شهرستان ادب: در آستانۀ سال نو و در تازهترین مطلب از پروندۀ شعر عاشقانه، با هم بیست شعر کوتاه عاشقانه از شاعران داخل و خارج از ایران را مرور خواهیم کرد. هر یک از این شعرها میتواند پیامک و هدیهای باشد از جانب شما به آنها که دوستشان دارید.
مهدی اخوان ثالث
ما چون دو دریچه، روبروی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینۀ بهشت، امّا... آه
بیش از شب و روزِ تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهست
زیرا یکی از دریچهها بستهست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هرچه کرد او کرد
*
همه گویند که: تو عاشق اویی
گرچه دانم همهکس عاشق اویند
لیک میترسم، یا رب!
نکند راست بگویند؟
بیژن نجدی
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنات روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد
بر چتر آبی تو
و چون تو نماز میخوانی
من خداپرست شدهام...
عمران صلاحی
صدایت را جرعهجرعه مینوشم
مستانه سبز میشوم و شاخ و برگ میدهم
جوانهها دهان میگشایند
و نام تو را میخوانند...
منوچهر آتشی
خانهات سرد است؟
خورشيدی در پاکت میگذارم
و برايت پست میکنم
ستارۀ کوچکی در کلمهای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاريکم...
احمدرضا احمدی
بوسیدمش!
دیگر
هراس نداشتم
جهان پایان یابد.
من از جهان سهمم را گرفته بودم...!
*
تو حتی در هنگام خداحافظی
من را
در راهرو نگاه نمیکردی
میرفتی ...
میرفتی ...
بیژن ارژن
ای کاش رها کند منِ تنها را
اين آهن زنگخوردۀ رسوا را
پيچيده به داس کهنهاي پيچک عشق
ای کاش که باغبان نبيند ما را ...
محمدرضا عبدالملکیان
حالا که رفتهای
پرندهای آمده است
در حوالی همین باغ روبهرو
هیچ نمیخواهد،
فقط میگوید:
کو کو...
جواد محقق
باران بهانه بود
که تو زیر چتر من
تا انتهای کوچه بیایی و دوستی
همچون گلی شکوفه کند بر لبانمان...
علی محمد مودب
به بهار بدهکارم
دست کم یک شعر برای هر شکوفه
به پنجشنبه بدهکارم
دست کم یک شعر برای هر ثانیه
به تو بدهکارم
دست کم یک جان برای هر لبخند
*
از نخستین نگاه نخستین سحرگاه عالم
در نگاه هراسیده هرچه حوّا و آدم
از میان همه دیدنیها و نادیدنیها
آنچه گفتند و دیدند
از شادی و غم
چشم تو
خوشترین رویداد جهان است
لحظه چشمهمچشمی عاشقان است!
حامد محقق
یاد تو
پشت پنجره نشست
مثل یک کبوتر سفید
با صدای در
پر زد و پرید...
سیدعلی میرافضلی
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
بیژن الهی
آه، چرا میباید
من تو را شگفت بدانم
در این جریان
که از شگفت بودن، همه چیزی
عادی مینماید؟
وگرنه تو عادیترین موسمی
که میباید به چار موسم افزود.
و چشمان تو،
راحتترین روزی که میتوان برای زیستن تصمیم گرفت.
محمود درویش
جز انديشيدن
در چين و چروك درياچه
چيز ديگري برايم نمانده است
فردايم را از من بگير و ديروزم را بده
و بگذار با هم بمانيم
و بگذار با هم بمانيم
و بگذار با هم بمانيم...
غاده السمان
به من بیاموز
چگونه عطر
به گل سرخش باز میگردد
تا من به تو بازگردم...
ناظم حکمت
تنهایی چیزهای زیادی به انسان میآموزد
اما
تو نرو!
بگذار من نادان بمانم...
زهیر توکلی
خواهند پذیرفت تو را مفت از تو
بی حاجتِ هیچ کرده و گفت از تو
بی عشقی و وای وای از بی عشقی
عذری که نخواهند پذیرفت از تو
محمدمهدی سیار
شب آمده با تمام تنهایی من
غم آمده همکلام تنهایی من
شب آمده تنهایی تو نامش چیست؟
دلتنگی توست نام تنهایی من