شهرستان ادب: در هر فعالیت فرهنگی و رسانهای، آنچه در ابتدای امر باید مورد توجه و حمایت قرار گیرد، «اخلاق رسانهای»ست. چنانچه به گفتۀ امام خمینی(ره): «تمام رسانهها مربی یک کشور هستند؛ باید تربیت کنند کشور را، افراد یک کشور را و باید خدمت کنند به ملت... مطبوعات حامل پیام ملت و حامل پیام اسلام باید باشد و مبلّغ احکام اسلام و مجری احکام اسلام... اخلاق را در جامعه باید پخش کند اخلاق الهی را... ». به هر روی، هدف از این مقدمه، اشاره به بیاخلاقی هفتهنامه خبری-تحلیلیِ «پنجره» در شمارۀ 272 به تاریخ انتشارِ دوم مردادماه 95، در صفحۀ 80 است. در این هفتهنامه که نسخۀ پیدیاف سایت آن، ضمیمۀ این مطلب شده، گفتگوی خانم «المیرا سادات شاهان» با شاعر گرامی «حجه الاسلام زکریا اخلاقی» و با عنوان «گپ و گفت پنجره با سهراب سپهری انقلاب» علیرغم تاکید گفتگوکننده به درج نامش، با نام «علی محمودی» منتشر شده! ما ضمن بازنشر این مطلب در سایت شهرستان ادب با نام گفتگوکنندۀ اصلی (خانم شاهان)، امیدِ آن داریم که این رویۀ غلط در رسانهها باب نشود و همواره حقوق نویسندگان در نظر گرفته شود.
زکریا اخلاقی، متولد سال 1341 در میبدِ استان یزد است. او تحصیلات حوزوی در حد خارج فقه اصول دارد و هم اکنون مدرس حوزۀ علمیه است. در ادامه گفتگوی ما را با خالق مجموعه شعر «تبسمهای شرقی» میخوانید:
* در ابتدا بفرمایید که کودکی و نوجوانی شما در چه فضایی گذشت؟
دوران کودکی من مثل همه بچههای روستاهای میبد گذشت؛ در پنج سالگی برای آموزش قرآن به مکتب رفتم و به مدت یک سال قرآن را آموختم. بعد وارد دبستان شدم و به علتی ترک تحصیل کردم. مردم روستای ما زیلوبافی میکردند. من هم چندین سال زیلوبافی کردم و بعد تمایل پیدا کردم که وارد حوزۀ علمیه بشوم و دروس حوزوی بخوانم.
* در خانواده کسی دیگر هم بود که حوزۀ علمیه رفته باشد؟
خیر. من اولین نفری بودم که در طایفۀ ما وارد حوزۀ علمیه میشد.
* بنابراین برخورد خانواده دربارۀ تصمیم شما برای تحصیلات حوزوی چگونه بود؟
خانوادۀ ما خانوادهای مذهبی بود و از این جهت مشکلی نداشت. اما آن زمان و قبل از انقلاب، محیطی که ما در آن زندگی میکردیم، محیطی روستایی بود و نظرشان این بود که بچهها باید کار کنند و همین که سواد خواندن و نوشتن دارند کافیست و اصلا نیازی به تحصیلات بالاتر نیست. برای همین تمایلی نداشتند که درس بخوانیم و سال چهارم یا پنجم ابتدایی بودم که پدرم سر موضوع خیلی سادهای من را از مدرسه بیرون آورد. برای تحصیلات حوزوی هم اگر میخواستم ابتدائاً به پدر و مادرم بگویم که تصمیم دارم کار را رها کنم و به حوزۀ علمیه بروم نمیگذاشتند. بنابراین من آهستهآهسته به صورت پارهوقت و نیمهوقت و بعدها به طور کامل وارد حوزه شدم.
* از چه زمانی متوجه علاقمندیتان به حوزۀ ادبیات و شعر شدید و نخستین شعری که سرودید متعلق به چه زمانی است؟
به نظر من خود ادبیات و مسائلی که بهویژه در ادبیات فارسی مطرح میشود امریست که در انسانها ریشۀ فطری دارد؛ خصوصاً ادبیات فارسی و مسائلی که در آن مطرح میشود با فطرت انسانی سر و کار دارد. طبیعی است که هر انسان فارسی زبانی به ادبیات و شعر فارسی علاقمند باشد. علاقمندی من هم به حوزۀ ادبیات از زمان کودکی بود. اما سرودن شعر را از 19 سالگی شروع کردم و اولین شعری که سرودم، سرودی بود بر وزن سرود شهید مطهری که آن روزها از تلویزیون پخش میشد.
* ممکن است آن را بخوانید؟
بله. شهید بهشتی 7 تیرماه 60 به شهادت رسید. این شعر تقریباً مربوط میشود به 15 مرداد همان سال: «ای بهشتی/ شهید شکیبا/ عارف حق/ خطیب شکرخا ... ». بعدها این سرود را به یکی از مسوولین امور تربیتی آموزش و پرورش در اوایل انقلاب نشان دادم. ایشان این سرود را که دید گفت خوب است و با هم رفتیم پیش شاعری در میبد تا شعر را ببیند. اسم آن شاعر «رمضانعلی گلدون» بود که در یکی از روستاهای میبد سکونت داشت و آن روزها برای جنگ، شهدا و امام شعر میگفت و خیلی گمنام زندگی میکرد. ارتباط من با این شاعر برقرار شد و این باعث شد که من شعر را رها نکنم. چون با ایشان مرتبط بودم و هر شعری که میگفتم به او نشان میدادم و او اصطلاح میکرد و دربارهاش بحث میکردیم.
* بنابراین ایشان استاد اصلی شما بودند؟
به اعتقاد من ادبیات و شعر استاد ندارد. ولی به هر حال وجود چنین افرادی باعث می شود که شاعر، شعر را رها نکند؛ این مهم است! یعنی آموزشش خیلی مهم نیست. چون آدم خیلی کارها را انجام میدهد و بعد رها میکند.
* در روزهای انقلاب شما حدوداً 16 سال داشتید؛ آن روزها کجا بودید و چه میکردید؟
آن زمان در استان یزد و شهرستان میبد، فعالیتهای انقلابی در حد شرکت در تظاهرات و راهپیمایی بود. ما هم همین کار را میکردیم؛ آیتالله اعرافی - پدر آقای اعرافی که این روزها رییس جامعهالمصطفا و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است – به عنوان بزرگ و روحانی اصلی میبد در کنار ما حضور داشتند. من بعدها کتابی دربارۀ ایشان نوشتم به نام «پارسای کبیر» که خاطراتشان را جمعآوری کردم. مقام معظم رهبری هم در پیامی که برای درگذشت ایشان دادند، وجود آیتالله اعرافی در انقلاب را از برگهای نادر کتاب انقلاب معرفی کردند. ایشان قبل از انقلاب شمشیر به دست میگرفت و نماز جمعه میخواند. در آبادی ما شبها راهپیمایی و جلسه برگزار میشد. جلسات خوبی بود که جوانهای دانشجو و غیر دانشجو دور هم جمع میشدیم و مطالعه میکردیم. کتابهایی مثل کتابهای شهید مطهری میخواندیم و راجع به آنها بحث میکردیم.
* تا چه اندازه با جریانهای ادبی و سبکهای شعری شاعران پس از انقلاب موافقید؟
هر چند سال، سبک، موج و جریان شعری تازهای نمود پیدا میکند و بعد کمکم به نحوی کمرنگ میشود. موفق بودن یا نبودنشان را باید گذر زمان قضاوت کند. در این چند سال، عمدتا جریانهایی که پشتوانۀ اندیشهای قوی دارند ماندگارترند. اما جریانهایی که مثل موج میآیند و میروند و اندیشۀ قوی ندارند ماندگار نیستند؛ هرچند ممکن است زمانی گسترش پیدا کنند و همه به آنها توجه کنند و خیلی شاعران مقلد آن سبک بشوند، اما ماندگار نخواهند بود. اندیشۀ قوی داشتن، یکی از علتهای ماندگاری جریانهای ادبی و سبکهای شعری است و چون ما تاکنون چنین چیزی نداشتیم، این جریانها آمدهاند و رفتهاند اما باقی نماندهاند.
* شما در حوزۀ شعر آیینی فعالیتهای قابل توجهی داشتید؛ به اعتقاد شما اصلیترین مولفهها برای سرودن یک شعر آیینی چیست؟
این سوال، سوال مفصلی است و جواب مفصلی میخواهد؛ اما اجمالاً عرض میکنم که در بحث آسیبشناسی شعرهای آیینی معمولا چند تا نکته را ذکر میکنند؛ برای سرودن شعر آیینی اولین چیزی که لازم است این است که انسان با موضوع کاملا آشنا باشد. مثلا اگر میخواهد برای معصومین شعر بگوید اول باید آن معصوم را بشناسد و مطالعۀ عمیق، دقیق و گستردهای دربارۀ شخصیت آن بزرگوار داشتهباشد. این باعث میشود که از سطحیگرایی در این موضوع پرهیز شود. خیلی از دوستان جوان ما که شعر آیینی میگویند، بیشتر عاطفی و حسی کار میکنند، در حالیکه اندیشۀ شعر آیینی باید اندیشهای قوی و عمیقی باشد. نکتۀ دیگر نوآوری در شعر آیینی است؛ عمدتا وقتی شعرهای آیینی را میخوانیم، میبینیم شعرها به نحوی تقلید و کپیبرداری از یکدیگر است. شما اگر چندتا شعر آیینی مطالعه کنید، کأنّه تمام شعرهای آیینی را مطالعه کردهاید و احساس میکنید با مطالعۀ شعرهای دیگر، چیز جدیدی به دست نمیآورید. بنابراین مطالعۀ خیلی عمیق و گسترده دربارۀ توحید و موضوعات آیینی، ضمن نوآوریهای فرمی، شکلی، زبانی و امثال آنها و کشفهای جدید در سرودن شعر آیینی توصیه میشود.
* روحانی بودن شما چه تاثیری روی شعرهای شما داشته است؟
طبیعی است که حوزۀ علمیه و دایرۀ مطالعات ما مقداری در شعرهای ما تاثیرگذار است؛ نوع علومی که ما در حوزه با آنها سر و کار داریم بیشتر علوم انسانی، خصوصا فلسفه، عرفان و تفسیر است. طبیعتا اینها و حتی اصطلاحات، واژهها و کلماتی که ما در حوزه به کار میبریم، روی عنصر اندیشه شعر و بافت زبانی آن تاثیر میگذارد. مثلا اگر کتاب «شواهد رومی» ملاصدرا را باز کنید، عناوین و سرفصلهایی دارد که شاعرانه است و کسی که با اینها حتی در حد سطحی سر و کار داشته باشد، زبان، عاطفه و تخیل شعرش از آن تاثیر میگیرد.
* لطفاً به عنوان یکی از شاعران معاصر که الگوی ادبیات عرفانی هستید، این حوزه از ادبیات را تعریف کنید.
ادبیات عرفانی یعنی ادبیاتی که محورش خداوند متعال باشد و عشق به خدا و محبت و معرفت خدا. حالا هر شاخهای که مرتبط با این موضوع باشد، شاخهای از ادبیات عرفانیست. اگر میبینیم که از پیشینۀ شعر فارسی عمدتا به عنوان پیشینۀ عرفانی یاد میشود، به این خاطر است که محور خدا و توحید بوده؛ بهخصوص در سبک عراقی به هر زبان و شیوهای که سخن میگفتند به این نکته برمیگشته. هر شعر و ادبیاتی که محورش توحید، خدا و اسما و صفات پروردگار باشد، ادبیات عرفانیست.
* با این حال ما در سالهای اخیر خیلی به شعرها و ادبیات عرفانی و توحیدی بر نمیخوریم. هرچه هست بیشتر ادبیات آیینی است.
بله. چندروز پیش ما دومین کنگرۀ شعر توحیدی را در میبد برگزار کردیم. اولین کنگرۀ شعر توحیدی دو سال پیش برگزار شد. ما کنگرههای بسیاری مثل کنگرههای علوی، نبوی، رضوی، مهدوی، فاطمی و ... داریم، که به جا هست و باعث شده شعر آیینی در کشور ما بهویژه بین جوانها رشد پیدا کند؛ اگرچه خیلی اندیشۀ شعری جوانهای ما قوی نیست. به همین حادثۀ عاشورا در شعر دقت کنید؛ زاویۀ دیدی که شاعران پیش از انقلاب در سالها و قرنهای پیش داشتهاند، محدود است. اما در این دو سه دهه که کنگرههای شعر عاشورایی برگزار شد انصافا کارهایی که جوانها کردند خیلی فوقالعاده است و با شعرهای گذشته قابل مقایسه نیست؛ هم به لحاظ کشفهای جدید، هم زاویۀ دید و نوع نگاهی که به حادثه عاشورا داشتند. اما در توحید جای این اتفاق خالیست.
* آیا حضور در کنگرهها و جشنوارههای شعر کمکی به رشد شعری شاعران ما میکند؟
تا حدی. اگه زیاد شود خیر. زمانی بود که کنگره نداشتیم یا کنگرهها کم بودند و فضای شعر راکد بود. همین که جشنوارهها و کنگرهها و فراخوانها به وجود آمد، به رونق شعر کمک کرد. اما بیش از حد بودن آن - که امروز دچارش شدهایم و کنگرههای موازی فراوانی برگزار میشود – مضر است و شاعران ما به سمت کنگرهای شعر گفتن میروند. این برای شعر مضر است و ما داریم آثار نامطلوبش را میبینیم. نه افراط در برگزاری این همایشها، جشنواره ها، سوگواره ها و کنگره ها خوب است، نه به کلی رکود و تعطیل کردنشان.
* شما در ابتدای صحبتها به این نکته اشاره کردید که استاد در ادبیات و شعر معنایی ندارد. بدین ترتیب حضور در انجمنها و جلسات شعر را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما در صنعت و خیلی کارهای دیگر استاد داریم و شاگرد باید کنار دست استاد، کار یاد بگیرد تا ورزیده شود. در هنر اما اینگونه نیست. چون هنر کاری فردی است. البته اساتید، جلسات، انجمنها و امثال اینها میتوانند به رفع اشکال بپردازند و به پر و بال گرفتن نوآموز کمک کنند. اما کار اصلی مال خود اوست. لذا میبینیم که کسانی در فضاهایی بودهاند و خیلی با استاد متعارف سر و کار نداشتهاند، اما رشد خوبی کردهاند یا کسانی سالها در انجمنها شرکت کردهاند و با اساتید گوناگون سر و کار داشتهاند، اما به جایی نرسیدند. به این خاطر که کار هنر به ویژه شعر آموزشی نیست و فرد باید خودش راه را بشناسد و بهتنهایی ادامه بدهد. استاد و انجمنهای شعر میتواند مقداری کار را تراش بدهد و رفع اشکال کند. اما هنر، کاری فردیست.