شهرستان ادب: به مناسبت میلاد حضرت رسول مهربانی (ص) شعری میخوانیم از شاعر آیینی پیشکسوت، یوسفعلی میرشکاک. شهرستان ادب این عید را به شما خوانندگان گرامی تبریک عرض میکند.
ز سر بیرون نخواهم کرد سودای محمد را
نمیگیرد خدا هم در دلم جای محمد را
پس از عمری که چون پروانه بر گِرد علی گشتم
در این آیینه دیدم نقش سیمای محمد را
به بینایی امیر عرصۀ تجرید خواهی شد
کنی گر سرمهات خاک کف پای محمد را
جهان را سر به سر آیینۀ روی علی دیدی
علی خود آینهست ای دل تماشای محمد را
محمد «من رءانی» گفت و موسی «لن ترانی» دید
چه در دل داشت عیسی جز تمنای محمد را
شبی کآفاق را آیینۀ نور خدا دیدم
خدا میدید در آیینه سیمای محمد را
چطور آخر همین گوشی که جز دشنام نشنیدهست
شنید آخر به جان، لحن دلآرای محمد را
چه باید گفت از آن شب، آن شب قدس اهورایی
که من با خویشتن دیدم مدارای محمد را
که میداند که یوسف با همین آلودهدامانی
شنید آخر ندای گرم و گیرای محمد را
شب صبح ازل پیوند رؤیایی! تو میگویی
همین من دیدم آیا روی زیبای محمد را؟
سگ کوی علی هستم، ولی دزدانه میبینم
علی بر سینه دارد داغ سودای محمد را