گاهی وقتها مجموعه شعری را صرفاً برای تورق برمیداری، اما متوجه گذر زمان نمیشوی و میبینی یکنفس همۀ شعرها را خواندهای. مثل همان اتفاقی که با خواندن کتاب «ترانۀ ماهیها» برای من رخ داد و پس از خواندن غزل نخست:
خدا تو را کلمه خواند و در دهانم ریخت
سپس به هیئت یک شعر بر زبانم ریخت
جهان تسلسل تاریکی عمیقی بود
ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت...
خیلی زود به صفحات پایانی کتاب رسیدم و رباعی آخر را خواندم:
از ابر بهار کوه و صحرا خیس است!
آنجا که کویر بوده، حتی خیس است!
باران هم اگر نبارد، از اشک دو چشم
در خلوت شب، کتاب کبری خیس است!
و فکر کردم به سی و هفت شعر «کبری موسوی قهفرخی» که خواندن هر کدام لذت خاصی را به همراه داشت. «ترانه ماهیها» شعرهایی است با مضامین بدیع و تازه که به وسیلۀ زبانی جذاب و پویا بیان شدهاند و از ذوق سرشار شاعر در آن حکایت دارند.
در دفتر «ترانۀ ماهیها» آنچه به روشنی قابل برداشت است، بروز روحیات و عواطف زنانۀ «کبری موسوی» در اشعارش است؛ شعرهای این مجموعه از لطافت خاصی برخوردار است و ریزبینیهایی در آن به چشم میخورد که تنها یک شاعر زن میتواند آن را به تصویر بکشد. زن، بانو، پری، فرشته و واژگانی از این دست کلیدواژههای این کتاب هستند:
رهاست روسری نقرهکوب ماه در آب
به گیسوان فروهشتۀ سیاه در آب
از این به بعد ولی شعر برکه تاریک است
«پری کوچک غمگین» کشیده آه در آب
بیست و هفت شعر از «ترانۀ ماهیها» غزل هستند و در این بین سه غزل دوازدهم، سیزدهم و چهاردهم کتاب اختصاص دارد به دفاع مقدس. نکتۀ بارز در این سه غزل نگاه به حماسۀ رزمندگان از دید دخترانۀ شاعر است و همانگونه که در سطرهای بالا ذکر شد، شاعر با روحیات خاص خود این سه غزل را نوشته است؛ همچنین مطلع هر سه غزل یکسان است و درواقع هر سه شعر موضوع، وزن، قافیه و ردیف مشترک دارند:
ز راه میرسد و چادری به سر دارد
اگر چه غنچه ولی خار در جگر دارد
شعری نسبتاً بلند به صورت دوبیتیهای به هم پیوسته برای حضرت زینب (س) و نُه رباعی اشعار دیگر «ترانه ماهیها» را تشکیل دادهاند.
مرکز آفرینشهای ادبی حوزۀ هنری توسط انتشارات «سوره مهر» در سال 1386 و در قالب مجموعه کتابهای شعر امروز، «ترانه ماهیها» را در 64 صفحه با قطع رقعی و تیراژ 2200 نسخه منتشر کرده است.
دوباره حرف تو شد در ميان ماهیها
تويی كه بسته به جان تو جان ماهیها
اگر چه تو پری كوچک فروغی، باز
شنيدنی است غمت از زبان ماهیها
ببين خدای من آن شب چهقدر شاعر بود
كه ريخت طعم تو را در دهان ماهیها
شبی كه با هيجانی زلال رقصيدند
ميان بركۀ ذوقم، ترانه ماهیها
و شب به نيمه رسيد و غزل به نيمه و آه…
به روی خاک، تن نيمهجان ماهیها
دل تو ساقۀ تردی ز نور بود افسوس
كه نور میشكند در جهان ماهیها
تو را نه آب، نه آيينه در نمیگنجد
تو ماورای زمينی تو ماهِ ماهی! ها!
(صفحه 13)
محمد غفاری