شهرستان ادب: محسن صفایی فرد در یادداشتی نگاهی داشته است به شطحیات احمد عزیزی و ویژگی های آن. او همچنین نمونه هایی از این نوع ادبی کم نظیر در آثار عزیزی را نیز آورده است. با هم این مطلب را می خوانیم:
«من همواره در فرصتهای کوتاهی که نداشتهام، مجبورم در ازای تاریخ، ادبیات را در عملیات محیرالعقولی به نام شطحیات طی کنم. حالا هم لابد انتظار دارید که با یک حرکت سریع، کبوتر سپید مطلب از آستین تکلم بنده بیرون بیاید. اما متأسفانه باید به عرض برسانم که ارتفاع این بحث بیش از خیز پنج ثانیه استدلال بنده است».
***
عمق معرفتی هر تحول را در تحولِ زبان و زبانِ آن تحول باید جست. انقلابها که بالاترین تحول اجتماعی و سیاسی محسوب میشوند، بیش از هر تحول دیگری درصدد ایجاد تغییرات زبانی هستند. هر انقلابی، اگر عمیقاً انقلاب باشد، از مشخصات و نشانههایی برخوردار میشود و رسیدن به «زبان ویژۀ انقلاب» یکی از مهمترین این نشانههاست. این زبان ویژه، آرامآرام در بطن ادبیات نیز رسوخ میکند و کمکم میتواند دورۀ ادبی جدیدی را بر مبنای زبان آن انقلاب شکل دهد.
رسیدن به زبان ویژۀ انقلاب البته همچون خود انقلاب، بیمشکل و دردسر نیست؛ موانعی دارد و مبارزاتی در زبان میطلبد. این دورۀ مبارزاتی زبان نیز قابل تشخیص است و عمدتاً از طریق فرمهای بیانی و قوالب ادبی خاص نمودار میشود. اینکه گاهی بعضی گونههای ادبی انقلاب را ناپایدار و به اصطلاحِ غلط، «شعاری» مینامند، ناشی از همین مبارزات زبانی است که چون به استقرار زبان ویژۀ انقلاب برسد، دیگر خود از صرافت طبع میافتد و جای خود را بهطورطبیعی به شرایط «ثبات زبانی» میسپارد. توجه کنیم که ثبات زبانی نیز لزوماً با ثبات سیاسی و اجتماعی یکی نیست؛ چه اینکه زبان ویژۀ انقلاب، دورۀ ثبات خود را از دفاع مقدس شروع کرد و بعضی شاهکارهای ادبی انقلاب متعلق به دورۀ جنگ تحمیلی است. ازاینرو، منظور از ثبات زبانی بیشتر به ساحت هستیشناسانۀ زبان بازمیگردد و اینکه تفکر انقلابی به استقلال زبانی خود «ثبات مستقر» و «مستمر» در سطح فرهنگ داده باشد.
اگر از این منظر بخواهیم به برخی تحولات زبانی در «هنر»، «ادبیات» و «شعر انقلاب اسلامی» بپردازیم، بهتر است فرصت را غنیمت شمریم و ابتدا در مورد «ابداعات فرمی» در ادبیات انقلاب بحث کنیم. انقلاب اسلامی قالبهای ادبی چندی را ابداع و خلق نمود یا با تصرف معنوی در آنها روح تازهای دمید که از آن جمله باید به احیای خلاقانه و مبتکرانۀ شطح توسط احمد عزیزی توجه نمود. شطح احمد عزیزی را نمیتوان احیای دوبارۀ سنت شطحگویی صوفیه و عرفایی چون بایزید بسطامی و منصور حلاج و روزبهان بُقلی و دیگران به حساب آورد؛ شطحیات احمد، خلق قالبی کاملاً بدیع و جدید است که تنها شاید در نام و برخی کلیات بسیار دور دیگر با همنامان تاریخی خود شبیه باشد.
اگر جنون را از جهت توان تخریب و ویرانگریِ عقل، معادل نوعی انقلاب فرض کنیم و زبان ویژهای برای آن قائل شویم، آنگاه میتوان به تعریف شطح چنانکه گفتهاند مراجعه نمود و آن را زبان ویژهای در میانۀ هوشیاری و جنون دید. شطح از این جهت نیمی جدی و نیمی شوخی است. از یک طرف به واقعیت میرسد و از طرف دیگر به شعر و خیال. میزان استفادهای که عزیزی از شطح صوفیه نموده است، در همین حد است، شاید کمی بیشتر یا کمتر؛ اما مهم این است که ببینیم چرا شاعر انقلابی ما بیان سخن خود را در قالب شطح، گویاتر و رساتر دیده است. به عبارت دیگر، باید از خود بپرسیم که راستی، شطح چه ظرفیتی برای ادبیات انقلاب اسلامی ایجاد نموده است و احمد عزیزی به عنوان اولین و شاید تنها شطحپرداز انقلابی چرا به سراغ این قالب رفته است؟
پاسخ به این سؤال با توجه به مقولۀ زبانِ ویژۀ انقلاب و ویژگیهای دوران مبارزۀ زبانی که گفته شد، روشنتر و نمایانتر است. شطح، فرصتی برای مبارزه زبانی است و میتواند جنون انقلاب را در نفی زبانهای موجود بهخوبی بروز دهد. اگر مبارزه در ساحت زبان را درنظرآوریم، آیا میتوان از شطح قالبی گویاتر پیدا نمود؟ از این منظر اگر که بنگریم، آیا شطحیات احمد عزیزی مظهر اقتدار و استیلای زبانی انقلاب در تمهید ادبیات خاص آن نبوده است؟
مروری بر شطحنوشتههای عزیزی نشان میدهد او به درستی از شمشیر شطح در مصاف زبانی انقلاب استفاده نموده است. شطحیات عزیزی از این منظر، یا مصاف با معانی معارض و معاند منتشَر در زبان است و یا صحنه ترسیم و توسعۀ زبان ویژۀ انقلاب در ادبیات آن. کار عزیزی در واقع این بوده است که از طریق خلق و بسط شطحیاتش در تثبیت و تحکیم موقعیت زبانی و ادبی انقلاب اسلامی، نقش منحصربهفردی داشته و توانسته است از پسِ جنگیدن با بسیاری مفاهیم باطل فراگیر و گسترده در جدال فرهنگی ما به خوبی برآید.
در اینجا ذکر بعضی فقرات از آثار شطح او که نشاندهندۀ مطالب مطروحه است، مناسب است؛ گرچه به نظر میرسد بریدن از میان شطحیات چندان بهصواب نباشد، اما شاید در توضیح مطالب گفته شده مفید باشد. بنگرید:
«های! های! به حرای تنهاییتان سوگند و فرشتگان چادرنشین خلوصتان که در چراگاه بعثت ساکنند... و طنین اهتزاز مشتهاتان که موسیقی اصیل ملت ماست و نماز جماعت امتی شش هزار ساله است... بپاخیزید نوادگان سلمان که هلهلۀ قبایل وحشی استکبار، خواب عاشقانۀ کودکانمان را برآشفته است. برخیزید خویشاوندان ابوذر که کاخنشینان چپاول، چشم به نقدینه معنوی کوخهایمان دوختهاند!» (یک لیوان شطح داغ، انتشارات نیستان، ص 42.)
***
«ای کاش روزی جهانیان میتوانستند مسابقه بوکس استدلالی ملاصدرا و کارل پوپر را ببینند، آنوقت روشنفکرانِ درِپیتی بهخوبی میدیدند که امثالِ پوپر، حتی اگر دوپینگ فلسفی هم کرده باشند، با یک حرکت جوهری بیرون از رینگ تفکر، روی دست هلموت اشمیت پرپر خواهند زد.
در طول مسابقات جهانی استدلال، تنها هایدگر – آن هم با امتیاز و پس از حق و باطل کُشیهای بسیاری و داوریهای زیرسبیلانه – با ملاصدرا مساوی شد...». (همان، ص 253.)
***
«البته من از سالها پیش عادت زشت انگشت کردن به دماغ سوسیالیسم را ترک کردهام. به نظر من مارکس، از آنسوی پشتبام تاریخ، درست وسط کفترهای همسایۀ فطری ما شیطان، افتاده است. اما اسلام به ما اجازه نمیدهد از سربازی امام زمان سر باز زنیم و در جنگ جهانی فقر و غنا شرکت نکنیم». (همان، ص 254.)
***
«...من از امام زمان تقاضا دارم هر چه سریعتر نامۀ انسان را برای خداوند بخواند. من از امام زمان میخواهم هرچه تندتر از جادههای آسمان بیاید و گرد و غبار مل کوت را در جان بشریت بپاشد. من از امام زمان استدعا می کنم دست درختان را بگیرد و تا جبروتیترین ارتفاع جهان ب کشد. من از امام زمان تقاضا دارم هرچه زودتر شیر سبزینه را بر پاشویۀ تاریخ باز کند...»
***
«مستکبرین غالباً توی پیادهرو مستضعفین بساط پهن میکنند. مبارزه با مستکبرین جمعآوری گدایان حرفهی نیست. بیشتر ما گدایان آماتوری هستیم که از راه اجاره دادن وجدانمان زندگی میکنیم. من خود یک مستضعفم. مستضعفی که از طریق فروش عشق زندگی میکند. عشق من همین شعر خوشخطوخالیست که دارید چشم و ابروی آن را دید میزنید. شعرهای من عشقهای منند و عشقفروشی شرمگینانهترین کارهاست».
و پایانبخش این شطح، فرازی است که تعبیری دیگر از مبارزات زبانی انقلاب تلقی میشود در ساحت ادبیات:
«نفرین بر شاعران که دوزخیان زمینند، نفرین بر شاعران که در جریان آرام اشکهای بشری، طغیان میکنند و در بیزاری، رودخانههای کهن را به خاطر میآورند... نفرین بر ناودانهایی که ما را به رؤیای آبسالیها فرو میبرند، درحالیکه کبوتران فلسطین را تشنه سر میبرند و دستهای برادران ما در کشمیر، به اهتزاز باران درآمده است».
پنجره