شهرستان ادب: به مناسبت سوم خرداد، سالگرد آزادسازی خرمشهر شعری بخوانید از محمدرضا بابائی عضو پنجمین دوره شعر آفتابگردانها در رثای محمد جهان آرا:
نام تو
نام تو خواهد ماند
برخاک های خشک دور افتاده ی خورشید
با پاره های جامه ای که دستَکی زخمی
آن را برای خواهرک می دوخت
تا روز دیگر زیر موشک ها
تصویر بهت مرگ را
در مدرسه آوار° نقاشی کند یک بار دیگر هم
نام تو می ماند
تا بازگشت روشنایی ها که در تبعید
تا پرتو پیوند وقتی که
بر سنگلاخ سایه ها تابید
و خوش ترین خنیای بارانی
از خشک°نای عشق
در لحظه ها پیچید
(چون روزهای دور
وقتی که خون رعد و رخشی در رگ ما* بود
و در نهان با ما
روح رهایی شعر می بخشید)
باری
نام تو تقدیم بهار و بار خواهدشد
تکرار خواهد شد
و با تبار نور پیوندش
بسیار خواهد شد
من
دیگر نمی پرسم کجا هستی
زیرا که دیدیم از قدمگاه تو ظاهر شد
جاپای جاویدان زیبایی
ای اینک آرامیده در زیباترین هستی
بر ما زمینی ها
خواهی وزیدن بار دیگر هم
با موجی از مینوی مانایی؟
ما
جاماندگان جنگ با خویشیم
وقتی که یاران بهارآنگ می رفتند
وآغاز آواز رهایی بود
اما
شگفت از ما
در قعرِ گندآگین° نگاهِ اهرمن خیره
بیهودگی برلحظه های روز ما چیره
و رفتگان ما
افسانه سا گشتند
و هر طرف دیدیم ناگاهان
خیل شیاطین باز می گشتند..**
در بهت ماندیم از
تنداب تندآهنگ تنهایی
رفتی
هنوز اما
این سوتَرک ها بی نشانی هست
و همنشان تو
جوینده ای
دشت آشیانی هست***
پیکر سپار سرزمین سبز
و پای سایِ پهنه های پاک آزادی
آه
ای بهاران ای بهار شرم شعرآئین
ای جوهر جادویی جانها
پیوندجوی تو
آزرده خاک و خاطر ام بی آرزوی تو
بادا که در بیداری آغوش تو یک روز
بعد از هجوم بادهای وحشی هرزه
_وهن نَفَس فَرسای ِ مرگ آمیز_
از نام او جاری شود زیباییِ جاوید
وقتی که می شد دید
برخاک های خشک دورافتاده ی خورشید
شعری شکوهمند می روید
*انگار جایی دیده باشم اما در کار کدام شاعر نمیدانم:
که خون صاعقه در رگهای ما جاری بود..
**شیاطین. هم درونی هم برونی. هم شیاطین دریاهای دور که با جنگافزار های خود در پی سلطه برسرزمینها هستند. و هم شیاطبن کارشکن و دزد و ریاکار اینجایی
***اشاره دارد به رزمگرانی که پدافند می کنند از سرزمینها دربرابر داعشی ها و ددمنشی ها