از روی مِهر با منِ دلخسته یار شو پاییزِ کوچههای دلم را بهار شو
ای مانده در نهانِ درختان و آفتاب! چون غم میانِ سینهٔ من ماندگار شو
پایانِ التهاب، شروعِ نگاهِ توست من یک کویر تشنگیام، جویبار شو
در دوزخی که معصیتِ بودن آفرید آرامش ِبهشتیِ یک چشمهسار شو
کِی بی حضورِ آینهها میتوان شکُفت؟ ای دل! تو روبروی من آیینهدار شو
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز