موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

سپید

حتی می تواند عاشق شده باشد
چهار شعر سپید از سلمان نظافت

حتی می تواند عاشق شده باشد

27 بهمن 1391 | 11:14

افطار مي كنم/و عطر تو تمام سرم را پر مي كند/مي دانم؛/از نخلستان هاي زخمي/خرما مي چيني/و انتظار شيرين من بيست ساله مي شود
سرفۀ تو  بخشنامه‌های شورای امنیت را  وتو می‌کند
شعری تازه از عبدالحمید انصاری نسب

سرفۀ تو بخشنامه‌های شورای امنیت را وتو می‌کند

09 بهمن 1391 | 14:42
جزر و مد جهان در سینه ی توست/ترکش ها هنوز ترکت نکرده اند/در سینه ات دکل های نفت می سوزد/عباس خاکریز می زند با بولدوزر/یوسف دست تکان می دهد
عاموخلیل! از کُما در آمدی، کجا رفتی؟
شعری از عبدالحمید انصاری نسب برای مرحوم خلیل عمرانی

عاموخلیل! از کُما در آمدی، کجا رفتی؟

24 آذر 1391 | 11:51
دریا هنوز به لهجه ی بندری، صدایت می کند/-عامو خلیل/خَش هُندَی/اصغر، هویّت تو را به خبرگزاری ها گفته :/شانزده ساله ای که از ژ3 کوچکتر بود/وقتی به جبهه رفت/و برگشت تا بلوار آل محمد/نامش را باور کند
شمشیر نداشتند، کلماتی داشتند
شعری از علی داودی به مناسبت دومین سالگرد تأسیس فارسی‌زبانان

شمشیر نداشتند، کلماتی داشتند

23 آذر 1391 | 05:30
شمشیر نداشتند/ کلماتی داشتند که توپخانه ها/ و عقل های ما را از کار می انداخت
«آ» مثل آب نیست مثل آتش است
شعری از سلمان نظافت یزدی برای حادثه پیرانشهر

«آ» مثل آب نیست مثل آتش است

20 آذر 1391 | 12:07

لبخندهاي سوخته ات/دست‌های مذابت/و صورت متلاشي‌ات که زیر خاک می‌رود./خبرت فراموش می‌شود/.../و مرگ درس آخر بود/که زودتر از همة ما زندگان ناچار/یاد گرفتی!
روضه‌خوان‌ها زیادی شلوغش می‌کنند
مداحی مهدی سلحشور با شعری از سید حمیدرضا برقعی

روضه‌خوان‌ها زیادی شلوغش می‌کنند

13 آذر 1391 | 11:42

با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید / رباب، با آب هم قافیه باشد؟ / روضه‌خوان‌ها زیادی شلوغش می‌کنند / حرمله آنقدرها هم که می‌گویند تیرانداز ماهری نبود
قتلگاه؛ برای شهدای عاشورای خونین سال 1390 کابل
شعری از سیدضیاء قاسمی

قتلگاه؛ برای شهدای عاشورای خونین سال 1390 کابل

04 آذر 1391 | 14:12
دستور می‌دهی/ نام شهیدان تازه را/ به هفتاد و دو تن بیفزاید/ و بنویسد/ عشق/ تاریخی خونین دارد
به فصل هايي که مي آيند  بعد از من
سه شعر از بیژن نجدی در 24 آبان سالروز تولدش

به فصل هايي که مي آيند بعد از من

24 آبان 1391 | 11:42
نيمي از سنگها ، صخره ها، کوهستان را گذاشته ام / با دره هايش، پياله هاي شير/ به خاطر پسرم/ نيم دگر کوهستان، وقف باران است.
شعری از بهزاد زرین پور

خرمشهر و تابوت‌های بی در و پیکر

26 مهر 1391 | 14:52
برای برادرم بهروز که کارون تمامش را پس نداد آن وقت ها که دستم به زنگ نمی رسید در می زدم حالا که دستم به زنگ می رسد دیگر دری نمانده است. بر می گردم: یکی دو روز مانده به زنگ های تفریح «برنامه ی کودک» تازه تمام شده و ما...
ما آنچه خواستند نبودیم!
شعری از زنده یاد طاهره صفازاده

ما آنچه خواستند نبودیم!

25 مهر 1391 | 15:54
کاری نکرده ایم/ کاری نکرده ایم که در خور گفتن باشد/ ما خار چشم توطئه بودیم/ ما آنچه خواستند نبودیم!
صفحه 8 از 9ابتدا   قبلی   3  4  5  6  7  [8]  9  بعدی   انتها