شهرستان ادب: امروز، ولادت امیرالمؤمنان مولاعلی علیهالسلام، است. به این بهانه، شعری میخوانیم از مرحوم احمد عزیزی که شاعر عرفان و آیین بود.
ای اذان محض، ای تکبیر ناب
ای علی (ع)، ای مرزبان آفتاب
ای خدای خطبه، ای کوه کلام
ای طنین واژه، ای سیل پیام
ای به گردت عارفان در هلهله
و ای به شوقت صوفیان در سلسله
ای سوار سهمگین سورهها
و ای اثیریغرّش اسطورهها
جز تو پیغمبر (ص) تبسّم با که کرد؟
آفتاب آخر تکلم با که کرد؟
ای امام آب، ای مولای موج
ای به گرد قلّهها لولای اوج
ای تو در شرق اشارتهای من
و ای تو در عمق عبارتهای من
ای بهار وحی در باغ رسول
ای نزول نوح بر جسم بتول
چون ندیدند از تو خلق کور و کر
رد ردّ الشمس در شقّ القمر
جز تو ای ثقل زمین، ای بوتراب
با که بود آخر سلام آفتاب؟
ای روان پهلوانی در بدن
پهلوان روح در میدان تن
مرد مردم، مرد میدان، مرد گرد
مرد عرفان، مرد دانش، مرد درد
ای حصار عرش بر فرش حصیر
و ای غبار وحی بر خاک غدیر
ای بت بالاتر از تأویل من
لرزه افتد از تو بر تمثیل من
اندکی تاریک شو در نور خویش
تا ببینم در تو ذوب طور خویش
کور شد اندیشهام، دستم بگیر
عاجزم من از مراعات النظیر
عفو فرما استعارات مرا
سهو دان خبط عبارات مرا
یا علی (ع) غلیان روحم پاک نیست
جسم من در مرتع ادراک نیست
در درونم من منیّت مانده است
شعر من در جاهلیت مانده است
یا علی (ع)، من مرد آهن نیستم
شاعر شمشیر و جوشن نیستم
خلط صورت مانده در آیینهام
سرفۀ حیرت ندارد سینهام
یا علی (ع) از من مجو لحن شرار
من نمیدانم زبان ذوالفقار
من اسیری خفته در بند توام
من یتیم کوی لبخند توام
با اسیر خود سرافرازی مکن
با یتیمان دلم بازی مکن
شبنمی در من بنه تفسیر ناب
خطبهای بر من بخوان در وصف آب
با من از گلزار لولاها بگو
با من از افلاک بالاها بگو