به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
و پيمان برادریات
با جبل نور
چون آيههای جهاد
محكم
تو آن راز رشيدی
كه روزي ُفرات
بر َلبَت آورد
و ساعتي بعد
در باران ُمتواتر پولاد
ُبريده ُبريده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خيمهگاه
در ميان نهاد
و انتظار، در بُهت كودكانۀ حَرَم
طولانی شد
تو آن راز رشيدی
كه روزي ُفرات
بر َلبَت آورد
و كنار درك تو
كوه از كمر شكست.
( سيدحسن حسيني، گنجشك و جبرييل، صص 35 و36)
بدون شك، شما هم از خواندن اين شعر احساس غروري حماسي ميكنيد. واژه به واژة اين شعر عاشورايي در جان ما لذتي آميخته با حماسه و سربلندي ميريزد. بيان محكم و فاخر شاعر، مضمون بكر و با طراوت، واژگان نجيب و غيرتمند و محتواي برگرفته از آموزههاي اصيل ديني به اين شعرعاشورايي شرافتي ميبخشد كه هر انساني از خواندن آن – به سهم خود – حظِ معنوي ميبرد.
نكتۀ ديگر اين است كه شعر تا حدود بسيار زيادي از شخصيت شيعي شاعر آن رمزگشايي ميكند. در پشت واژگان زلال و آسماني اين شعر، ما سيماي پرصلابت شاعري را به نظاره مينشينيم كه بر بال كلماتي اهورايي عروج ميكند و كربلا را از وراي حجابهاي ظلماني و نوراني – با چشم دل – به تماشا مينشيند. شاعري راستقامت و سربلند كه شورهزار جانش تشنة «لبيك» به نداي «هل ِمن ناصرِ يَنصُرنيْ» سرور و سالار شهيدان كربلاست تا به بركت اين لبيك، كويرستان جانش را بهارستان رستگاري كند و فردا «بر آستان جانان» گلبانگ سربلندي سر دهد.
در اين سرودۀ عاشورايي، واژهها دست روح ما را ميگيرند و در سماعي حماسي و سرخ به آسمان اشراق ميبرند. نجابت و اصالت واژهها در اين شعر به حدي است كه ما با هيچ يك از واژگان شعر احساس ناآشنايي و بيگانگي نميكنيم. همۀ واژهها در اين مينياتور عاشورايي، مَحرَمان خلوت انس و مُقربان آستان حضرت كريماند. شرط راهيابي ما نيز به اين حلقه، اهليَت و مَحرميّت است:
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
واژهها در اين شعر – همچون ياران امام حسين(ع) – خود را براي جهادي شگفت آماده كردهاند. وارستگي و مناعت طبع را در سيماي اين واژههاي اهورايي به خوبي ميتوان ديد. واژهها در اين سپيد سرودۀ عاشورايي، به سينهسرخاني مهاجر ميمانند كه از غربت زمين كوچيده و به بيكرانگي آسمان دل سپردهاند. اين واژهها از عاشورا نميگويند، بلكه عاشورا را شهود ميكنند و در بطن حماسۀ عاشورا متولد ميشوند. اگر چشم بر سيماي اين واژهها بدوزي خواهي ديد كه همچون جنگاوراني بيباك و ثابتقدم، اذن ورود به ميدان ميطلبند و شهادت را لحظهشماری ميكنند.
اگر «راز رشيد» را يكبار ديگر با تأمل و دقت بيشتري بخوانيد و به چينش واژگان آن دقت كنيد، به خوبي درخواهيد يافت كه قرابت اين شعر با حماسة عاشورا بيش از آن چيزي است كه تاكنون تصور ميكرديد. براي مثال چينش واژگان اين شعر آن چنان است كه هر واژهاي به درستي در جاي خود قرار گرفته و امكان پس و پيش كردن حتي يك واژة اين شعر وجود ندارد. و اين درست به آرايش رزمي و صحنهآرايي هوشمندانه و هنرمندانة لشكر كوچك امام حسين(ع) در دشت كربلا ميماند. گويا شاعر در اين شعر، واژهها را آمادۀ جنگيدن و نبردي تن به تن با لشكريان ُكفر كرده كه در چينش هندسي آنها چنين دقت قابل تحسيني به كار برده است!
نكتۀ شگفت ديگر اينكه اگر واژگان شعر را بشماريد، رازي ديگر از اسرار سر به مُهر اين شعر بر شما آشكار ميشود. تعداد واژگان به كار رفته در اين شعر (با احتساب «واو»هاي عطف به 74 واژه ميرسد، يعني چيزي نزديك به عدد شهداي كربلا! گويا «سيّد» خود نيز به اين راز پي برده بود كه در واپسين روزهاي عمرش وصيت كرد كه اين صلۀ آسماني – مجموعهشعر گنجشك و جبرئيل - را در غربت خاك همنشين او سازند. به هر روي بايد گفت كه علت تشخص و برجستگي اين شعر عاشورايي اين است كه اين شعر از جنس خاك نيست و در آسمانها ريشه دارد. درخشندگي و آيينگي اين شعر به حدي است كه آن را از ديگر سرودههاي عاشورايي، چندين و چند پله بالاتر مينشاند و همرديف سرودههايي همچون دوازدهبند محتشم كاشاني و «خط خون» گرمارودي قرار ميدهد. بدون شك مُهر تأييد «روح القدس» بر پيشاني نجيب اين شعر خورده كه آن را اينچنين دوستداشتني و ارجمند كرده است.
اميد آنكه به بركت اين شعر، شاعر شيعي و فرهيختۀ آن نيز در روز جزا صلۀ خود را از دست مبارك حضرتش دريافت كند و مورد شفاعت آن امام هُمام قرار گيرد. انشاءالله.
رضا اسماعیلی