عاشقانهای از کاظم بهمنی
29 اردیبهشت 1397
14:48 |
0 نظر
|
امتیاز:
3.17 با 6 رای
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هيچ نذري عهده دارِ وصل نيست
يك زمان پيشامدی بودم كه امكان داشتم
ماجراهايی كه با من زير باران داشتی
شعر اگر می شد قريب پنج ديوان داشتم
بعد تو بيش از همه فكرم به اين مشغول بود
من چه چيزی كمتر از آن نارفيقان داشتم
ساده از "من بی تو می ميرم" گذشتی خوبِ من
من به اين يك جمله خود سخت ايمان داشتم
لحظه تشييع من از دور بويت می رسيد
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.