 55 تا 75

گراس، گونتر (1395) «آوای وزغ» ترجمة آرش طهماسبی، تهران: باشگاه ادبیات

گراس، گونتر و پیر بوردیو (1386) «ﺭﻭﺍﯾﺖ‌ﮔﺮ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻓﺮﻭﻣﺎﯾﮕﺎﻥ: ﺩﺭﺑﺎﺭة ﻧﻘﺶ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﻣﺮﺩﻡ‌ﮔﺮﺍ (مصاحبه)» ترجمۀ مریم شیرازی، ﺍﻃﻼﻋﺎﺕ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﻣﻌﺮﻓﺖ، مرداد، شمارة 17، ص 52 تا 54

گراس، گونتر و ﺩﯾﺘﺮﺍﺷﺘﻮﻟﺘﺰ (1385) «ﮔﻔﺘﮕﻮ ﺑﺎ ﮔﻮﻧﺘﺮ ﮔﺮﺍﺱ» ترجمة محمد مبشری، بخارا، فروردین، شمارة 48، ص 232 تا 244

مختاری اردکانی، محمدعلی (1378) «ﮔﻮﻧﺘﺮﮔﺮﺍﺱ: ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﯿﺸﯽ ﮔﯿﺮﺩ»، بایا، خرداد، شمارة 3، ص 73

یورت، ژوزف (1385) «ﺷﻮﺭﺷﯽ ﻣﺮﺩ ﮊﺭﻣﻨﯽ» ترجمۀ افشین ادبیات، بخارا، فروردین، شمارة 48، ص 127 تا 130

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گونترگراس شاعر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.