غزلی از دکتر محمدرضا ترکی برای خلیل عمرانی
چشمان شرجی تو به بندر شبیه بود
23 آذر 1391
06:32 |
0 نظر

|
امتیاز:
4.75 با 4 رای
آتش خلیل! بر تو گلستان نمیشود
با مرگ نیز درد تو درمان نمیشود
این عشق آتش است، تو یک جنگل بلوط
جنگل حریف آتش سوزان نمیشود
چشمان شرجی تو به بندر شبیه بود
بندر بدون شرجی و باران نمیشود
این نسل زخمخوردۀ بیتاب شروهخوان
از این جنون و عشق پشیمان نمیشود
باید برای شعر جنون داشت، درد داشت
این شعرها برای کسی نان نمیشود
دمامها اگرچه بکوبند دم به دم
در این عزا تسلی یاران نمیشود
هرچند سر به صخره بکوبند موجها
تسکین جاشوان پریشان نمیشود
از یادمان نرفته غم قیصر و هنوز
از یاد داغ سید و سلمان نمیشود...
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.