بادی وزید و دشت سترون درست شد
شمشیر و جغرافیا | شعری از محمدکاظم کاظمی
22 اردیبهشت 1398
13:58 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 6 رای
شهرستان ادب: گاهگاهی بهانههای سیاسی باعث شدهاند که ما بر پیوندمان با برادران و خواهران افغانستانی تأکید بیشتری داشته باشیم. اینروزها نیز شاهد همدلی هموطنان خود با عزیزان افغانستانی هستیم. به این بهانه، شعری میخوانیم از «محمدکاظم کاظمی»، شاعر بزرگی که بر گردن بسیاری از شاعران ایرانی، حق معلمی دارد. این شعر از کتاب «شمشیر و جغرافیا» سرودۀ این شاعر گرامی، انتخاب شده است.
بادی وزید و دشت سترون درست شد
طاقی شکست و سنگ فلاخن درست شد
شمشیر روی نقشۀ جغرافیا دوید
اینسان برای ما و تو میهن درست شد
یعنی که از مصالح دیوار دیگران
یک خاکریز بین تو و من درست شد
بین تمام مردم دنیا گل و چمن
بین من و تو آتش و آهن درست شد
یکسو من ایستادم و گویی خدا شدم
یکسو تو ایستادی و دشمن درست شد
یکسو تو ایستادی و گویی خدا شدی
یکسو من ایستادم و دشمن درست شد
یکسو همه سپهبد و ارتشبد آمدند
یکسو همه دگرمن و تورَن درست شد
آن طاقهای گنبدی لاجوردگون
اینگونه شد که سنگ فلاخن درست شد
آن حوضهای کاشی گلدار باستان
چاهی به پیشگاه تهمتن درست شد
آن حلههای بافته از تار و پود جان
بندی که مینشست به گردن درست شد
آن لوحهای گچبری رو به آفتاب
سنگی به قبر مردم غزنین و فاریاب
سنگی به قبر مردم کدکن درست شد
سازی بزن که دیر زمانی است نغمهها
در دستگاه ما و تو شیون درست شد
دستی بده که ـ گرچه به دنیا امید نیست ـ
شاید پلی برای رسیدن، درست شد
شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان
با کاروان حلّه بیاید به سیستان
وقت وصال یار دبستانی آمده است
بویی عجیب میرسد از جوی مولیان
سیمرغ سالخورده گشوده است بال و پر
«بر گِردِ او به هر سر شاخی پرندگان»
ما شاخههای توأم سیبیم و دور نیست
باری دگر شکوفه بیاریم توأمان
با هم رها کنیم دو تا سیب سرخ را
در حوضهای کاشی گلدار باستان
بر نقشههای کهنه، خطی تازه میکشیم
از کوچههای قونیه تا دشت خاوران
تیر و کمان به دست من و توست، هموطن
لفظ دری بیاور و بگذار در کمان
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.