یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب | صفحۀ پنجم
مردی که نامههای عاشقانۀ رایگان مینوشت!
۱۲ خرداد ۱۳۹۶
۱۴:۲۰ |
۰ نظر
|
امتیاز:
۵ با ۶ رای
شهرستان ادب: در یک صفحۀ خوب از یک رمان خوب، هربار به سراغ یکی از شاهکارهای ادبیات داستانی جهان رفتهایم و صفحهای از آن را با یکدیگر خواندهایم. اینبار به سراغ «عشق در روزگار وبا» رفتهایم از گابریل گارسیا مارکز. چندسطری از این رمان را با هم میخوانیم:
«گابریل گارسیا مارکز» به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم به حساب میآید و رمان «صد سال تنهایی» او را احیاکنندۀ رمان در عصر حاضر میدانند.
مارکز که سرآمد ادبیات غنی آمریکای لاتین محسوب میشود، اگر نه مبدع سبک رئالیسم جادویی باشد، بهطورحتم به کمالرسانندۀ این سبک خاص و پرمخاطب است. سبکی که پس از مدتها رونق را به جریان رماننویسی معاصر برگرداند و توانست آثار خوب و قابل توجهی را به گنجینۀ رمان معاصر اضافه کند.
گابریل گارسیا مارکز که در سال 1982 موفق به کسب جایزۀ نوبل ادبیات شد، علاوه بر رماننویسی در زمینههایی چون داستان کوتاه، زندگینامهنویسی و مستندنگاری نیز دارای آثار متعددی است. از میان کارهای او میتوان به کتابهای «صدسال تنهایی»، «پاییز پدرسالار»، «عشق در روزگار وبا»، «ژنرال در هزارتوی خود»، «کسی به سرهنگ، نامه نمینویسد»، «گزارش یک آدمربایی» و «زندهام که روایت کنم» اشاره کرد.
اقبال مخاطبان فارسیزبان به آثار مارکز به حدی است که از هرکدام از آثارش ترجمههای متعددی در بازار کتاب موجود است و چاپهای پیاپی این ترجمهها نشاندهندۀ اقبال روزافزون به آثار اوست. در ادامه نیز قسمتی از رمان «عشق در روزگار وبا» که پیش از این با اسامی «عشق در زمان وبا» (به ترجمۀ مرحوم بهمن فرزانه) و «عشق سالهای وبا» (به ترجمه کیومرث پارسای) در اختیار مخاطبان قرار گرفته بود، آورده شده است.
«عشق در روزگار وبا» به ترجمۀ آقای کاوه میرعباسی تازهترین ترجمه از این اثر پرآوازۀ مارکز است و از جهتی یکی از کاملترین آنها محسوب میشود؛ چرا که میرعباسی آن را از زبان اصلی برگردان کرده است و وفاداری بسیار خوبی نسبت به متن اصلی داشته است. همچنین تا پیش از این، میرعباسی کتابهای «خاطرات دلبرکان غمگین من»، «زندهام که روایت کنم» و «صد سال تنهایی» را از مارکز ترجمه کرده بود که تمامی آنها با استقبال گستردۀ مخاطبان روبرو شد.
در ادامه، قسمتی از رمان «عشق در روزگار وبا» را میخوانیم:
«مشکل فلورنتینو آریثا در مدتی که کارمند دبیرخانۀ «مؤسسه رودپیمایی کارائیپ» بود، علتی نداشت جز اینکه نمیتوانست از شرّ لحن شاعرانه و سوزناکش خلاص شود؛ چون که یک لحظه هم از فکر فرمینا داثا بیرون نمیآمد و هرگز یاد نگرفت بدون آنکه حواسش پیش او باشد، بنویسد. سپس، هنگامی که به سِمَتهای دیگر منصوب شد، آنقدر عشق در وجودش زیادی بود که نمیدانست باهاش چه کند، و ناچار به دلدادگانی پیشکش میکرد که دست به قلم نبودند و نزدیک «دروازۀ عریضهنویسها» برایشان نامههای عاشقانۀ رایگان مینوشت. کارش که تمام میشد به آنجا میرفت. سرداریاش را با طمأنینه درمیآورد و روی پشتی صندلی آویزان میکرد، دستهایش را در نیم آستینها فرو میبرد تا پیراهنش کثیف نشود، دکمههای جلیقهاش را میگشود تا فکرش آزادتر باشد، گاهی تا دیر وقت شب با نامههای دیوانهکنندهاش به بندههای درماندۀ خدا روحیه میبخشید. هر از گاهی به زنی بینوا برمیخورد که با پسرش مشکل داشت یا کهنهسربازی که پافشاری میکرد حقوق بازنشستگی دریافت کند، کسی که مالش را دزدیده بودند و میخواست به عدلیه عارض شود، اما هرقدر به خودش زحمت میداد موفق به جلب رضایتشان نمیشد، چون فقط نامههای عاشقآنهاش مردم را متقاعد میکرد. از مشتریهای جدید هم چیزی نمیپرسید؛ زیرا کافی بود به سفیدی چشمشان نگاهی بیندازد تا از حال و روزشان باخبر شود و برگهای پیدرپی را با شرح شوریدگیشان سیاه میکرد. شیوۀ مؤثری داشت که در همۀ موارد جواب میداد؛ تمام مدتی که مینوشت، ششدانگ حواسش پیش فرمینا داثا بود و به چیز دیگری نمیاندیشید. در پایان ماه اول، ناگزیر شد به افراد نوبت بدهد و آنها را در فهرست انتظار بگذارد تا از هجوم همزمان دلدادگان بیقرار در امان بماند.
خوشایندترین خاطرهاش از این دوران، مربوط میشد به دختری نوسال و خجول، که کم و بیش بچه به نظر میآمد و هولزده و لرزان ازش خواست پاسخ نامۀ مقاومتناپذیری را بنویسد که تازه به دستش رسیده بود و فلورنتینو آریثا فوراً شناختش؛ چون خودش عصر روز قبل نوشته بودش. با سبکی متفاوت و متناسب با سن و سال و وضعیت عاطفی دخترک و با خطی که بشود باور کرد مال اوست، نامه را نگاشت؛ زیرا بلد بود دستخطهای مختلف را تقلید کند و به مقتضای هر موقعیت و شخصیت هرکس تغییرشان بدهد. این دفعه، مجسم کرد فرمینا داثا چه پاسخی بهش میداد. اگر به قدر آن طفلکِ بیپناه، دلبسته و خاطرخواهش بود. دو روز بعد، صد البته، ناگزیر شد جوابِ نامه را هم از طرف نامزد دختر نوسال بنویسد؛ با دستخط، سبک و نوع دلباختگی که در نامۀ نخست بهش نسبت داده بود و به این ترتیب، سرانجام درگیر مکاتبهای پر تب و تاب شد با خودش. هنوز یک ماه نگذشته جفتشان، جداگانه به سراغش رفتند و ازش سپاسگزاری کردند بابت اینکه در نامه، پسره از دختره خواستگاری کرده بود و خودش در نامۀ دختره با سرسپردگی بهش پاسخ مثبت داده بود؛ قصد داشتند با هم عروسی کنند.»
گفتنی است رمان «عشق در روزگار وبا» در 470 صفحه و قیمت 38500 تومان توسط انتشارات «کتابسرای نیک» در اختیار علاقمندان حوزۀ ادبیات قرار گرفته است.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.