شهرستان ادب: امروز 21 دسامبر زادروز هایرینش بل، نویسندۀ شهیر آلمانی است. گرچه شاعران و نویسندگان بسیاری از این کشور برخاستهاند، اما کمتر کسی را میتوان همپای هاینریش بل دانست، که ادبیات را محمل اندیشههای متعالی خود کرده است. پرستو علی عسگرنجاد، نویسنده و منتقد جوان، در یادداشتی به مناسبت امروز، هاینریش بل را به سوریه برده است. این یادداشت را با یکدیگر میخوانیم:
«امیرِ من علی». وقتی در چهارم آذرماه سال جاری، این عنوان در جدول اعلام برنامههای شبکۀ افق قرار گرفت، کسی تصور دقیقی از محتوای پشت آن نداشت. شاید برخی از مخاطبان، با توجه به ایام عزاداری ماه صفر، تصور میکردند این برنامه، از آندست هیئتنگاریها و گفتگوهای مذهبی خاص شبکۀ افق باشد، اما با پخش برنامه، همۀ پیشبینیها نادرست از کار درآمد. «امیرِ من علی» مستندی بود منحصربهفرد که آمده بود تا کربلای دیگری را روایت کند.
«امیر من علی»، مستندی بود به کارگردانی «محمدرضا نوری همدانی» که با گروه حرفهایش راهی شهر «آمرلی» سوریه شده بود تا محاصرۀ یک ماهۀ این شهر را توسط نیروهای تکفیری داعش به تصویر بکشد. نام مستند نیز در حقیقت به معنای نام شهر که تغییریافتۀ عبارت «امیری علی» است، اشاره دارد. نکته اینجاست که درمیان خیل انبوه شهرهایی که حملۀ داعش را تاب نیاوردند و تخیله شدند، این شهر شیعهنشین، تنها خطهای بود که با تمام قوا، با دست خالی در میان داعش ایستاد و حتی بستن آب توسط داعش و تشنگی، قحطی و گرسنگی نیز کمر آن را خم نکرد تا سرانجام به پیروزی رسید.
این نوشتار، یک یادداشت سینمایی نیست! اگر با یک داستان کوتاه طرف بودیم، باید اینجا ستاره میگذاشتیم و زمان و مکان را عوض میکردیم. باید در همین روز، 99 سال به عقب بازمیگشتیم، به شهر کلن میرفتیم و اولین گریۀ «هاینریش بل» را در آغوش مادرش میشنیدیم؛ مادری درستکار و نجیب که وقتی فرزند کوچکش را به دنیا آورد، نمیدانست 55 سال بعد، این پسر، جایزۀ نوبل ادبیات را در دست خواهد گرفت.
پیشتر در یادداشتی با عنوان «نویسندهای بر فراز خرابههای جنگ»، کارنامۀ کاری بل را به تفصیل بررسی کردهایم، اما آنچه امروز، در سالروز تولد این نویسندۀ بزرگ آلمانی، بهانۀ خلق این یادداشت قرار گرفته است، شباهت فضای یکی از آثار او با جو رسانهای حاکم بر غرب است. «آبروی از دست رفتۀ کاترینا بلوم»، داستانی که بل، آن را با الهام از زندگی واقعی خودش نوشته است، داستان زنی است ساده و عامی، بیحاشیه و آرام که با تبلیغات وسیع و دروغهای مستمر رسانهها و مطبوعات، به عنوان زنی بدکاره، سیاسی و تبهکار به جامعۀ جهانی معرفی میشود، آنهم تنها به جرم اینکه شبی را، بیخبر از همهجا، با یک مجرم فراری گذرانده است. خط داستانی در این اثر بل، چندان پررنگ و چشمگیر نیست و پرواضح است که او، به دنبال نمایش تزویر و فریبکاری گستردهای بوده است که در رسانههای مکتوب و تصویری وابسته به جریان استکبار وجود دارد؛ چرا که درست طی واقعهای مشابه، او خود هدف رسانههایی قرار میگیرد که انتقادش از دستگاه دادگستری آلمان به علت بیعدالتی و برخورد نکردن با یک گروهک تروریستی را تاب نیاوردند و به تخریب وی پرداختند.
به آمرلی برگردیم! به شهری که شمریان ثانی، آب رودخانهاش را مسموم کردند و بهراحتی اجازه دادند کودکان شیرخواره از تشنگی بمیرند و زنان از گرسنگی تلف شوند تا مقاومتشان بشکند و موطنشان را به تکفیریها تسلیم کنند. در آن ایام که حصر آمرلی، توجه جامعۀ جهانی را به خود معطوف کرده بود، رسانههای آمریکایی که حمایتهای بیدریغشان از گروهکهای تروریسیتی و بالاخص داعش، بر هیچکس پوشیده نیست، مستندی از کمکهای بشردوستانۀ خود به مردم آمرلی، شامل آب آشامیدنی و مواد خوراکی و بهداشتی، ساخته و نمایش دادند. در این مستند، نظامیان آمریکایی، لبخند به لب، در هواپیمای حاوی بستههای کمک نشسته و از عشق بیقیدوشرط به تمام مردم دنیا حرف میزدند! مستند آنقدر حرفهای و هوشمندانه ساخته شده و حتی لحظاتی از فرود بستهها و دریافت آنها توسط کودکان شهر را به تصویر کشیده بود که هر مخاطبی باور میکرد آمریکا جز نیت خیر در سر ندارد! اما دوربین نوری همدانی، به قلب آمرلی رفته و از زبان تکتک مردم شهر شنیده بود که این کمکها، هرگز به دست مردم این شهر نرسیده است، بلکه همۀ آنها، تنها برای مردم شهر سنّینشین مجاور بوده است و آمرلی، تنها به جرم شیعهنشین بودن، به حال خود رها شده است. مصاحبهها آنقدر زیاد بودند که بتوانند تأثیر مستند خوشرنگ و لعاب آمریکایی را از بین ببرند، اما سؤال اینجاست که در میان انبوه تریبونهایی که رسانههای آمریکا در اختیار دارند تا دروغهایشان را مکرر در مکرر به گوش همه برسانند، مستندی واقعگرا چون «امیر من علی» به دست چند نفر میرسد؟
هاینریش بل، نویسندهای از دل جنگ و برعلیه جنگ بود. او، در سالهای جنگ جهانی دوم، چهرۀ کریه جنگ را از نزدیک دیده و از آن رنج برده بود؛ رنجی که در تمام آثارش مشهد است، حتی در دل قاب عکسهای دیوار خانۀ «زنی در میان جمع» که جنگ، عزیزانش را از او گرفته است.
هاینریش بل، امروز اگر بود، بیشک به آمرلی میرفت، کنار امامزاده حسن (ع) میایستاد و به این امامزاده که دهها خمپارۀ تکفیریها نتوانستند آن را درهم بشکنند و هیچیک به آن اصابت نکردند، نگاه میکرد. شاید چیزهایی هم در دفترچۀ یادداشتش مینوشت یا نُتی را در تبلتش ذخیره میکرد. او اگر بود، حتماً به سیاستهایی که آمریکا در قبال گروهکهای تروریستی در پیش گرفته است، اعتراض میکرد و احتمالاً لازم میشد «آبروی از دسترفتۀ کاترینا بلوم» دیگری را در لوکیشن تازهای، مثلاً سوریه، بنویسد! هاینریش بل امروز اگر بود، بار رسالتی را که بر زمین مانده است، برمیداشت و از رنج سوریه و یمن و عراق مینوشت که در سکوت رسانههای غربی، مدفون در میان فریبهایشان، به حیات خود ادامه میدهد. او شاید مینوشت و اگر غربیها میتوانستند مخالفی چون او را برتابند و بار دیگر نوبل را تقدیمش کنند، اینبار، آمرلی و همۀ همکیشانش، تریبونی بزرگتر از «امیر من علی» مییافتند تا حقیقت تکفیریها را به دنیا نشان دهند؛ دنیایی که گویا به هاینریش بل دیگری محتاج است!