شهرستان ادب: فرارسیدن سالروز رحلت جانگداز پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی (صل الله علیه و آله و سلم) را به شما همراهان گرامی تسلیت میگوییم. پیش از این در سایت شهرستان ادب سه شعر در سوگ پیامبر منتشر شده بود:
«آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست» (استاد غلامرضا سازگار)
«هستی، همیشه شام غریبان است» (علیمحمد مودب)
«فصلی برای غربتِ خیرالانام» (حسن صنوبری)
حال ستونِ شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از جناب آقای «رضا اسماعیلی» در سوگ پیامبر (ص) بهروز میکنیم:
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده جامه سیه کرد و ناگهان گم شد
ستاره خون شد و از چشم آسمان افتاد
فلک ز جلوه فرو ماند و کهکشان گم شد
به باغ سبز فلک، مهر و ماه پژمردند
زمین به سر زد و لبخند آسمان گم شد
دوباره شب شد و در ازدحام تاریکی
صدای روشن خورشید مهربان گم شد
پس از تو، پرسش رفتن بدون پاسخ ماند
به ذهن جاده، تکاپوی کاروان گم شد
بهار، صید خزان گشت و باغ گل پژمرد
شبی که خندهی شیرین باغبان گم شد
ترانه از لب معصوم « یاکریم» افتاد
نسیم معجزهی گل، ز بوستان گم شد
شکست قلب صبـور فرشتگان از غم
شبی که قبلهی توحید عاشقان گم شد
رسید حضرت روحالامین و بر سر زد
کشید صیحه ز دل، گفت : بوی جان گم شد
نشست بغض خدا در گلوی ابراهیم
شبی که کعبهی جان، قبلهی جهان گم شد
غرور کعبه از این داغ ناگهان پاشید
نماز و قبله و سجاده و اذان گم شد
ستارهای بدرخشید و ...، تسلیت ای عشق!
ز چشم زخم شب فتنه، ناگهان گم شد
به عزم وصف تو دل تا که از میان برخاست
قلـم به واژه فرو رفت و ناگهان گم شد
به هفت شهر جمال تو ای دلیل عشق!
شبیه حضـرت عطار، میتوان گم شد
به زیر تیغ غمت، در گلوی مجنونم
ز شوق وصل تو، فریاد «الامان» گم شد
از آن دمی که دلم خوشنشین داغت شد
به مرگ خنده زد و از غم جهان گم شد