شهرستان ادب: شهرت استاد نیما یوشیج به نوآوری و شعر نو، شاید باعث شده بسیاری از شعرهای زیبای این شاعر بزرگ در قالبهای کهن اطلاع چندانی نداشته باشند. نیما یوشیج، جدا از سرایش در قالبهایی مثل نیمایی یا چارپاره، در اکثر قالبهای اصطلاحا کلاسیک مثل قصیده، قطعه، غزل و رباعی شعرهای بسیاری زیبایی داردو پیش از این در سایت شهرستان ادب بعضی از این شعرها -در قالبهایی مثل قصیده- را منتشر کرده بودیم. امروز به مناسبت زادروز این شاعر بزرگ و در تازهترین مطلب پرونده تخصصی «شعر نیمایی» شما را به خواندن گزیدهای از بهترین رباعیهای پدر شعر نو دعوت میکنیم:
1
از شعرم خلقی بههم انگیختهام
خوب و بدشان بههم درآمیختهام
خود گوشه گرفتهام تماشا را کآب
در خوابگه مورچگان ریختهام
2
میلت سوی دوستان نهاده است چرا؟
مهرت همه با بدان زیاده است چرا؟
گویی که: ندارد سخنم گیرایی
پس بر سر هر زبان فتاده است چرا؟
3
خطی ست بر این دایره مانده نگون
تا پای از این دایره منهی بیرون
صدعلت و معلول بههم داری اگر
افسون فریب است و فریب افسون
4
حاصل ز هر آنچه حاصل من هستی
من مایل تو تو مایل من هستی
هر نقش که می نهم به دل در آنی
دانستمت اکنون که دل من هستی
5
ایام شد و غبار ایام بماند
رفت از بر و در گوشم از او نام بماند
از جمله رسیدهها که دست من چید
هیهات که نورسیدهای خام بماند
6
گفتم رخ تو گفت به گل میماند
گفتم لب تو گفت به مل میماند
گفتم قد من گفت به پیش گل و مل
ز اینسان که خم آورده به پل میماند
7
یک چند به گیر و دار بگذشت مرا
یک چند در انتظار بگذشت مرا
باقی همه صرف حسرت روی تو شد
بنگر به چه روزگار بگذشت مرا
8
میمیرد صد بار پس مرگ تنم
میگرید باز تنم در کفنم
زان رو که دگر روی تو نتوانم دید
ای مهوش من، ای وطنم، ای وطنم
9
آتشزدهام، مرا نمیگیرد خواب
دریاصفتم، ز من نمیکاهد آب
خاکِ درِ دوستم، گَرَم باد بَرد
هردم سوی اوستم، خدایا دریاب!
10
آن کس که نه با علی دل خویش بباخت
چیزی نشناخت، گر چه بس چیز شناخت
گر ساخت دلم به هر بدی، لیک دلم
با آن که به لب بد علی داشت، نساخت
معرفی و انتخاب از: حسن صنوبری