موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

عاشقانه‌ای از حمیدرضا برقعی

29 اردیبهشت 1397 14:45 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.59 با 17 رای
عاشقانه‌ای از حمیدرضا برقعی

گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد
ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد

در تیر رس من گره انداخت به ابرو
آهسته کمان و سپر از دست من افتاد

بی‌دغدغه، بی‌هیچ نبردی، دلم آرام
در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد

می‌خواستم از او بگریزم دلم اما
این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد

لرزید دلم مثل همان روز که چشمم
در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد

در گیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی‌تان از دهن افتاد!


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • عاشقانه‌ای از حمیدرضا برقعی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: