غزلی از مریم خجسته
05 شهریور 1391
15:39 |
0 نظر
|
امتیاز:
4.67 با 9 رای
باید غزل پراند در آن آسمان که تو...
یا بال زد به سمت همان کهکشان که تو..
هر چند واژه نیست برای سرودنت
هر چند نیست شیوه ای از آن زبان که تو...
بال تو را به دست تو بستند تیر ها
وقتی کشیده اند به سمتت کمان که تو...
ما ایستاده ایم و به خون فکر می کنیم
اینگونه ایستادنمان شرممان ! که تو...
می خواستند قصه به پایان خود رسد
اما رسید اول این داستان که تو...
لامذهبان مرده ی در کفر گم شده
هی میخورند از قبل قصه نان که تو...
ایران شقایقیست به خون تو شعله ور
ایران ترانه ای شده از آن دهان که تو...
ما می رویم راه تو را زنده تر کنیم
باشد که یادمان نرود قولمان به تو....
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.