موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
غزلی قدیمی از محمدرضا طهماسبی برای عموخلیل

پیوسته می‌خندید اگر چه غم، پای سکوتش پای می‌کوبید

23 آذر 1391 06:25 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.5 با 2 رای
پیوسته می‌خندید اگر چه غم، پای سکوتش پای می‌کوبید

در رویش دل‌ها شناور بود، بر قایقی از جنس مروارید
پیوسته می‌خندید اگر چه غم، پای سکوتش پای می‌کوبید

بوشهر، دیّر، بندر عبّاس، تهران، شلمچه، حضرت عبّاس
از دست، ایثار، از عَلَم می‌گفت، از عشق، ایمان، زندگی، امّید

در شعر او می‌رفت و می‌آمد، پروانه‌ای با بالی از آتش
از باغ او گُل‌های زرد آواز سر درنیاوردند بی‌تردید

بر دوش نخلستانی از اندوه می‌آمد و از نور می‌پرسید
در پاسخش لبخند تلخی زد قندیلِ آویزانِ از خورشید

این شمس را تبریز می‌فهمد، این شاخه را پاییز می‌فهمد
بر این درخت تشنه‌ي بی‌تاب، آتش فقط چون ابر می‌بارید

تبعید یا غربت چه می‌گویی؟ بوشهر یا تهران‌؟ کنار تو
فرقی ندارد شور با غربت، فرقی ندارد عشق با تبعید



تا "لا اُحبّ الافلین" گفتیم گِرد خلیلی آتشین‌آواز
بر گوش هر نمرود می‌تازیم‌، ما شاعران نسل مروارید


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • پیوسته می‌خندید اگر چه غم، پای سکوتش پای می‌کوبید
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.