شهرستان ادب: مجید اسطیری به بهانه انتشار رمان نوجوان اژدهای دماوند با نویسنده کتاب، خانم معصومه میرابوطالبی گفتوگو کرده است.این گفتوگو را بخوانید
با یک سؤال خیلی کلی شروع میکنم:
* چه شد که تصمیم گرفتید رمانی در ژانر فانتزی برای نوجوانان خلق کنید؟
ـ من همیشه دغدغۀ کار نوجوان داشتم. در رمان قبلیم از باغها به بعد هم شخصیت اصلی، یک نوجوان است. این مرحلۀ بلوغ و این مرحلۀ گذار در نوجوانان برای من از همه جهت جالب است. ولی اینکه چرا فانتزی...، جوابش هم کمی فانتزی است. من هفتـهشتساله که بودم یک بشقابپرنده دیدم. و از آن موقع به چیزهایی فکر میکردم که بودند و من میدیدم و بقیه نمیدیدند. همۀ اینها برای خلق فانتزی بیاثر نبود.
اما نمیتوانم از تأثیر اسطورهخوانی و تحقیقاتم در ادبیات عامه هم نگویم که آنها شاید بیشترین تأثیر را داشتند.
* بشقابپرنده را در کتاب دیدید یا در آسمان؟!
ـ در آسمان.
* تجربۀ عجیب و جالبی است. اجمالاً میتوانید برایمان تعریف کنید؟
ـ آسمان بچگی ما پر از ستاره بود. آسمان کویر و توی تاریکی، یک دریا ستاره هر شب میریخت بالای سرمان. روی پشت بام میخوابیدیم. من نصف شب بیدار شدم و دیدم وسط همۀ آن ستارهها بشقابپرندهای گرد و نقرهای دارد میرود و چراغهای دورش چشمک میزند.
* خیلی اتفاقاً جالب است؛
چون در رمان اژدهای دماوند «طبیعت» حضور بسیار پررنگی دارد و با «اسطوره» پیوند میخورد.
ـ امیدوارم چیزی از طبیعت برای نسلهای بعد باقی بماند.
حفظ محیط زیست، شعار خیلی خوبی است، حتی میشود گفت به یک جور پز روشنفکری تبدیل شده است. ولی من دوست دارم طبیعت و حتی جغرافیا همانطوری که برای خودم جالباند، در کارهایم حضور داشته باشند.
* بله. یکی از درونمایههای رمان شما اندوه و دریغ از دست رفتن طبیعت است و حتی میشود گفت یکی از مهمترین انگیزههای پیشبرد داستان همین است. این انگیزه، ناخودآگاه وارد اثر شده یا از پیش طراحی شده؟
ـ ناخودآگاه نبود. چون چندین بار طرح رمان و بافتی که قرار بود در مناطق مختلف داشته باشد را بازبینی و ویرایش کردم. نگرانیهای هر بخش، سوختن جنگل، آلودگیهای زیستمحیطی و از بین رفتن سفرههای آب زیرزمینی، از پیش طراحی شده بود.
* از طرف دیگر یکی از بهترین قسمتهای اثر که با واقعیت پیوند میخورد همین دغدغههای زیستمحیطی بود. چون نوجوان بعد از بستن کتاب دیگر نه دیوها را میبیند و نه اژیدهاک را، اما از بین رفتن سفرههای آب زیرزمینی را میفهمد و میبیند که جنگلها دارند نابود میشوند. من از این بابت خیلی از این اثر لذت بردم. اما به نظرم رسید این انگیزهها میتوانند در مرکزیت رمان قرار بگیرند. الآن انگار کمی در حاشیه هستند.
ـ خیلی موافق نیستم. گلدرشت شدن این نگاهها خواننده را دلزده میکند. حتی ممکن است خواننده، اثر را پس بزند. شاید یکی از خوانندههای این کتاب اینبار که به شمال سفر کند با دیدن یکی از این کیسههای پلاستیکی که در طبیعت رها شده، بگوید سفیدهای نمیر و یاد دیوهای مازندران بیفتد. بعد یاد گریهها و جنگها و ناراحتیهایشان هم بیفتد. فکر میکنم در همین حد هم تأثیر خوبی داشته داستان.
* عدۀ زیادی از نویسندگان فانتزی پیش از این، جزء مخاطبان پروپا قرص ادبیات فانتزی بودهاند آیا شما هم جزء این دسته نویسندگان هستید؟
ـ بله. من در وهلۀ اول یکی از طرفداران این ژانر هستم. البته این ژانر زیرشاخههای گوناگونی دارد که یکیش علمیـتخیلی است. کتابهای علمیـتخیلی از نوجوانی، جزء کتابهای موردعلاقۀ من بودند و نمیتوانم نام ژول ورن را نیاورم، هرچند ژول ورن را نمیشود فانتزینویس به حساب آورد اما وقتی من و همنسلانم دستمان به خیلی از کتابها نمیرسید، ژول ورن میخواندیم. بعدتر با سیاس لوییس و تالکین آشنا شدم که خب فانتزی آنها فانتزی ناب بود. البته رمان غیر فانتزی هم زیاد خواندهام. یادم میآید به بهانۀ درس خواندن برای کنکور به کتابخانۀ آیتالله مرعشی نجفی میرفتیم و من آنجا رمان میخواندم؛ کنت مونت کریستو، سه تفنگدار، لالۀ سیاه، جنگوصلح و ... .
چون به اسطوره اشاره کردید به این نکته اشاره کنم که فانتزی دور از اسطوره نیست.
* از نویسندگان فانتزی یا اصلاً اثری در ژانرهای دیگر مثلاً اجتماعی خلق نکردهاند، یا حتی اصلاًً مخاطب ادبیات جهان نیستند. انگار در یک فضای بسته، فقط تولید میکنند برای یک مخاطب خاص. شما چنین وضعیتی را صحیح میدانید؟
ـ نمیدانم میشود اصلاً ادبیات را در فضای بسته خلق کرد. هر متنی وامدار متنهای پیش از خود است که اگر چنین نباشد خالی از تجربههایی است که بسیار نویسندگان کردهاند. درست است که مخاطبین ژانرها مخاطبینی هستند آشنا با مشخصههای ژانر اما در همین ژانر فانتزی هم تجریبات جدید و نویی میشود که نویسندۀ این ژانر با نادیده گرفتن آنها خودش را از روند روبهرشد این فضای داستانی، عقب نگه میدارد.
* این اتفاق خوبی بود که شما به عنوان نویسندۀ حرفهای وارد فضای این ژانر شدید و یک رمان خلق کردید. اما مسئله این است که همین الآن تعداد زیادی نویسنده در کشور داریم که دارند رمان فانتزی مینویسند و آثارشان در فضای مجازی، مخاطب دارد. اما نویسندگان کشور هیچکدام اینها را نمیشناسند. من و شما اسمشان را هم نشنیدهایم! بگذریم.
از بازخوردهایی که مخاطبان نوجوان رمان «اژدهای دماوند» به شما دادهاند بفرمایید.
ـ نویسندگان فضای مجازی در حال تجربۀ عجیبی هستند. نه تنها ژانر فانتزی بلکه داستانهای عاشقانۀ زیادی هم در فضای مجازی در حال نگارش است و در دسترس مخاطبین خودش. این شکل از نوشتن و عرضه، فقط مختص ژانر فانتزی نیست و البته که ژانر فانتزی هم در این فضا در حال نوشته شدن و خوانده شدن است.
جالبترین بازخوردی که داشتم بازخوردی بود که یک پدر برایم تعریف کرد. گفت دخترش چند صفحه از کتاب را میخواند، کتاب را میبندد و دوباره چند ساعت بعد بقیهاش را میخواند. گفت وقتی ازش پرسیدم چرا اینطوری کتاب را میخوانی گفته نمیخواهم کتاب، زود تمام شود.
بازخوردهای زیادی گرفتم. بچهها راضی بودند از سیر داستانی و یکی از دوستان نویسنده که خوانده بود میگفت در یک نشست، رمانت را تمام کردم. خودم هم سعی داشتم رمان در هیچ صحنهای از نفس نیفتد. به مخاطب نوجوانی فکر میکردم که کلی کتاب هیجانانگیز خوانده و حالا اژدهای دماوند دستش است و من باید امتحان خودم را پس بدهم.
* بله واقعاً رمان از «تعلیق» زیادی برخوردار بود. حوادث فراوانی پشت سر هم میآمدند که نمیگذاشتند کار، کسلکننده شود. اما سؤالی که دارم این است که مهمترین تفاوتهای منطق حوادث در رمان فانتزی و غیر از آن چیست؟
ـ خب این به همان تعریف فانتزی و جهانش برمیگردد. جهان فانتزی نظاممند است و از قانون خودش پیروی میکند، منتها قانونی که نویسنده وضع کرده است. جهان فراتری یا جهان برساخته در رمان فانتزی، جهانی است کاملاً تخیلی. جهانی که نویسنده، آفریدگار آن است و تمام قوانینش را وضع میکند اما باید قانون خودش را تا انتها رعایت کند. نمیتواند هرجا که دلش خواست بنا به فضای داستان چیزی را تغییر دهد.
رمان غیر فانتزی هم منطق و قانون خودش را دارد اما لزوماً قوانینش برساخته نیستند.
* قبول دارید که سیر باشتاب حوادث در اثر شما، کشف قوانین پیرنگ را کمی دشوار میکند؟ ممکن است مخاطب فکر کند که چندان قانونی بر منطق حوادث حکمفرمایی نمیکند! نظر شما چیست؟ آیا بچهها این منطق را بهتر از بزرگسالان در مییابند؟ مثلاً این که چرا گرسنگی بچهدیو، بهانۀ رهایی پارسا میشود. یا این که چرا پریها با تقلید صدای دیگران میخواهند پارسا را گول بزنند.
ـ خب این هم نقدی است. من این رو در بازخوردهایی که از کار گرفتم، ندیدم ولی میتواند وارد باشد. درمورد پری، جایی که سیاگالش پارسا را با خودش به قلعۀ پریها میبرد، زمینهسازی کافی برای شخصیت پریها را دارد. آنجا نشان میدهد که پریها چطوری رفتار میکنند و ظاهرشان پوششی است بر خباثتشان.
* به نظرتان ممکن است روزی رمان فانتزی ایرانی با عناصر اسطورههای ایرانی و الگوی داستانی ایرانی نوشته شود و جای الگوهای خارجی را بگیرد؟ با توجه به همین غنای فوقالعاده ای که ما در آثار کلاسیکمان داریم؟
ـ حتماً که آثاری نوشته خواهد شد که از اسطورهها، عجایبنامهها و افسانههای ما استفاده کند. ولی این را در نظر داشته باشید که خیلی از اسطورهها با اینکه شکلهای مختلفی دارند اما در تمام فرهنگها از جمله ایرانی و اروپایی و آسیای شرقی و ... ساختار مشترکی دارند؛ مثل روئینتنی، یا همین شکست دادن نیروی اهرمینی با گرزی خاص، یا حضور دیوها و غولها، چاههایی که به سرزمینهای افسانهای راه دارند و ... . پس با اینکه استفاده از اسطورههای ایرانی کمک شایانی میکند، هم به نویسنده و هم به خواننده، از اسطورهها و وفانتزی غیر ایرانی هم به دور نیست.
* بنمایههای ترس در اثر شما فراوان هستند. آیا بیم این وجود ندارد که یک نوجوان نتواند از این مرحلۀ ترس به مرحله تهور قهرمانی عبور کند؟
ـ خودم به عنوان نویسنده، فکر نمیکنم ترسی که در اثر وجود دارد تا این میزان بر خواننده اثر بگذارد. اگر چه به عنوان نقد به اثر میتواند این موضوع درست باشد.
* و به عنوان آخرین سؤال: در کنار پارسا که شخصیت قهرمان داستان است یک خلبان هم حضور دارد. در ظاهر، پیرنگ داستان چندان نیازی به حضور این خلبان ندارد. چه چیزی باعث شد شما یک بزرگسال را در وضعیت زخمی و نیازمند کمک در کنار قهرمان نوجوان بگذارید؟
ـ من به خلبان در طرح داستانم نیاز دارم. پارسا به دنبال فریدون است و از اول ایمان دارد که خودش نمیتواند کاری از پیش ببرد و فریدون باید با گرز گاو سر اژیدهاک را نابود کند. اما در پایان داستان، پارسا تنها میماند و کاری که فریدون بزرگسال باید انجام میداد، بر گردن خودش ماند. خلبان از کمک بچهها بهره میبرد و در نهایت، وظیفه خود را نمیتواند انجام بدهد.
* تشکر از این که وقت گذاشتید.
ـ خواهش میکنم.