گوشی ات را بگیر محبوبه! بشکن این لحظههای دوری را
با صدایت بریز در خانه عطر گلهای گرم سوری را
آن سوی آبها و خشکیها، آن سوی قارههای دلتنگی
نشود ابر و مه فرا گیرد آن دو چشم خوش بلوری را
بچهها هر سه حالشان خوب است گرم بازی و شادی و درساند
مشق دارند و یاد میگیرند شیوه دوری و صبوری را
گرچه اینجا هوا مساعد نیست نگرانت و لی نمیخواهم
تو که میدانی این کویر کجاست؟! دیدهای روزگار شوری را
دل من هر چقدر بیتاب است، سفرت هر چقدر طولانی است،
دارم از جان و دل به شیرینی تاب این تلخی ضروری را
گوشیات را بگیر محبوبه! لمس کن، بو بکش، ببین، بشنو!
در نفسهای گرم این خانه عشقت این شوکت حضوری را