موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم آزاده جهان‌احمدی

از کفر من تا دین تو* | نقد و بررسی کتاب «وضعیت بی‌عاری» اثر حامد جلالی

03 تیر 1398 12:08 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.68 با 25 رای
از کفر من تا دین تو* | نقد و بررسی کتاب «وضعیت بی‌عاری» اثر حامد جلالی

شهرستان ادب به نقل از خبرگزاری مهر: رمان «وضعیت بی‌عاری» نوشتۀ حامد جلالی در جغرافیای خوزستان از بازۀ زمانی پیش از انقلاب اسلامی تا شروع جنگ تحمیلی روایت می‌شود. این رمان حکایت‌گر تقابل است؛ روایت دوگانگی و استیصال انسان در میانۀ تقابل.

نویسندۀ این رمان به سراغ اقلیتی دینی از هموطنانمان رفته است که در حاشیۀ کارون در خوزستان ساکن هستند. صابئین مندائی که اهالی خوزستان به آنها صُبّی می‌گویند.

این رمان داستان عشق دو جوان است با دو دین متفاوت. دختری مسلمان به نام حلیمه و پسری صابئی به نام رام. خود این علاقه با این تفاوت سوژۀ جدیدی در ادبیات داستانی نیست، لکن نحوۀ پرداخت به این موضوع مهم است و انتخاب صابئین با همۀ مختصاتی که دینشان دارد برای حضور در بخش مهمی از داستان.

حلیمه و رام میانۀ عشق و اعتقاد ایستاده‌اند. این داستان تقابل عقل و عشق است. هرچند کفۀ این تقابلِ درونی در رام سنگین‌تر از حلیمه است، اما به‌هرحال هر دوی آنها، به‌ویژه در اوایل داستان، با احساس گناه شدیدی دست و پنجه نرم می‌کنند. در نظام دینی هر دو، دیگری طرد شده است. در نتیجه وجه احساسی مشترک در رام و حلیمه آشفتگی ناشی از طردشدگی و منع از ازدواجشان است.

فصل‌های رمان کوتاه هستند و در ابتدای هر فصل نام راوی قرار گرفته است تا خواننده بداند که هر شخصیتی از چه منظر و نقشی به ماجرا نگاه می‌کند و کجای این قصه قرار گرفته است. در کنار این هر راوی تکیه‌کلام‌ها، ادبیات و اصطلاحات خودش را دارد که به شخصیت‌پردازی و باورپذیری داستان یاری رسانده است.

تعدد راویان به شکست خطی زمان و روایت کمک کرده است. در کنار این موضوع با رفت‌وبرگشت‌های زمانی مواجه هستیم. این موضوع می‌تواند به گم شدن روایت اصلی کمک کند، اما راویان و خرده‌روایت‌ها هرکدام در یک پلات کلی در خدمت کل رمان قرار می‌گیرند و انسجام کار از دست نمی‌رود.

تعدد راویان کارکرد دیگری هم دارد؛ آدم‌ها گاهی در دام توهم نظر و برداشت دیگران نسبت به خودشان می‌افتند. نمایش این برداشت‌های خطا به همین شیوه امکان‌پذیر است و اتفاقاً همین ماجرا هم طنز ظریفی را در داستان ایجاد کرده است.

در این جا باید به حضور قدرتمند لهجه اشاره کنم؛ لهجۀ جنوبی در این رمان به‌سان یک شخصیت مستقل به درک فضا و جغرافیای خوزستان کمک شایانی کرده است. علاوه بر این به عنوان یک جنوبی باید اذعان کنم که نویسنده، لهجۀ ساکنین خوزستانی را بسیار درست روایت کرده است.

اتفاقات سیاسی ایران در عصر حاضر، مانند انقلاب و جنگ تحمیلی، دستاویز نویسندگان بسیاری بوده است و هرکسی هم از ظن خود یار شده و بسیار روایت شبیه و غیرشبیه از آدم‌ها و نگاهشان به آن ماجراها در ادبیات داستانی خلق شده است. اما موضوع این است که قاعدتاً همۀ ایرانی‌ها نگاهی شبیه به هم به آن اتفاقات نداشتند. ما در جنگ تحمیلی مادرانی داشتیم که خودشان پای آرمان‌های انقلاب ایستاده بودند و به اندازۀ خودشان در آن اتفاقات کنشگر بودند. اینکه می‌گویم «ایستادگی در راه آرمان» چند کلمه است که من می‌نویسم و تو می‌خوانی، اما درک سختی لحظات آن فقط از عهدۀ کسانی برمی‌آید که خودشان تجربه‌های مشابه داشتند. ایستادن یعنی گذشتن از فرزند که بخشی از جانِ مادر است. علی‌رغم تحسین و تکریم این مادران باید بگویم که همۀ واقعیت جامعۀ ما این نبود؛ مادرانی بودند و هستند که فرزندشان برای آنها همۀ دنیا و آرمانشان بوده و هست و به‌تبع حفظ آنها مهم‌ترین جنگ زندگی‌شان است.

حلیمه در این داستان از این سنخ مادران است. برای حلیمه حفظ آشیانه و فرزندش از هر جنگی مقدس‌تر است. این مادر با همه می‌جنگد که این‌ها را حفظ کند و هرچه خارج از این باشد، خارج از دنیای اوست. برای همین دفاع ایران در برابر حملۀ عراق برایش جنگ دو قدرت است. او از انقلاب و آرمان‌هایش، از محمدرضا شاه و امام خمینی و از تقابل دو تفکر چیزی نمی‌داند؛ او فقط می‌داند که جوانی صابئی را دوست داشت که عشیره و دین مانع از ازدواجشان بود. (هرچند که خطبۀ عقدی مابین آنها جاری می‌شود که تا آخر داستان هم بالاخره روشن نمی‌شود شهادتین گفتن رام چقدرش واقعی بود.)

در صفحۀ 188 از زبان حلیمه می‌خوانیم: «بی بی! خدایی که ازش حرف می‌زنیم په کجانه؟ می‌دونی چند سال براش نماز خوندم چقدر باهاش حرف زدم؟»حلیمه اگر در جوانی تن به رابطۀ نامشروع با رام داد، به دلیل این است که نظام دینی ذهنش بسیار متزلزل است و حالا در میانسالی طلبکارانه می‌گوید برای خدا نماز خوانده است. او حتی نمی‌داند برای چه نماز خوانده است و هیچ‌وقت هم نخواسته بفهمد جهان این آدم نمی‌تواند بزرگ شود.

حلیمه، مادر این داستان، مادر بی‌اشتباهی نیست؛ اما هرچه هست حلیمه با جهانی کوچک و آدم‌هایی محدود کاری به هیچ ماجرایی ندارد. او می‌خواهد برود گوشه‌ای و زندگی کند و حالا که همه‌چیز در ایران تحت‌تأثیر انقلاب و وقوع حملۀ صدام به ایران است، می‌خواهد به جنگ همه برود تا آشیانه‌اش حفظ شود. «مو همینم که می‌بینی. یه زن ضعیف و بی‌سواد هنوز نمی‌دونه سی چه یه‌دفعه همه‌چیز بهم ریخت؟» صفحه 294

رام هم وضعیتی بهتر از حلیمه ندارد. نهایت آرمان‌های رام درون نظام دینی‌اش تعریف می‌شد. برای همین هم وقتی پای منبر شیخ ابوالقاسم می‌نشیند، دقیقاً نمی‌داند چه اتفاقی در حال وقوع است و شیخ از چه سخن می‌گوید. «البته حرف‌هایش را درست نمی‌فهمم. اهل خواندن روزنامه و شنیدن اخبار نیستم. دستگاه حبس صوت نخریدم تا این چیزها را نفهمم.» صفحه 251

بااین‌حال حلیمه نمی‌داند هرقدر هم دامن جمع کند، گاهی وقایع هستند که با او کار دارند و رهایش نمی‌کنند. او کاری با جنگ ندارد، اما جنگ با او کار دارد. این گزاره‌ها تأیید حلیمه نیست، روایت اوست. نویسنده در این رمان سراغ این دسته از آدم‌ها رفته است و روایتشان کرده است.

احتمالاً منتقدینی اساساً به این روایت اشکال وارد کنند. باید توجه داشت که ما دو حوزۀ مجزا از هم داریم؛

هست‌ها و نیست‌ها، بایدها و نبایدها. این کتاب در بسیاری از وجوه ناظر به هست‌ها و نیست‌ها است، نه بایدها و نبایدها.

با اینکه وضعیت بی‌عاری پشتوانۀ تحقیقی مهمی دارد، اما نویسنده خواننده را بمباران اطلاعاتی نمی‌کند. اطلاعات در قالب روایت‌ها گاهی به شکل تک‌گویی، گاهی به شکل دیالوگ قطره‌چکانی به خواننده منتقل می‌شوند و بدین‌جهت در جان رمان فرورفته‌اند و رمان نثر روانی دارد.

کتاب با اینکه به شکل ظریفی روی اشتراکات دینی تمرکز می‌کند و از مفهوم عاشورا و قیام حسین‌بن‌علی علیه‌السلام بهره می‌برد، اما به دام پلورالیسم نمی‌افتد. شاهد بر این ماجرا گفتگویی است که میان شیخ ابوالقاسم و رام در فصلی تحت عنوان «رام» (صفحات 260-251) شکل می‌گیرد و با گزاره‌های صریح رام مغلوب می‌شود و خواننده بلاتکلیف رها نمی‌شود.

در فصلی تحت عنوان «رکسانا» در صفحات 148-145 اتفاقات منطقی نیستند. ابتدای فصل رکسانا باصراحت می‌گوید رام را دوست ندارد و از او خوشش نمی‌آید، اما در میانۀ این فصل کوتاه رکسانا براساس یک خطای شناختی آماده است همسر رام شود و وقتی متوجه خطایش می‌شود، عصبانی می‌شود. این آمادگی و خشم با حرف‌های رکسانا همخوانی ندارد، اما با این حال منطق روایی حاکم بر کل داستان نسبتاً خوب است.

یکی از نقاط ضعف این رمان این است که عشق حلیمه و رام به همدیگر از تنانگی فراتر نمی‌رود و فاقد عمق است. در سرتاسر داستان دلیلی فراتر از جسم برای این محبت بین این دو مشاهده نمی‌شود. قاعدتاً این میزان از همدلی و محبت در طول زمان با آن‌همه آوارگی باید دلیلی فراتر از شهوت و جسم داشته باشد. اما رمان دراین‌باره سکوت کرده است.

تا صفحۀ 161 از شخصیت‌های مبارز با رژیم پهلوی جز یک جوان پر شر و شور به نام صاحب، که برادر حلیمه است، اثری نمی‌بینیم. صاحب نسبت به پدرش کمی منعطف‌تر است، اما به‌هرحال منطقی به نظر نمی‌رسد و کماکان برخوردش با عشق خواهرش سلبی و دفعی است. هرچند با ورود افراد دیگر منتسب به این جریان (انقلابی‌ها) این ماجرا کمی تعدیل می‌شود، اما کماکان همه چیز به نفع تعصب و دگماتیسم حاکم بر عشیره است. به نظرم رسید که ظاهراً برای نویسنده اساساً زمان و وقایع سیاسی که در این ظرف به وقوع می‌پیوندند، چیزی جز بستر حوادث و وقایع انسانی و عاطفی نیستند و در این‌جا حوادث و وقایع انسانی و عاطفی از بسترش مهم‌تر هستند. برای همین همه‌چیز را حول همین ماجراها روایت می‌کند و مرکزیت داستان را به رابطۀ حلیمه و رام اختصاص داده است.

من در پایان این داستان به این فکر می‌کردم که اگر در مسیر رام، آدمی معتدل و با ثبات از منظر دینی قرار می‌گرفت، چقدر مسیر سرنوشت حلیمه و رام و فرزندانشان تغییر می‌کرد؟


* بخشی از یک مصرع شعری از مرحوم افشین یداللهی


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • از کفر من تا دین تو* | نقد و بررسی کتاب «وضعیت بی‌عاری» اثر حامد جلالی
  • از کفر من تا دین تو* | نقد و بررسی کتاب «وضعیت بی‌عاری» اثر حامد جلالی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: