عاشقانهای از واقف لاهوری
29 اردیبهشت 1397
15:19 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.5 با 2 رای
غارت نمودهای همه را، عقل و دین همه
غارتگران برند ولیکن نه این همه
سرمایهدار ناز تویی، دلبران گدا
خرمن از آن توست، بتان خوشهچین همه
گفتی کدام عشوهٔ من دلنشین توست
ای گشته عشوههای توام دلنشین همه
آسوده نیستم ز کمان ابروان دمی
هستند بهر یک دل ما در کمین همه
ای ماه پیش از این تو همه مهر بودهای
اکنون چه شد که مهر تو گردید کین همه؟
کی لالهها به روی تو از رنگ دم زنند
دارند داغ بندگیات بر جبین همه
تو پادشاه حسنی و خوبان نوشتهاند
خط غلامیات به خط عنبرین همه
واقف چه زندگی است که از درد دوریات
انفاس من شده نفس واپسین همه
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.