شهرستان ادب: دومین مطلب پرونده تخصصی شعر رضوی را اختصاص میدهیم به یادداشتی از علی داودی با عنوان روز هشتم هفته، با نگاهی به یک کتاب شعر سپید؛ "هفته اگر هشت روز بود" سرود مجید سعدآبادی :
همه ما از حرم امام رضا(ع) خاطره داریم از اولین سفر زیارتی. دنیای نور و تازگی و فراوانی که در آن همه چیز تازه و تمیز و زیبا به شدت زیباست. دل ما همه چیز میخواهد. رویای کودکی که هرگز بزرگ نمیشود. حرم جایی ست که میتوانیم به راحتی گریه کنیم مثل کودک. مریضیها درمان و فقر و فلاکت رفع میشود حداقل جایی هست که بتوان بی هراس و خجالت از دیگری حرف زد. حرم آرمانشهر همه ما کوره دهی هاست. همین خاطر ابدی ما از حرم ذهنیت ما را از حضرت شکل میدهد ذهنیتی که در فرهنگ ما جابجا بازتاب دارد در هنر در شعر. به ویژه شعر که نسبت خاصی با وجود آن حضرت دارد چرا که از جمله اصحاب وی شاعری ست به نام دعبل! که حضرت بسیار اغراق آمیز او را مورد لطف قرار داده. شعر مذهبی که امروزه جریانی فراگیر و قدرتمندست سابقه ای به قدمت پیدایش دین اسلام دارد در همه ادوار دیباچه دیوان شعرا مزین به مدح و منقب و مراثی اهلبیت بوده منتها کمتر مجموعه ای مخصوص برای ایشان سروده شده مگر منظومه هایی که داستان زندگی ایشان را به نگاهی عرفانی یا حماسی یا روضه روایت کرده است. اما به نوع مصطلح امروز شاعر آیینی نداشتیم. تخصصی شدن امور و توانمندی اهل ادب زمینه تجربه ویژه را فراهم آورده و جمعی صرفا در این زمینه می سرایند. از این میان، بخشی هم شعرهایی با صبغه رضوی ست که علیرغم آن سابقه طولانی جریان جوانی ست . قصد نقد و آسیب شناسی نیست لکن این اشاره مقدماتی ضرورت دارد که در شعر آیینی جای تعریف انسان و جهان و آموزه ها و تعالیم شهروندی آن عالم جان، همیشه خالی بوده و هست. حال آنکه بهترین مجال برای ایده پردازی جهان آرمانی، شعرهای مذهبی ست چرا که خطاب و درباره اولیا دین سروده میشود اولیایی که رسالتشان نجات انسان و راهنمایی ست. طبعا شعر مرتبط با ایشان نیز میتواند انعکاس آرمان نجات انسان باشد. شعر امروز نوعا درگیر موضوع به معنای پلان سینمایی آن هستند لذا به توصیف بسنده میشود نه واکافی و تحلیل. اما اگر حضور شعر، حاصل حضور واقعی شاعر و ناشی از تجربه باشد نگاه و سخن تازه خود را خواهد داشت . امید می رود این موج جدید چند دهه اخیر که متفاوت از گونه های محافل سنتی شکل گرفته، تا افقهای جدیدی بگشاید و مانع یکنواختی شعرها شود. در شعر رضوی به نسبت مثلا شعر عاشورایی شاعر در تنگناست چرا که آنجا محوری بودن شعار کل یوم عاشورا شعر را معادل زندگی روزمره قرار داده لذا عموم جریانات بشری از این معبر و معیار تعبیر میشوند همچنین آگاهی مردم از واقعه بیشتر است شخصیتهای مختلفی مطرحاند و بازخوانی های مختلف دارد اما در شعر رضوی تنوع اندک ست همه چیز ضرفا حول یک شخص گرد آمده ست. که واسطه آشنایی و ارتباط ما با ایشان همین نمادهای آهو و کبوتر و گنبد و ضریح ست. این عناصر تکراری نشانه اند برای ما که از امام جز حرم نمیدانیم زبان توسط همین نشانه ها شکل میگیرد. هر شعری که بگوییم ناگزیر در حرم هستیم که خانه حضرت است در ثانی معنا با همین کلمات ساخته میشود. شاعر با همین عناصر معنا میسازد به حکم آنکه «یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت» میکوشد تا در ناگزیری اشتغال به ظواهر، مضمونی جدید کشف کند چنانکه مجید سعدآبادی در کتاب هفته اگر هشت روز بود آورده: چه کسی میداند در وردی حرم چند قفل دارد و کلید طلای آن چند دور در قفل می چرخد؟ چرا در حیاط صحن درخت نمیکارند ... من به همه اینها فکر کرده ام جز به خودم ص 48 حتی اگر گاهی شعر صرفا، ویترینی باشد برای چینش همین عناصر: بادبان سبز بالا می رود و من میدانم با وجود این هم ماهی در صحن دریا همین جا به دنیا خواهد آمد ص 17 همین خود، تداعیگر معنا و نگاه است. اگرچه از منظری می توان بر آن خرده گرفت که تصنعی ست: ..... 19 با این حال در بافت این کتاب قابل درکست کما اینکه بسیاری از شعرهای مذهبی صرفا در یک زمینه خاص تیدیل به شعر میشوند و از منطق نثر فاصله میگیرند: اینجا در صف منتظران هزاران نفر شفا گرفتند و من هنوز آخرین نفرم ص 23 اما مساله این کتاب چیز دیگریست و وجه امتیاز آن؛ نسبت تجربه و شعرست. نسبتی که انسان نو با شعر نو دارد یعنی دریافت شخصی و عدم تقلید: یا رضا آن که زل زده به باجه اشیا گمشده دزدی ست که آمده کودکی اش را پیدا کند ص 31 بخش اول کتاب به نوعی شعر حرم است. چنان که اگر شاعر از حرم بیرون بیاید حرفی ندارد چرا که شعر مصداق دیگری جز وابستگی به فضای بیرونی حرم ندارد: ایستاده ام مقابل کفشداری و مردم از کنارم عبور میکنند شبیه تخته سنگی که در مسیر رودخانه به فکر فرو رفته ص 42 اینها شعر زائر و زیارتست نه شعر امام رضا. لذا به ابعاد مختلف وجود امام رضا(ع) از قبیل مبارزه و علم و سیاست و حتی غربت نمی پردازد. بلکه کلان روایت زیارت است از همان شعر آغازین که از لابلای خواب بیدار میشود و راهی زیارت میشود از پله های مسافرخانه مرحله به مرحله پیش می رود گزارشی آلبومی از تماشا و دیدار همه چیزست با تلاش و تعصب کوشیده تا در هر چیز بهانه ای شاعرانه بیابد و در آن فضای بسته انصافا هم یافته هایی دارد: در آغوش اتوبوسهای زیادی خواب رفته ام ص 10 اما در بخش دیگری از شعرها شاعر از ظواهر میگذرد زیارت و ارادتش درونی و شخصی میشود اینجا وجهی خاص از امام متجلی میشود: رافت! امامی آنقدر نزدیک که خارج از حرم در زندگی و قبر و قیامت هم حاضرست: اگر روزی ناگهان سیل دستها تکه چوبی به اتاقم آورد چگونه به این اهالی مرده به دوش بگویم مرا غرق کنند ص62 و: دیگر بزرگ شده ام و می توانم در برزخ دنبال پدربزرگم بگردم 57 با این امام حرفهایی شخصی داریم و درخواست شخصی میدهیم: نامش را رضا خواهم گذاشت اگر پسر باشد 61 و دنیایی میبینیم متفاوت: چشمهایش چقدر تاریخی بودند شبیه دیواری ویران شده در عهد عتیق که باز گشته تا دوباره در جای خودش بایستد 30 و گاه نوعی هنجار گریزی و عرف ستیزی که از منظر قرائت رسمی ابدا خوب نیست: زنی نذر کرده تا سگش را پیدا کند چه بسا درد او بزرگتر از درد من باشد 49 اما همین قددرت دیگرگونه دیدن و بیان امتیاز این کتابست. وی حتی در شعرهایی در راستای قرائت عمومی هم نگاه خود را دارد: زنی که به حرمت صاحبخانه چادر سر کرده بود ... ... لطفا کسی نگاه نکند زنی آمده خدا حافظی کند با آینه های شکسته پشست سرش 51 حاصل تماشای خوب حرم و پیوند آن با زندگی شاعر نفوذ به عمق وجود و هستی شاعرست: مرگ زندگی یک جفت تا به تا به کفشداری می سپارم وقت برگشت تنها یکی را پس خواهم گرفت 40 همچنین تاویل مفاهیم برای خودمان که نسبت ما با پدیده ها را روشن و فرهنگ سازی میکند: پیرزن طوری به گریه می نشست که هم ولایتی ها به چشمانش چشمه رضا می گفتند 28 اگرچه برخی شعرها تصویر و ثبت یک موقعیت اند نه تمرکز بر اندیشه ای خاص: از عالم و آدم دلگیرم اما اشکی از چشمانم جاری نمیشود 26 اما دقت و جستجوی شاعر گاهی منجر به ثبت یک حادثه ویژه مثل شعر برای انفجار در حرم می شود: دو تا چشم از ماقبل تاریخ برایم مانده با موهای سفید ... دهانم به اجبار تاریخ... سکه ها در جیب صاحبان تاریخی ... تمبرها .. همه چیز به لرزه افتاد بود همه چیز جز اعتقاداتم 58 کشفهایی هم هست که زبان قدرت بیان آنها را نداشته لذا شاعر ناچار از حشو به توضیح شعر پرداخته: در عجبم از این همه ... 61 شعرهایی خیال انگیز که انگار آزاد آزاد سروده شده و کمتر اشاره ای به موضوع دارد... ص 18 یا بعضا شعرهایی فانتزی مثل مضمون پردازی با شماره کفشداری و شعرهایی مبهم که حاصل شخصی شدن بیش از است 44 اینهمه صمیمیت و سادگی و آزادی شعر برمیگردد به حس و حال ما در حرم همان پناه مهربان و دست نوازش او که بر سر ما میکشد و آهوانه می نوازدمان و شاید این برای ما ایرانی هاست فقط! و بسیار سخن که میتوان گفت و گفت اما بگذریم و شعرها را بخوانیم . نهایت اینکه کتاب "هفته اگر هشت روز داشت" تلاشی ست قابل تقدیر. چرا که علاوه بر اختصاص به شعر رضوی داشتن از جهت شعر نو بودن نیز فضل تقدم دارد. این کتاب حرکت بدون سرمشقی بوده لذا خود الگوی جریان شعرنو رضوی خواهد بود.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز