غزلی از محمدرضا ترکی
باز امشب تنش گدازان است
21 آبان 1391
16:36 |
0 نظر

|
امتیاز:
4.75 با 4 رای
باز امشب تنش گدازان است
نفسش مثل کوره سوزان است
در تنش گرچه کوچک است و نحیف
دردهایی بزرگ پنهان است
قصه می گویم و نمی خوابد
خواب از چشم او گریزان است
باز تا صبح گریه خواهم کرد
باز هم تا به صبح نالان است
امشب این حرفهای تکراری
قصۀ یک دل پریشان است
دخترم! بی نگاه معصومت
زندگی سخت و مرگ آسان است
ناله بس کن ببند چشمت را
بر جهانی که نابسامان است
بر جهانی که عشق در تحریم
کینه اما در آن فراوان است
از گلویش به ظلم می گیرند
هر کسی را که لقمه ای نان است
جسم زار تو یا دل اینها
بیشتر مستحق درمان است؟!
قصه اش را شنیده ای صدبار
این جهان گرگ تیزدندان است
گرگهای درنده معصوم اند
پیش انسان که گرگ انسان است!
در حاشیه:
بنیاد بیماریهای خاص چندی پیش با ارسال نامه ای به دبیرکل سازمان ملل از اینکه تحریمهای اقتصادی ظالمانۀ مدعیان حقوق بشر که در عمل شامل دارو و تجهیزات پزشکی و مواد اولیۀ داروها هم می شود بر مشکلات بیماران ایرانی مخصوصا هزاران کودک مبتلا به بیماریهای خاص بیفزاید ابراز نگرانی کرده بود.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.