شهرستان ادب به نقل از کافهداستان: محسن هجری نویسنده و روزنامهنگاری است که آثاری چون «آتشی به لطافت بنفشهها»، «آخرین موج»، «ایستاده برخاک»، «یک سبد خاطره»، «درآمدی بر بیداری مردم»، «پدر خاک»، «در پرتو مشروطهخواهی» و. . . از آثار وی برای مخاطبان مختلف کودک، نوجوان و بزرگسال است. فعالیت در زمینۀ نقد و پژوهش، عضویت در تحریریۀ کتاب ماه کودک و نوجوان، سردبیری همشهری محله، تدریس ادبیات کودک در مرکز آموزش کانون پرورش کودکان و نوجوانان، دبیری انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و. . . از دیگر فعالیتهای محسن هجری است. اما انتشار رمان «سایههای باغ ملی» بهانهای شد برای گفتوگوی کافهداستان با این نویسنده که در ادامه میخوانید:
***
در کارنامۀ ادبی شما آفرینش اثر در حیطۀ ادبیات کودک و نوجوان پررنگتربه نظر میرسد. چگونه است که گاهی به سراغ مخاطبان بزرگسال میروید؟ خودتان فکر میکنید در کدام حیطه موفقتر بودهاید؟
در طول این سالها چه در آثار داستانی و چه در کارهای پژوهشی بر مضامین تاریخی متمرکز بودهام و بیشتر آثارم نیز، چه درحوزۀ نوجوان و چه بزرگسال، رنگ و بوی تاریخی دارد. برخی از مضامین تاریخی برای نوجوانان قابلیت داستانی دارد و میتواند برای آنها کشش داشته باشد. رمانهای تاریخی «چشم عقاب» و «اقلیم هشتم» از این ویژگی برخوردارند. همچنین روایت داستانی «سربداران و مغولها» نیز دراین چارچوب میگنجند. اما به تجربه دیدهام برخی مضامین تاریخی بیشتر به کار مخاطب بزرگسال میآید. از جمله نگاه پژوهشی به انقلاب مشروطه و بازخوانی متنهایی که مربوط به این دورۀ تاریخیاند. دستِکم من نتوانستهام از برخی مضامین تاریخی به آثاری متناسب با مخاطب نوجوان، به گونهای که برای او جذاب باشد، دست پیدا کنم. به همین خاطر این دو حوزه را با هم مقایسه نکرده و دستاوردهای هر کدام را به صورت جداگانه ارزیابی میکنم. ضمن اینکه تصورم این است که وقتی ایده یا طرحی به ذهن نویسنده میرسد و به این ضرورت رهنمون میشود که آن را با مخاطبش در میان بگذارد، نباید اسیر ملاحظات ژانری شود و خلاقیت خود را محدود به گروه خاصی از مخاطبان کند.
انتخاب سوژه برای رمان «سایههای باغ ملی» چگونه اتفاق افتاد؟ چرا سبزوار؟ چرا شریعتی؟ با توجه به اینکه پیش از این هم کتاب «سربداران» از شما منتشر شده بود و اینکه شما اصالتاً اهل بروجرد هستید، آیا توجه شما به خطّۀ بیهق علت خاصی دارد؟
دوران نوجوانی من با خاطراتی از کتابها و آثار دکتر شریعتی گره خورده. آموزگار انشای ما که در تشویقم به نوشتن نقش مؤثری داشت، از علاقهمندان به دکترشریعتی بود. به گونهای که گاهی بدون اشاره به اسم دکتر برای ما از او نقل قول میکرد. البته درآن زمان من متوجه نشدم که مرجع و ضمیر این سخنان کیست و تصور میکردم که جمعبندیهای شخصی آموزگارمان است. اما بعدها با دیدن متنهای شریعتی، پی بردم که درواقع ایشان سخنان شریعتی را برای ما نقل به مضمون میکرده. در دوران نوجوانی بسیاری از آثار شریعتی را مطالعه کردم. شور و حرارتی که در سخنان و جملات او بود برای منِ نوجوان در آن مقطع بسیار جذاب بود و این همان رشتهای بود که در ذهن من، بروجرد را به سبزوار متصل میکرد. از طرف دیگر با بررسی اجمالی تاریخ ایران میتوان به جایگاه مؤثر و تعیینکنندۀ منطقۀ خراسان و از جمله سبزوار پی برد. گویا این خطه همیشه حرفی برای گفتن داشته و دارد. نقشی که جنبش سربداران در فروپاشی نظام ایلخانان مغول بازی میکند، حاکی از همین واقعیت است. مضاف بر این که از نگاه کسانی چون شریعتی، سربداران الگویی از تحولخواهی محسوب میشدند که ردپای آن در برخی از آثار و سخنرانیهای او دیده میشود. در جنبش ملیشدن صنعت نفت هم سبزوار یکی از شهرهای فعال آن دوران به شمار میآید. با این همه نه در روایت داستانی سربداران و نه در رمان «سایههای باغ ملی» از منظر شیفتگی به موضوع نپرداختهام. آنهایی که این دو کتاب را مطالعه کردهاند، بهخوبی میدانند که با نگاهی واقعگرایانه به این پدیدههای تاریخی پرداختهام. تلاشم این بوده که حد فاصل شیفتگی و بیاعتنایی و احتمالاً بدبینی، به تشریح جایگاه کسانی چون مردم سربدار و شریعتی بپردازم.
میدانیم که شما در زمینۀ نقد و پژوهش هم فعالیت دارید. وضعیت پژوهش برای خلق آثار تاریخی در حوزۀ ادبیات را چگونه ارزیابی میکنید؟
پیش از هر نکتهای باید توجه داشته باشیم که رمان تاریخی با آثار پژوهشی تاریخی متفاوت است و علیرغم این که رمان تاریخی از یک درونمایۀ پژوهشی بهره میگیرد، اما قرار نیست مانند یک اثر پژوهشی به جزئیات دقیق تاریخی بپردازد. در رمان تاریخی نویسنده مجاز است که تخیل خود را با تاریخ بیامیزد وتاریخ را آنگونه که میبیند و حس میکند، برای مخاطبان روایت کند. به تعبیر لوکاچ در کتاب ارزشمند «رمان تاریخی»، نویسندۀ رمان تاریخی، از زاویه نگاه شخصی خودش به تاریخ میپردازد. فرازهایی را برجسته میکند و فرازهایی را نادیده میگیرد. بنابراین منتقد یک رمان تاریخی نمیتواند به نویسنده خرده بگیرد که چرا به فلان فراز نپرداختهای یا چرا از فلان رویداد یاد نکردهای؟ به تعبیر دیگر رمان تاریخی فقط مقید به چارچوبهای کلی وقایع است، اما در جزئیات و یا نحوۀ نگاه به رویدادها، نویسنده میتواند آزادانه عمل کند که البته نافی باورپذیری یا منطقی جلوهکردن روایت نیست. اما همچنان که رمان تاریخی با پژوهش تاریخی متمایز است، با اسطورهپردازی هم مرزبندی دارد؛ یعنی اگرچه نویسنده میتواند واقعیت تاریخی را از فیلتر تصاویر ذهنی و خیالی خود بگذراند، اما بنا بر ماهیت رمان بهمثابه یک ژانر مدرن، نویسنده ناچار است که از آغاز تا پایان پای بر زمین داشته باشد تا مبادا به سبک و سیاق اسطورهپردازی، به سمت یک اثر آشکارا خیالی و فانتزی سوق پیدا کند. به طور خلاصه میتوان گفت رمان تاریخی حدّ فاصل پژوهش و اسطوره نشسته است؛ از پژوهش تاریخی سود میبرد، اما نه بهمثابه یک کار دقیق علمی و از نگاه اسطورهای نیز بهره میگیرد، اما نه بهمثابه یک فانتزی محض! به همین جهت آمیختن خیال و واقعیت در رمان تاریخی، کار بسیار دشواری است که در سایر ژانرهای ادبی با آن کمتر مواجهیم.
در ادامۀ پرسش قبل، به نظر شما استقبال مخاطبان از اینگونه آثار در مقایسه با آثار غیرتاریخی یا غیرسیاسی چگونه است؟
نخستین رمانهایی که در دوران معاصر منتشر شد، مضمون تاریخی داشتند که از آن جمله میتوان به ستارگان فریبخورده (۱۲۵۳ ه.ش)، شمس و طغری (۱۲۸۷ ه.ش) و دامگستران یا انتقام گیرندگان مزدک (۱۲۹۹ ه.ش) اشاره کرد و از آن زمان تاکنون رمان تاریخی مخاطبان بسیاری داشته است. اما این اقبال در گروههای مختلف سنی متفاوت است. در گروه سنی کودک، یعنی تا حدود یازده سال، مخاطبان علاقهای به داستانهای تاریخی ندارند؛ چرا که کودکان به دلیل عدم انباشتگی تجربه و کوتاهی عمرشان، مفهوم تاریخ را درک نمیکنند و اگر به چنین آثاری هم رغبت نشان دهند، نه بهواسطۀ علاقهشان به تاریخ، بلکه به دلیل جذابیت داستانی است.
در گروه سنی نوجوان اوضاع متفاوت است؛ چرا که در این دورۀ سنی آرمانگرایی رشد میکند و نوجوان به افقهای دستنیافتنی فکر میکند. از این جهت رمان یا داستان تاریخی به نوعی این نیاز نوجوانان را پاسخ میدهد. با این همه جذابیتهای داستانی حرف اول را میزند و نویسنده باید اثری پرکشش خلق کند که مخاطب نوجوان را از ابتدا تا انتها به دنبال خودش بکشاند.
اما در مخاطب بزرگسال رویکردها متفاوت است. بزرگسالان به دلیل آزمون و خطاهای مکرری که در حیات اجتماعی و سیاسی خود داشتهاند، علاقهمندند تا با سیر در تاریخ، وجوه اشتراک خودشان را با پیشینیان دریابند تا بفهمند کجا درست عمل کردهاند و کجا بازی خوردهاند. این نیاز را مخاطبان بزرگسال گاهی با رجوع به آثار پژوهشی پاسخ میگویند که البته این گروه در اقلیت هستند و گاهی با رجوع به داستان و رمان تاریخی این نیاز را جواب میدهند که اکثریت مخاطبان کتابهای تاریخی را شامل میشود. منتهای مراتب این آسیب هم وجود دارد که مخاطب همان توقعی را که از یک متن پژوهشی دارد، از رمان تاریخی داشته باشد و مرز میان خیال نویسنده و واقعیت تاریخی را درک نکند. از این جهت ضروری است که نویسندگان رمانهای تاریخی بر این موضوع تأکید کنند که اثرشان در وهلۀ نخست یک داستان است تا مخاطب تکلیف خودش را با اثر بداند.
برخی آثار شما به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده و در اختیار خوانندگان غیرایرانی قرار گرفته است. از این تجربه بیشتر بگویید.
این تجربه برای نویسندۀ ایرانی دو سویه دارد؛ سویۀ نخستش این است که چون ما از قانون کپیرایت تبعیت نمیکنیم، به همان صورت که ما آثار خارجی را بدون مجوز پدیدآورندگانشان ترجمه میکنیم، خارجیها نیز همین کار را با آثار ما انجام میدهند که این تجربه برای نویسنده تلخ است. اما سویۀ مثبت ترجمۀ آثار، راهیافتن به جهان مخاطبانی است که با ما اشتراک زبانی ندارند و از ورای ترجمه با متن روبهرو میشوند. زمانی که نویسنده با چنین مخاطبانی روبهرو میشود، اگر ببیند که آنها با لایههای درونی اثر ارتباط برقرار کردهاند، با تجربۀ لذتبخشی مواجه میشود که قابل توصیف نیست. برای خود من این تجربه شکل گرفت. سال ۱۳۹۵ بود که که باخبر شدم دانشجویان رشتۀ زبان فارسی در دانشگاه آزاد تفلیس با راهنمایی و هدایت اساتیدشان هفت عنوان از آثارم را ترجمه کردهاند. چون که این داستانها درونمایهای از تاریخ ادیان و تاریخ اسلام را داشتند، تصور کردم که به دلیل گرایشهای عقیدتی این کار را انجام دادهاند، اما در ادامه متوجه شدم که این دانشجویان مسیحی ارتدوکس هستند و ارتباطشان با متن به دلیل گرایشهای مذهبی یا عقیدتی نیست. یافتن انگیزۀ ترجمه برایم همچنان مبهم باقی ماند تا این که از طرف دانشگاه آزاد تفلیس به گرجستان دعوت شدم. در جلسۀ رونمایی این مجموعه که با نام داستانها به زبان گرجی منتشر شده بود، طی سخنرانیهایی که ارائه شد، ارتباط با لایههای درونی آثار به عنوان اساسیترین انگیزۀ ترجمه مطرح شد. به ویژه کتاب «آتشی به لطافت بنفشهها» که روایتی از شهر سنگتراشان بود، در کانون توجه آنها قرار گرفته بود. توصیف مترجمان از لایههای درونمتنی حاکی از ارتباط عمیق آنها با آثار بود. این لحظات برای منِ نویسنده خیلی لذتبخش بود و از شیرینترین لحظات زندگی حرفهایام بود؛ چرا که میدیدم بدون آنکه من بخواهم با کسی یا جایی برای ترجمۀ آثار لابی کنم، درونمایۀ آثار، مخاطبان غیرایرانی را جذب کرده است. باور من این است که بضاعت ادبیات داستانی ما بسیار فراتر از این اتفاق است و چنانچه آژانسهای ادبی برای ترجمۀ این آثار به زبانهای دیگر فعال شوند، بسیاری از آثار که از دید مخاطب جهانی پنهان مانده، به آن سوی مرزها راه پیدا میکنند.
در میان آثار اخیر شما به کتاب پژوهشی «موانع شکلگیری هویت صنفی نویسندگان ایرانی» برخورد کردیم. درونمایۀ این اثر بهطورمشخص چیست و چه ارتباطی با مسائل عمومی نویسندگان دارد؟
این اثر پژوهش به این پرسش اساسی میپردازد که چرا هویت صنفی نویسندگی در طول دوران معاصر کمتر مورد توجه حتی خود نویسندگان بوده و چرا نویسندگی به عنوان یک مهارت شغلی، مجال بروز و ظهور در نهادهای صنفی مربوط به خود را پیدا نکرده است؟ به عبارت سادهتر در دوران معاصر به نویسنده همیشه در کسوت روشنفکر و فعال سیاسی، اجتماعی پرداخته شده، بیآنکه به نیازهای صنفی این گروه پرداخته شود. تا آنکه صادق هدایت خطاب به برادرش میگوید اگر بخواهی فقط نویسنده باشی از گرسنگی خواهی مرد! در این پژوهش، موانع نظری و عملی که از شکلگیری این هویت صنفی جلوگیری کرده و اجازه نداده که نیازهای صنفی نویسنده صرفنظر از عقاید و خط مشی سیاسیاش پاسخ داده شود، به بحث کشیده میشود. همچنین گامهایی که در این مسیر از اولین کنگرۀ نویسندگان ایرانی در سال ۱۳۲۵ تا دهۀ هشتاد خورشیدی برداشته شده، ارزیابی میشود. از قانون حمایت از مؤلفان و مصنفان در سال ۱۳۴۸ گرفته تا بیمۀ نویسندگان و دیگر پوششهای حمایتی در سالهای بعد از انقلاب. به نظر میرسد به رسمیتشناختن این هویت صنفی، جایگاه اجتماعی نویسندگان و پدیدآورندگان را بر روی زمین واقعیتها مستقر میکند.
مصاحبه از: زهره مسکنی