در شهر یکی نیست چو چشمان تو خونریز من شهر نشابورم و تو لشکر چنگیز
ای اشک توام باده و چشم تو پیاله از زلف تو سرشارم و از چشم تو لبریز
پرهیزگران را چه نیازیست به توبه یا توبهگران را چه نیازیست به پرهیز
هر روز یکی خشت میافتد به سر ما ای سقف ترک خورده، به یک باره فرو ریز
ای آینهٔ "لست علیهم بمسیطر" دریاب مرا، حضرت شمسالحق تبریز!
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز