شهرستان ادب: یادداشتی میخوانیم از خانم پرستو علیعسگرنجاد که به معرفی کتاب «سنترال پارک» اثر «گیوم موسو» پرداخته است:
گیوم موسو (Guillaume Musso) اگرچه در ایران نام شناختهشدهای نیست، در فرانسه اما مدتی است که توجه همۀ محافل ادبی را به خود معطوف کرده است. این نویسندۀ فرانسوی 44ساله، کسی است که با کلمات سحرآمیزش، توانسته عنوان «پرفروشترین نویسندۀ سال فرانسه» را از آن خود کند؛ آن هم در شرایطی که چهرۀ سرشناسی همچون «املی نوتومب» -که در ایران او را با اثر درخشانش، «خرابکاری عاشقانه»، میشناسیم- برای اولین بار در طی ده سال گذشته، از لیست دهنفرۀ پرفروشها خارج شده است.
این رماننویس خلاق که از دهسالگی بنمایههای نوشتن را در خود کشف کرده است، پس از سفری هیجانانگیز به آمریکا در سن 19سالگی، با چمدانی پر از ایدههای داستانی به کشورش بازگشته تا نوشتن را بهطور جدی آغاز کند. حاصل این امر، رمانهایی است که یکی پس از دیگری متولد شدهاند: «فردا»، «آیا تو آنجا خواهی بود؟»، «چون دوستت دارم»، «آوای یک فرشته» و «سنترال پارک» که این آخری، موضوع یادداشت پیش روست. درواقع او درست مثل یک نویسندة حرفهای، سالی یک رمان تازه را به بازار نشر عرضه میکند و این همان چیزی است که فیگارو، آن را مؤلفۀ اصلی برای در صدر ماندن یک نویسنده میداند که توانسته در سال گذشته، چهارده میلیون یورو برای او به ارمغان بیاورد.
نشر البرز با همکاری مؤسسۀ انسانشناسی و فرهنگ، آستین همت بالا زده و اقدام به ترجمۀ آثار این نویسندۀ پرفروش فرانسوی در ایران کرده است. این انتشارات تاکنون سه کتاب «فردا»، «آوای یک فرشته» و «سنترال پارک» را از این نویسنده به فارسی ترجمه کرده است و امید آن میرود که به مسیر موفق خود ادامه دهد؛ چرا که کاملاً بدیهی است درصورت معرفی هرچهبهتر این چهرۀ جهانی ادبیات فرانسه، کتابهای او در ایران نیز بهخوبی به فروش خواهند رفت و حتی دور از انتظار نیست که رکورد فروش آثار او در کره که به بیش از یکمیلیون نسخه رسیده است، شکسته شود.
«سنترال پارک» که چاپ اول آن در بهار 1395 و چاپ دومش در بهار 1396 در 362 صفحه و با قیمت 23000تومان به چاپ رسیده است، یک رمان جنایی-روانکاوانه است با بستری واقعگرایانه که به شرح زندگی یک افسر زن جوان فرانسوی میپردازد. ماجرا از لحظهای آغاز میشود که زن، خونآلود و خسته، بر نیمکتی در سنترال پارک نیویورک از خواب بیدار میشود؛ آن هم در حالی که با دستبند پلیسیاش، به مردی ناشناس و مجروح، متصل شده است و هیچ چیز از شب گذشته و موقعیت مکانی خود به خاطر ندارد و این امر، در مورد مرد هم صدق میکند. آن دو، پریشان و درمانده، بدون هیچ مدرک، گوشی تلفن همراه و حتی پولی در پارک رهاشدهاند و حالا بنا دارند پرده از راز این سرگشتگی بردارند.
شاید این موضوع در ابتدا شما را به یاد فیلمهای هالیوودی بیندازد. تعجبی هم ندارد! این بزرگترین مشخصۀ رمانهای گیوم موسوست. او چنان زبردستانه و دقیق، جزئیات مکانها، شخصیتها و رفتارهای افراد را شرح میدهد که شما هنگام خواندن آثارش احساس میکنید کتاب نمیخوانید، بلکه به تماشای فیلم نشستهاید! نگران نباشید! این ویژگی شما را آزار نخواهد داد و احساس نخواهید کرد با یک فیلمنامه مواجهید، بلکه به هوش این نویسنده آفرین خواهید گفت که موفق شده تمام نماهای داستانش را پیش چشم شما مجسم کند. درحقیقت تخیل جهان داستانی موسو بهآسانی خواندن کتابهای اوست. به همین دلیل است که روزنامۀ لوپان میگوید: «قابلیت بصری رمانهای موسو بسیار بالاست» و لو نوول اوبسرواتور در نقدی دربارۀ او میگوید: «عطر یک سریال تلویزیونیپلیسی و طعم گفتگوهای پایانناپذیر دربارۀ عشق». باید خاطرنشان کرد که سفر مهم گیوم موسو به آمریکا نیز در این دقتنظر، بیتأثیر نبوده است. او در سراسر سنترال پارک، چنان با دقت و ظرافت از خیابانی به خیابانی دیگر و از محلهای به محلۀ دیگر میرود و ساختمانها و آدمها و اتفاقات را توصیف میکند که شما میتوانید نقشۀ نیویورک و بوستون را پیش چشمتان مجسم کنید و در پایان، وقتی به خاطر میآورید که این نویسنده، فرانسویتبار است، از تسلطش بر جغرافیای آمریکا حیرتزده میشوید.
پس از این مؤلفههای تصویری، نکتۀ پررنگ دیگری توجه شما را به خود جلب خواهد کرد و آن، استفادۀ کاملاًَ بهجا و مناسب او از دو عنصر «غافلگیری» و «تعلیق» در این اثر است. گیوم موسو مطلقاً به شما اجازه نمیدهد کتابش را زمین بگذارید. بیاغراق باید گفت او هر بیست،سیصفحه یکبار، با حقۀ دیگری در آستین، برگ دیگری از رمان معماگونۀ خود را پیش روی مخاطبش قرار میدهد تا او هرگز موفق نشود پایان داستان را حدس بزند. هروقت خواننده احساس میکند به رمزگشایی ماجرای اصلی نزدیک شده، یک ماجرای فرعی تازه از دل آن بیرون میزند که غافلگیرش میکند تا با هیجان بیشتری داستان را ادامه دهد. از این منظر که موسو زندگی واقعی را حتی به شکل دراماتیزۀ آن با ماجراهای پلیسی-جنایی درهمآمیخته و در پس آنها رویکردی روانشناسانه را هم پنهان کرده است، میتوان گفت با اثری حتی پیچیدهتر و متفاوتتر از ماجراهای پوآرو و شرلوکهلمز مواجه هستیم که شاید توجه دیوانهوار به جزئیات، کلید رازگشایی ماجراها نباشد، اما بستر حقیقی آنها به مراتب جذابتر از این اسطورگان ادبیات معمایی است. همین امر موجب شده است نشریات فرانسوی القاب مختلفی به این نویسنده بدهند که شاید از آن میان، بهسبب چیرهدستی او در داستانپردازی، «بالزاک ثانی»، مناسبترین باشد.
دیگر نکتهای که شایسته است به آن بپردازیم، اخلاقگرایی تحسینبرانگیز گیوم موسو در داستانپردازیهای اوست. علیرغم فضایی رمانتیکی که از ادبیات فرانسه میشناسیم که گاه و بیگاه به سمت شرح روابط جنسی و یا حداقل کنشهای عاطفی میرود، در این کتاب، با آنکه شاید بستر شکلگیری یک اتفاق عاطفی هم بهواسطۀ همراهی اجتنابناپذیر «آلیس شفر» و «گابریل کین»، دو شخصیت اصلی کتاب، وجود دارد، اما نویسنده تلاش کرده از شرح روابط مبتذل احتمالی خودداری کند و بهجای آن، به دیگر عناصر داستانش بال و پر بدهد.
در پایان، بخشی از این رمان را با هم میخوانیم:
«نور آبی شب بر آسمان سنگینی میکرد و ابرها را به مبارزه میطلبید. هوا بسیار سرد بود. از بخاری خودرو، تنها هوای ملایم بیرون میآمد. آلیس دستهایش را به هم مالید تا خود را گرم کند، سپس آنها را در آستین پلوورش فرو برد. زن چراغ سقف را روشن و نقشۀ راه را بر روی پاهایش باز کرده بود. گابریل، خمشده به جلو، با چهرۀ نگران، دستهایش را به فرمان چنگ زده بود و رانندگی میکرد. پس از تلفن سیمور، آنان در حدود سهساعت رانندگی کرده و هنوز به سمت شمال در حرکت بودند...»(ص 258).