شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ صبح نو: بسیار دردناک است که در فقدان علی شاهعلی، از او و کتابش بنویسم، ولیکن به رسم رفاقت و ارادت بر خود واجب دیدم که از مجموعه داستان «گودال اسماعیلی» که اولین کتاب اوست بنویسم. نویسندهای جوان با داستانهایی پخته که نه از سر تفنن که با دغدغه و هوشیاری آجر روی آجر گذاشته و جهان قصههایش را ساخته
گودال اسماعیلی مجموعهای از چهار داستان است که نگاه و منظری جستجوگرایانه به زندگی دارد. در داستانهای علی شاهعلی، انسانی از سر کلافگی، از سر غوطهوری در انبوه افکار و ایّام ناخوشایند، برخاسته و دل به جاده زده برای یافتن و فهمیدن و نهایتا برای آرام شدم. مانند آنچه در داستان «قرار ملاقات» آمده که دختریست از فرزندان شهدا که هرگز پدرش را ندیده، با کولهباری از حسرت و دلتنگی همراه دایی و مادرش پا در سفر نهاده که بشنود که ببیند که آرام شود، نه از هر کسی که از پدر. دختر در سردرگمی پیوند و گسست، با دلتنگیاش محبوس است. شاهعلی با ذکاوت موقعیت را طوری انتخاب نموده که فضای ذهنی و درون شخصیت را نمایان میکند. دختری در یک ماشین، تک و تنها در بیابان و این گونه سفر بیرونی دختر با سفری درونی، او را به مواجهه با خود میکشاند.
جنگ در منظر این کتاب، بسیار لطیف و انسانی و درونی به تصویر کشیده شده است. نویسنده هیچ عجلهای در به نتیجه رساندن ماجرا ندارد و عجولانه با موقعیتش برخورد نمیکند. با صبر و حوصله، گام به گام با شخصیت داستانش همسفر میشود و او را میپردازد؛ این مساله را در داستان زیبای «کوچ» به وضوح میتواند مشاهده نمود. نویسنده در «کوچ» دست به خلق زیبایی میزند. گویی موضوع و مساله، همین است که عروسی از عشایر قرار است به دامادش برسد. ولیکن کمکم نویسنده از هویت داستان پرده بر میدارد و جنگ در میان عشق و دلتنگی جای خودش را باز میکند و در خلال تابلوهای نقاشی دشت و کوه و رود، به منبع تاثیر تبدیل می شود. در داستان «کوچ» نیز نویسنده همه چیز از شخصیت و ماجرا و معنا را در زمین و زمینهی سفر شکل داده. یعنی هم فرم، سفر است و مضمون؛ و این بار کاروان شادی، عروس، خود را به دست جنگ می سپارند.
عروس دلتنگ داستان «کوچ» پای در مسیر وصال مصطفی گذاشته و هر قدم که او به امید و آرزویش نزدیک می شود، گویی یک قدم به جنگ نزدیک شده. «کوچ» یک عاشقانهی جنگی است که با یک حرکت حاشیهای، مخاطب را از سردی و خشونت میدان و خط جنگ دور نگه میدارد و او را با تصاویری نرم و زیبا و صحنههایی زنده به محل و منزل تغییر و آگاهی میبرد. نویسنده فضا و حرکت و مسیر را گام به گام از حاشیه به متن میبرد. گمانه زنیها، مقدمه چینیها و فضاسازیها کمکم همه چیز را به جنگ نزدیک میکند تا جایی که اصلیترین شخصیت ماجرا و زندگیاش متاثر از جنگ میشود.
مساله مواجههی با خود در داستان دیگری از این مجموعه به نام «گودال اسماعیلی» فضا را به پس از جنگ میکشاند. این جا هم جامعه در قالب قطارِ متوقف مانده نمادسازی شده و مسافرهایی از فرهنگ و نسلهای متفاوت در کوپهای که محل تقاطع و برخورد نسلهای جامعه شده ساکت و منتظر نشستهاند تا اینکه پای جنگ به میان میآید. این قطار میرود که مسافرین خود را به گذشتهی خود برساند. سرباز وظیفهای که برای دیدن هم خدمتیاش به منطقهای میرود که مسافر دیگر این کوپه، در زمان جنگ تحمیلی در آن منطقه جنگیده و شاهد شهادت دوستانش بوده و اکنون حس جدا افتادگی از کیفیت احوال گذشته آزارش می دهد. جنگ در این جا نیز افرادی که هر کدام از بستری متفاوت برخاستهاند را کنار هم مینشاند و پیوند میدهد.
داستان پایانی این مجموعه، «سفارش» است. پدری که با دختر کوچکش راهی مشهد و زیارت شدهاند. حضورشان در حرم و مواجه شدن با ممانعت ورود دختر با پدر به داخل حرم، به دلیل رسیدن به سن تکلیف، ضربه ایست معنایی و چالشی است ماجرایی در داستان. پدر که تا لحظاتی قبل دخترش را کوچک و کودک میدیده اکنون با تصویر بیرونی جامعه از دخترش روبه رو میشود و دختر که با امید دعا برای بهبودی مادرش به زیارت آمده پذیرش این اتفاق برایش دشوار است. داستان «سفارش» یک چالش عاطفی دوست داشتنی و زیبا است که پایانی دلنشین و معناگرا زیبایی این داستان را دوچندان نموده است.
مجموعه داستان «گودال اسماعیلی» داستان سفر است، حرکتی از بیرون به درون و نویسنده در هر چهار داستان شخصیتها را در یک مصداق بیرونی از سفر با ماجرایی حرکت میدهد تا به سفر درونی دست یابد. سفر در این کتاب، شخصیتها را با خودشان، خود گذشتهشان یا خود اکنونشان مواجه میکند. ویژگی بارز این مجموعه داستان که حجم عمدهای از آن با جنگ در آمیخته است، لطافت و نرمی بیان است. جنگ را از از منظر حسرت و دلتنگی و انتظار محبوب به تماشا نشستن حُسن ادبیاتی است که علی شاهعلی در این کتاب خلق نموده است.
یادش گرامی و روح بلندش قرین رحمت و آرامش حضرت حق.