موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از پرستو علی‌عسگرنجاد

چرا و چطور صدسال تنهایی را بخوانیم؟

28 فروردین 1397 19:49 | 5 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.04 با 103 رای
چرا و چطور صدسال تنهایی را بخوانیم؟

شهرستان ادب: در سال‌روز درگذشت گابریل گارسیا مارکز و در تازه‌ترین مطلب پرونده پرتره مارکز سایت شهرستان ادب، یادداشتی می‌خوانید از پرستو علی‌عسگرنجاد درباره اثر گران‌سنگ این نویسنده یعنی رمان «صدسال تنهایی»:


صدسال تنها با عمو گابو 

چندسال پیش، همشهری جوان به سیاق همان گزارش‌های دسته‌بندی‌شدۀ خودش، مطلبی چاپ کرده بود با عنوان «چطور مارکز بخوانیم تا صدسال تنهایی را بفهمیم». آن یادداشت مفصل، مطلب شسته‌رفته و کاملی بود برای کسانی که می‌خواهند همۀ آثار مارکز را بخوانند و بفهمند و خلاصه یک مارکزشناس حرفه‌ای شوند. پس اگر دنبال چنین مطلبی می‌گردید، این یادداشت به درد شما نخواهد خورد؛ چون این‌جا قرار است صرفاً و البته خیلی موشکافانه‌تر و دقیق‌تر، از صدسال تنهایی حرف بزنیم؛ اما اگر شما هم از خیل کسانی هستید که همواره آرزوی خواندن «رمان‌ترین رمان تاریخ» در دلتان بوده، درست آمده‌اید. بروید بند بعد!

صبر کنید! صدسال تنهایی رمانی نیست که هرکسی بتواند آن را بخواند. بی‌شمارند کسانی که بارها دلشان خواسته آن را تا انتها بخوانند، اما از پس کتاب برنیامده‌اند و آن را نیمه‌کاره رها کرده‌اند. اگر عضو یکی از این سه‌دسته‌ هستید، باز هم بهتر است هم این یادداشت را رها کنید و هم قید خواندن این شاهکار را بزنید:

- به‌تازگی پا به دنیای کتاب‌خوان‌ها گذاشته‌اید و تعداد کتاب‌هایی که تا به حال خوانده‌اید بیشتر از انگشتان دودست نیست.

- کتاب‌خوان هستید، اما رمان‌خوان نیستید و بیشتر با داستان کوتاه سروکله زده‌اید.

- کتاب‌خوان رمان‌خوان هستید، اما هم با اسامی خارجی مشکل دارید و هم از ادبیات اسپانیایی‌کلمبیایی خوشتان نمی‌آید (دقت کنید که هردو شرط باید صادق باشد).

حالا که از هفت‌خوان رد شده‌اید و مطمئنید می‌خواهید این کتاب را بخوانید، به ادامۀ مطلب توجه کنید.

گابریل گارسیا مارکز، نویسندۀ بزرگ کلمبیایی که در سال 1982 جایزۀ نوبل را به‌خاطر نوشتن صدسال تنهایی از آن خود کرد، به عقیدۀ بسیاری، مبدع و پایه‌گذار سبک «رئالیسم جادویی» در ادبیات است. این «ایسم» را به‌شکل خلاصه می‌توان این‌طور معرفی کرد: سبکی در داستان که اتفاقات همه در دنیای واقعی رخ می‌دهند و شخصیت‌ها در واقعیت با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کنند، اما روابط علت و معلولی در آن برقرار نیست یا به بیان بهتر، داستان از روابط علّی و معلولی خودش تبعیت می‌کند. یعنی ممکن است شما با عقل سلیمتان یک‌جا نشسته و مشغول مطالعۀ کتابی در سبک رئالیسم جادویی باشید که در آن همه‌چیز کاملاً طبیعی و منطبق با واقعیت است، اما ناگهان بدون هیچ مقدمه‌ای یک اتفاق خارق‌العاده که اصلاً هم پشتوانۀ منطقی ندارد و با آن عقل سلیم مذکور نمی‌خواند، در داستان رخ دهد. نویسنده هم اصلاً به روی خودش نیاورد که قیافۀ شما مثل علامت سؤال شده و به داستان‌گویی خودش ادامه دهد. شما هم مجبور شوید شانه‌ای بالا بیندازید و بگویید: «این‌جوریه دیگه، چکارش می‌شه کرد؟» و خواندن را از سر بگیرید. این اولین چیزی است که هنگام در دست گرفتن صدسال تنهایی باید به آن توجه کنید. باید حواستان باشد در این رمان قرار است با حوادث خارق‌العاده روبه‌رو شوید.

صدسال تنهایی که تا امروز بیش از 30میلیون نسخه از آن در دنیا فروخته شده، رمانی است که زندگی شش‌نسل متوالی از یک خانواده به نام «بوئندیا» را شرح می‌دهد. این خانواده در دهکده‌ای خیالی به‌نام «ماکوندو» زندگی می‌کنند که گرچه بسیاری از ویژگی‌های کلمبیا، محل تولد خالقش را دارد، اما درواقع محل تولد رئالیسم جادویی است. یعنی در خود ماکوندو اتفاقات عجیب و غریب زیادی رخ می‌دهند که خیلی‌هایشان ارتباط تنگاتنگی با موز دارند! چون اقتصاد این دهکده با حضور شرکت‌های موز گره خورده. در رأس خانوادۀ بوئندیا، اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا حضور دارند، اما آن‌ها شخصیت اصلی کتاب نیستند. شخصیت اول کتاب، سرهنگ آئورلیانو بوئندیا، فرزند دوم آن‌هاست که قرار است در طول کتاب، با ماجراهای زندگی او و حضورش در جنگ و داستان‌های عشقی و تولد و مرگ فرزندانش تا لحظۀ مرگ خودش همراه شویم.

مشکل اصلی از همین‌جا آغاز می‌شود. از آن‌جایی که تمام اسامی این کتاب به زبان اسپانیایی هستند، تلفظ آن‌ها برای خوانندۀ فارسی‌زبان مشکل است و ممکن است در طول داستان شخصیت‌ها و اسم‌ها را با هم قاطی کند. حالا فکر کنید ما با شش نسل یک خانوادۀ اسپانیایی طرفیم که تمام فرزندان پسر در آن، نام پدر خود را دارند! این یعنی شما یک دوجین آئورلیانو بوئندیا دارید که باید هرکدام را دنبال کنید تا از آخر و عاقبتش سردربیاورید. به همین‌خاطر، برای فهمیدن این کتاب و کلافه نشدن از فراموش کردن نام‌ها و داستان‌ها، لازم است برای خودتان یک شجره‌نامه درست کنید. بهتر است در دوصفحۀ اول کتاب یک برگۀ سفید بزرگ بچسبانید و اسم‌های جدید را با خلاصه‌ای از ماجرایشان در آن یادداشت کنید تا هروقت گیج و کلافه شدید، به آن رجوع کنید. البته این شجره‌نامه را در چاپ‌های قبلی کتاب که انتشارات امیرکبیر زحمتش را کشیده بود، می‌توانید پیدا کنید.

شاید از خودتان بپرسید با این وضع، چرا من باید به خودم زحمت خواندن این کتاب را بدهم؟ چرا نویسنده این‌قدر خواننده‌اش را آزار داده که بدون نت‌برداری و رسم شجره‌نامه قادر به فهم کتابش نباشد؟ این‌جاست که باید از دریچه‌ای دیگر به رئالیسم جادویی نگاه کنید. فکر کنید یک نویسنده باید چقدر هنرمند باشد که یک اتفاق کاملاً غیرطبیعی را در دل یک ماجرای کاملاً واقعی به‌گونه‌ای جا بدهد که هیچ اشکالی به داستانش وارد نشود و خواننده بتواند منطق بی‌منطق او را بپذیرد و داستانش را دنبال کند. سراسر صدسال تنهایی پر است از اتفاقات جادویی و محیرالعقول که نحوۀ پرداخت و روایت آن‌ها شما را شگفت‌زده خواهد کرد. مثلاً وقتی مورچه‌ها نوزاد سرهنگ را می‌خورند یا وقتی یکی از شخصیت‌ها ناگهان به آسمان می‌رود، شما کلافه نمی‌شوید، بلکه کیف می‌کنید و نمی‌توانید کتاب را زمین بگذارید. قدرت قلم عمو گابو در شخصیت‌پردازی و فضاسازی در صدسال تنهایی به اوج خودش رسیده؛ به‌گونه‌ای که همۀ آن‌ها که این کتاب را خوانده‌اند، در سراسر دنیا تصور مشابهی از ماکوندو دارند؛ تا آن‌جا که در تمام در و دیوارها و کافه‌ها و رستوران‌های کلمبیا، نام ماکوندو دیده می‌شود.

مسئلۀ بعدی، محتوا و معنای کتاب است. صدسال تنهایی بیش از هرچیز، راوی جنگ و ابعاد مختلف چهرۀ آن است. خود سرهنگ، شخصیتی فاقد عشق، نفرت، خشم و ترس است و خواننده در مواجهه با او احساس می‌کند مارکز درصدد بوده از سرهنگ سمبلی برای مواجهه‌ای تمام‌عیار با جنگ بسازد. سرهنگ در هر برخورد با زنان پشت جبهه، از هرکدام آن‌ها صاحب فرزندی نامشروع می‌شود. کشیشی بر پیشانی تمام این پسران، با خاکستر صلیبی کشیده و تمام آن‌ها از همان نقطۀ صلیب مورد اصابت گلوله قرار می‌گیرند یا به‌طرز عجیبی کشته می‌شوند. برای خوانندۀ مسلمان، این ولنگاری‌های جنسی سرهنگ، بسیار ناخوشایند است. این یادداشت هم درصدد نیست این ناخوشایندی را کتمان کند، اما وقتی به این کتاب در بافت فرهنگی‌مذهبی که نویسنده‌اش از آن برخاسته نگاه می‌کنیم، راحت‌تر می‌توانیم با این موضوع کنار بیاییم. اصلاً خیلی‌ها معتقدند سرهنگ در هرجا که حضور دارد، تخم جنگ را می‌پراکند و همه را به کام مرگ می‌فرستد؛ هرچند که خود بارها از دام مرگ می‌رهد و به هیچ اعدام و جوخۀ تیربارانی تن نمی‌دهد تا پایان ماجرا که تسلیم مرگ می‌شود. جدا از این ماجرا، نحوۀ نگرش مارکز به جنگ در این اثر جاودانه‌اش به‌واقع تحسین‌برانگیز است. در عین حال، او شمایل کاملی از روابط پیچیدۀ انسان‌های رنج‌دیده از جنگ و خشم را با قلم توانایش توصیف کرده که نمی‌توان از لذت مواجه شدن با آن چشم پوشید.

صدسال تنهایی در مقایسه با دیگر آثار این غول بزرگ ادبیات، از پنج‌ستارۀ دشواری و پیچیدگی، به‌راحتی چهارستاره را از آن خود می‌کند. این یعنی نگران نباشید، هنوز هم آثار پیچیده‌تری با فهم دشوارتر از مارکز وجود دارد که در صدر آن‌ها، «پاییز پدرسالار» می‌درخشد! اما آن‌ها که لذت کشف و تأمل را در رمان می‌شناسند، می‌دانند که به‌راحتی نمی‌توان به عقیدۀ بسیاری از خیر این بزرگ‌ترین رمان تاریخ گذشت.

در پایان بهتر است یادآوری کنیم از میان انبوه ترجمه‌های موجود از این کتاب، تنها ترجمۀ «کاوه میرعباسی» در نشر «کتاب‌سرای نیک» و «کیومرث پارسای» در نشر «آریابان» از اسپانیایی به فارسی برگردانده شده‌اند و باقی، از زبان اصلی ترجمه نشده‌اند؛ اما نمی‌توان از ویژگی‌های چشمگیر ترجمۀ خوب «بهمن فرزانه» در «انتشارات امیرکبیر» چشم پوشید. بنابراین اگر قلم و کاغذ را آماده کرده‌اید و می‌خواهید به‌ سراغ این کتاب بروید، دنبال ترجمه‌های خوب بگردید که لااقل در طول کتاب، علاوه بر نویسنده، با مترجم هم دست به گریبان نشوید!

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • چرا و چطور صدسال تنهایی را بخوانیم؟
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: