به مناسبت نیمه شعبان
از حوالی اقلیم هرکجاآباد l با قیصر امینپور در هوای موعود
25 بهمن 1403
19:00 |
0 نظر
![Article Rating Article Rating](/DesktopModules/DnnForge%20-%20NewsArticles/Images/Rating/stars-0-0.gif)
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: طبع شاعران اصیل انقلاب اسلامی، با مهدویت گره خورده است. یکی از شاعرانی که به طرزی ظریف توانسته است، شعر برای موعود و وعدۀ صادق حق را آینگی کند، قیصر امینپور است. در ادامه و به مناسبت نیمۀ شعبان، سالروز ولادت منجی عالم بشریت، چهار شعر از قیصر در حالوهوای ظهور را با هم مرور میکنیم.
1
طلوع میکند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم میپرد، نشانۀ چیست؟
شنیدهام که میآید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آنچنان که میدانی
کسی که نقطۀ آغاز هر چه پرواز است
تویی که در سفر عشق، خط پایانی
تویی بهانۀ آن ابرها که میگریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجاآباد
بیا که میرود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشیست طوفانی
2
صبحِ بی تو، رنگ بعدازظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو میگویند: تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد؟
جغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اما
خاک این ویرانهها، بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد
عشق با آزار، خویشاوندی دیرینه دارد
رویِ آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم
ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عشق تو پر می زند با بیقراری
آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشاید
آن که در دستش کلید شهر پرآیینه دارد
3
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمریست
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد برای روز مبادا
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا
باشد
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
هر روز بی تو
روز مباداست
4
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گُل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد
همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما
بفرمایید تا این بیچراتر کار عالم –عشق-
رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما
سر مویی اگر با عاشقان داری سر یاری
بیفشان زلف و مشکن حلقۀ پیوندهای ما
به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو میبالند
بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
شب و روز از تو میگوییم و میگویند، کاری کن
که «میبینم» بگیرد جای «میگویند»های ما
نمیدانم کجایی یا کهای، آنقدر میدانم
که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدۀ آیندههای ما
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.