شهرستان ادب: ستون شعر سایت شهرستان ادب را با شعری از کتاب «دلم دهلی است» سرودهی جناب آقای «عزیز مهدی» تازه میکنیم:
غروبِ جمعهی تهران که تعطیلاند دُکّانها، کِی از وابستگی وا میشود دل در خیابانها؟ نبستم چشم و دل عمری به روی صورتِ خوبان به دنبالِ غزالی، چشم میدوزم به مژگانها دلم پوسید بی یاری... نسیمی نیست؛ عیّاری نچرخید آسیابِ عشق، با افسونِ توفانها نگاهم دست شُست از حسرت و گفتم وضو دارم چراغی بود و آن را نیز کُشتم در شبستانها شفق، عکسیست از آفاقِ جانِ حیرتایجادم نمیگنجند در اوهامِ گُلدانها، گلستانها پس از این، دوست دارم دوست را چون جان و جانم اوست خوشا حالِ پریشان و خوشا حالِ پریشانها زغالی تَفته شد دل، در نِیِستانی که من باشم سماعِ اینجهانی، باد، مُفتِ چنگِ قلیانها!
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز