شهرستان ادب: معرفی کتاب «مادرجون چرا اسمم یادت رفته؟!» تازهترین مطلب پروندۀ ادبیات کودک و نوجوان سایت شهرستان ادب است. این معرفی را خانم سیدهزهرا محمدی نگاشته است. شما را به خواندن این مطلب دعوت میکنیم:
«مادرجون چرا اسمم یادت رفته؟!» داستان پرل را میگوید. پرل، دخترکی است که خود را شبیه جزیرهای تنها و بیساکنی میبیند که در گوشهای از این دنیای بزرگ افتاده است:
«گاهی فکر میکنم
که یک جزیرهام
که تنها درخت نارگیلی در آن است
گاهی فکر میکنم
که در حبابی حبس شدهام،
و بیهدف در فضا شناورم.
هرجا که هستم
هیچکس نمیبیندم» (ص۷).
کسی او را نمیبیند برای همین در مدرسه برای خودش یک گروه تک نفره تشکیل داده است.
«کلاسم درست شده است از چند گروه:
گروههای پسرهای فوتبالیست
گروه دخترهای ژیمناستیک
گروه بچههای عضو کتابخانه
گروه بچههای اتوبوس مدرسه
گروه بچههای خشن.
من در گروهی تکنفره هستم!» (ص۸).
از همین کلمههای ابتدایی پرل متوجه میشویم، با شاعری کوچک و غمگین طرف هستیم. شاعری که شعرهایش قافیه ندارد و از معلمش که مدام از او میخواهد شعرهای قافیهدار بگوید، گله میکند. شاعری که مادرجونش آلزایمر گرفته و او را به یاد نمیآورد و غم این موضوع را پیوسته و همهجا به دوش میکشد. پرل دلش میخواهد سریع کلاس و مدرسهاش تمام شود و در گروه سهنفرۀ خانوادگیاش جمع شود، به امید اینکه مادرجونش بالاخره او را بشناسد.
از ویژگیهای کتابخواندن این است که مخاطب خودش را جای قهرمان داستان قرار میدهد؛ با او میخندد، بغض میکند و با شخصیتهای داستان اتفاقاتی را تجربه میکند که شاید او نیز با این تجربههای تلخ و شیرین در عالم واقع دست و پنجه نرم میکند، درنتیجه با او همذاتپنداری میکند یا نه اصلاً فرصت تجربهکردنش را نداشته و با خواندن اثر با قهرمان داستان به این ماجراجوییها میپردازد. داستان زندگی پرل برای مخاطبهای کودک و نوجوانی که عزیزی را از دست دادهاند یا در مدرسه احساس تنهایی میکنند، میتواند سرمشق خوبی باشد. این کتاب برای بزرگسالها هم کتاب خوشخوانی است، بهعلاوه اینکه با خواندن این کتاب دنیای بچههای شبیه پرل که با غمهای متفاوتی همچون غم نبود پدر و اندوه ازدستدادن مادربزرگ درگیر هستند و همچنین بچههایی که همصحبت و دوستی در مدرسه ندارند و معلمهایی که شناختی از وضعیت و روحیات آنها ندارند، را بهتر درک میکنند.
خانم سالی مورفی، نویسندۀ کتاب، در سال ۲۰۰۹ جایزۀ کتاب سال استرالیا را برای این کتاب به خانه برده است.
نشر چشمه، ناشر این اثر، پشت جلد کتاب برای معرفی این اثر نوشته: «داستانی دلنشین و عاطفی دربارۀ عشق و مرگ و شهامتِ حرف دل خود را زدن!» بهترین معرفی که میشود در حق این کتاب محشر نوشت، همین جملۀ ناشر در پشت جلد کتاب است.