شعری از ابراهیم حسنلو رادمهر

تقديم به شهداي علمي

ها ! آفتاب ازتو سرود آتشين است

ها!  لحظه هايت آيه ي حق اليقين است

والشمس  با تو مشرق هفت آسمان است

والفجر  با تو پنجمين فصل جهان است

اي آيه هاي شرقيت  برهان هستي

نقشي به نام عشق  در دامان هستي

خورشيد با نام تو در من شعله ورشد

هرواژه اي طوفان شعري تازه تر شد

اي لحظه هايت قصه گوي روشنايي

جانت اهورايي ترين باغ خدايي

خورشيد را تا مطلع جان مي كشاني

جان را به سوي باغ جانان مي كشاني

هان اي شهيد لحظه هاي باز باران

آيات جانت قصه گوي روزگاران

باتو صداي جاودان عشق جاري است

با تو هميشه داستان عشق جاري است

در هياتي از نور مي خواني جهان را

در جام جانها مي تكاني آسمان را

اي لحظه هايت قصه ي ديرينه ي عشق

آيينه  در آيينه  در آيينه ي عشق

ها !  قصه ي اين خاك را باخون نوشتي

ليلي ترين آيينه را مجنون نوشتي

هرقطره خونت روبه تاريكي شهاب است

رنگين ترين  تصنيف باغ آفتاب است

جانت هواي تازه اي در جام صبح است

شرقي ترين شط جهان پيغام صبح است

خونت كتاب روشناي زندگاني است

جان مايه ي گوياترين راز نهاني است

جانت به نام عشق رنگين تر رقم خورد

يك بار ديگر مرگ شيرين تر رقم خورد

(هان !  اي شهيد  در بلنداي هميشه

جاري ترين تقدير زيباي هميشه)

هان !خون تو راز بزرگ قصه ي ماست

شطي خروشان رو به باغ روشني هاست

جان تو اي خنياي خون  شط يقين است

جغرافياي ديگرين فصل زمين است

جانت پيام جاودان روشنايي است

فريادسرخي در بلنداي رهايي است

خونت حديث چشمه سار آرزوهاست

چون آفتاب آوازه خوان آسمانهاست

سرچشمه ي شرقي ترين راز عياني

نوري فراتر از گمان اين جهاني

نور خدا در جام جانت جلوه گر شد

تا در حريمت آسمانها شعله ور شد

شط يقين جوشيد برهان جهان شد

آوازه خوان زندگي جان جهان شد

من با شما تا مقصد انسان رسيدم

تا لحظه هاي قاطع برهان رسيدم

تا پنجمين فصل شكوفايي رسيدم

تا   ناكجا آباد زيبايي رسيدم

جانت سرود آتشين روزگار است

حق اليقين لحظه هاي  راز دار است.

ابراهیم حسنلو